وب گردی

روایت شنیدنیِ گمشده‌ای در عملیات حاج‌عمران

‌مقاومت، کلیدواژه‌ای است که اولین بار در زنان متبلور شد، روزی هاجر میان صفا و مروه، روزی آسیه در کاخ فرعون، یک روز مریم در کنیسه، خدیجه (س) در جزیره‌العرب، فاطمه زهرا سلام‌الله در پشت درب نیم‌سوخته و زینب سلام‌الله در کنار گودال، در کاخ یزید، در غربت و اسارت ….

اصلا عنوان مقاومت را باید در خاورمیانه جست‌وجو کرد، در تقویم این سرزمین، در این تلخ و شیرین‌های توأمان، پای حرف‌های شنیدنی یک مادر شهید می‌نشینیم، مادری که مکتب نرفته، اما پرچمدار مکتب فاطمی و زینبی است.

این سوژه در یک روستای کوچک از قریه صاحب‌الزمان (عج) در چند کیلومتری خرم‌آباد به ذهنم متبادر شد؛ در جایی که لالایی مادرانش، رزم مردانه، تفریح مردانش قیقاج و رویای کودکانش اسب و برنوست!

«قریه صاحب‌الزمان» و توابعش، بیش از ۷۰ شهید را تقدیم انقلاب کرده‌اند؛ اما سوژه‌ی مصاحبه ما، «گل‌صنم» مادر «شهیدمحمد پاپی» است، شهید ۱۹ ساله و به تعبیر