راز دگرگونی ارتش سوریه
۱۴:۲۴ – ۰۳ مرداد ۱۴۰۳
سردار «ه. س» در یکی از شهرکهای جنوبی تهران زندگی میکند. برادر حمید بناء ازفعالان فرهنگی، کتابی به قلم ایشان را آورده بود و برای انتشارش دنبال ناشر مناسبی میگشت. کتاب، تحقیقی فراگیر وعمیق درباره گروههایی بود که درسوریه، علیه جبهه مقاومت متحد شده بودند. نام گروهها، اطلاعات دقیق و عکسهای کتاب، نظرم را جلب کرد.
حیف بود این مجموعه که به حق میشود آن را دائرهالمعارف گروههای تکفیری نامید، باکیفیت پایین وحتی متوسط منتشرشود. حوصله و تعمق نویسنده در پرداختن به چنین موضوع سختی که دسترسی به منابع آن، ممکن بود به قیمت جان تمام شود، ما را به گفتگو با پژوهشگر ومحقق آن، ترغیب کرد. سردار «ه. س» که ازفرزندان مازندران قهرمان است ودرسالهای جنگ، زیر بیرق پرافتخار لشکر خطشکن ۲۵ کربلا رزمیده، آنقدر گرفتار فعالیتهای مختلف بود که به سختی توانستیم گفتوگویمان با ایشان را هماهنگ کنیم. در فضای باز یک ایستگاه صلواتی در شهرک شهید بروجردی، نشستیم به صحبت درباره سوریه و نبرد آن. سردار، یکی از مستشاران نظامی حاضر در این نبرد بود که بعد از فروکش کردن آتش جنگ هم در این باره به تحقیق و پژوهش پرداخته بود و میشد نظر او را از منظرهای مختلف دید و از آن، آموخت.
اطلاعات ما از نبرد سوریه خیلی کم است. روایتهای این نبرد، بیشتر حول و حوش خاطرات و تاریخ شفاهی افراد باقی مانده و تا به حال کسی نبود که این جنگ را از منظر مردم و ارتش سوریه روایت کند. این منظر، حتی میتواند ما را به بزرگی کاری که ایران وهمراهانش در جبهه مقاومت انجام دادند، بیشتر آگاه کند. برای ما از نبرد سوریه بگویید. چیزهایی که کمتر گفته شده…
جنگ سوریه جنگ قومیگری نبود، اما آمدند و قومیاش کردند؛ مذهبی نبود و مذهبیاش کردند؛ بحث علوی و سنی و اینها را پیش کشیدند. اکثریت پیکره ارتش سوریه سنی بود؛ اما فرماندهان علوی بودند. فرماندهان بالای بالایش هم از هر دو قشر بودند. این نبود که بگوییم از بالای ارتش تا پایین ارتش از یک قشر خاص و به یک شکل باشد. جنگ که شروع شد فرماندهان میانی از اهل سنت بودند. فرماندهان لشکر سنی بودند؛ چرا؟ چون تکثر اهل سنت نسبت به علویها بیشتر بود. فرمانده تیپها، فرمانده گردانها در زرهی و پیاده، بیشترشان اهل سنت بودند. جنگ که شروع شد بحث قومیگری پیش آمد و مذهب قاطی شد. اول جنگ داخلی شروع شد و این بحثها پیش آمد؛ به همین خاطر ارتش خالی شد! و همه رفتند.
یعنی ترک خدمت کردند؟
بله؛ ارتش ماند با یکسری فرمانده رده بالای علوی و یکسری پاییندست. یعنی حدود ۴۰ درصد ارتش ماند و ۶۰درصد رفتند. کجا رفتند؟ یکسری عافیتطلب رفتند فرانسه. یکسری از فرماندهان رده بالا، از ارتش کنار کشیدند و گفتند ما نه این طرف هستیم و نه آن طرف. یکسری هم رفتند «جیش الحر» را راه انداختند؛ «ارتش آزاد» را راه انداختند. بالاخره میشود گفت «ارتش آزاد» هستهای از ترکیبهای تکفیری نبود، اما چون بحث مذهبیگری آمد داخلش، عربستان از افرادی مثل «زهران علوش» و جیش الحر، حمایت میکرد. از لحاظ فشارهایی که مثلا داعش یا جبهه النصره نسبت به باقیمانده ارتش سوریه یا هستههای مقاومت داشتند، جیش الحر از لحاظ «اخلاق جنگ» بهتر عمل میکرد. آنها وحشیگری نمیکردند. نظام جمهوری اسلامی با حضور حاجقاسم و یکسری افراد خاص در سال ۹۱، ارتش سوریه را از خواب بیدار کرد. این ارتش در ظاهر آماده شده بود.
یعنی ۴۰ درصد باقیمانده را از خواب بیدار کردند؟
سردار: بله؛ ۴۰ درصد مانده را آهستهآهسته باید احیا میکردند؛ خب ارتش سوریه بلد نبود چطور با جنگ و درگیریهای داخلی مقابله کند. سوریه اصلا چیزی به نام پلیس امنیتی نداشت. یک ارتش عرب سنگین داشت و یک نیرویی که ما میگوییم «راهنمایی و رانندگی»؛ همان شرطه خیابان؛ همین و تمام. اصلا چیزی بهعنوان «ناجا» که ما داریم و مأموریت امنیتی و انتظامی دارد در کشور سوریه وجود نداشت.
پس مسائل شهری و قضاییشان چطور پیگیری میشد؟
سیستم قضایی، پلیس قضایی داشت، اما پلیس امنیتی و انتظامی نداشت. یک شرطه داشت سر خیابان که بیشترشان هم با پول حاضر بودند کارهایی را انجام بدهند. این چیزهایی که من میگویم را خیلی از کسانی که رفتند سوریه هم نمیدانند؛ چون فضا فضای سال ۹۱ بود و این چیزها که ما داشتیم، میگفتیم. سپاه آمد و در این وضعیت، وارد سوریه شد. ارتش را یواشیواش احیا کرد. این درحالی بود که فرماندهان علوی، بیشتر فرماندهان تیپ و لشکرها نبودند. پس چه کسانی بودند؟
اتفاقا در کتاب شما هم که آن را تورق کردم، همین نکات ریز و دقیق را میشود دید.
در ارتش سوریه، باقیمانده علویهایشان، همه ستادی بودند، الان اسمها را نمیخواهم بگویم و نیاز نیست، اما من با حداقل ۱۰ نفرشان آشنا هستم؛ همه هم سرتیپ تمام هستند.
نیروی ستادی یعنی نیروهایی که همیشه در پادگانها بودند؟
احسن؛ این نیروها، بیشتر فرماندهان ستاد بودند. فرمانده ستاد هیچوقت نمیآید فرمانده عملیات میدانی بشود؛ بیاید در صحنه بجنگد، بیاید طرحریزی عملیات کند و…؛ و بلد هم نیست…
من تقریبا چند روزی با اینها بودم. من تنها ایرانیآنجا بودم. در سال ۹۱، فقط من یک ایرانی بودم در جبهه حلب و در اطراف دمشق.
یکی از بچهها و مسئولین گفت فلانی! میروی؟ گفتم بله، چرا نروم؟… گفت نمیترسی تنها باشی؟ گفتم نه، از چه بترسم؟! وقتی رفتم، تمامشان سوری بودند؛ نگاه کردم و دیدم برای یک عملیات بسیار کوچک در ابعاد و مقیاس کوچک جا میماندند و بلد نبودند. اوایل، ماوبچههایی که رفتیم، واقعا همهاش مستشاری بود. باید کمک میکردیم و زحمت میکشیدیم تا اینها را آماده کنیم. ما را از بس غرور داشتند راه نمیدادند؛ کبکبه ودبدبهای داشتند؛ میگفتند ما ارتش وجیشالعرب راساختیم. ارتش عرب، برای کجا؟ برای مقابله با اسرائیل! در حالی که اینها را در یک خیابان نمیتوانی جمع کنی. بعد دیدند واقعا دارند سقوط میکنند، ۹۵درصد سوریه رفت به سمت سقوط.
این برای چه سالی است؟
برای ماه رمضان ۹۱بود. دیدند نمیتوانند ماجرا را جمع کنند. هرروز تحلیل میرفتند. برای همین به سپاه پاسداران گفتند بیا وسط. آنجا فکر سپاه آمد و یک دفعه به دادشان رسید. زمزمه شده بودکه حضرت آقا به بشار اسد گفتند بمان و مقاومت کن، پیروز میشوی. امروز که صحبت میکنیم، ۹۰درصد زمین برعکس شده، ۹۰درصد دست مقاومت است و ۱۰درصد دست آنهاست. اینجا میشود گفت تفکرات حاج قاسم و بچههایی که آنجا بودند، کار را پیش برد. ارتش را سازماندهی کردند؛ ارتش را آماده به کار کردند. این در حالی بود که گفتم، خیلیهایشان فرمانده میدان نبرد نبودند؛ الان شکر خدا همهشان فرمانده میدان شدهاند. خوب مقاومت کردند و خوب ماندند. ارتشی که سربازش باید ده سال خدمت میکرد، مثلا ۸ سال را در جنگ گذرانده بود. آن روزها جنگ مثل امروز نبود؛ ارتش داغون بود؛ هیچی معلوم نبود.
انگیزههاشان چطور برگشت؟
اتفاقات عجیبی در جنگ آنجا بود. مثلا پدر داشت در این جبهه میجنگید و پسر در آن جبهه. پدر در ارتش وپسر بین تکفیریها. اینجا انگیزه، انگیزه کشور و وطنپرستی میشود. چیزی که در بین ما ایرانیها در جنگ هشت ساله، شاید اولویت دوم بود. در سوریه وجه ملیگراییشان زیاد بود؛ چون دیدند پشتیبان این حرکات، عربستان و ترکیه است، به خودشان آمدند. دیدند ترکیه همه جا را به یغما برد. ما یک منطقه داشتیم در شیخ نجار که دو سه هزار کارخانه داشت. سال ۹۲یا ۹۳بود که آنجا راپس گرفتند. ترکیه آمد و تمام کارخانهها را دزدید و بُرد! جبهه النصره این کار را انجام داد.
یعنی تجهیزات کارخانه را دزدیدند؟
بله، تجهیزات، چه تجهیزاتی! همه، درجه یک. اگر جنگ سوریه نبود، امروز ترکیه پوشاکش خوابیده بود. اصلا سوریه گام گرفته بود که بشود رتبه یک پوشاک خاورمیانه و داشت پیش میرفت. نامردها نگذاشتند. درکشاورزی هم داشت به یک قطب مهم تبدیل میشد. یعنی کاری که بشار اسد کرد، یک هزارمش را پدرش حافظ اسدنکرد. تسطیح اراضی انجام دادوخیلی اززمینهای بایر را آماده کرد.
منبع: جام جم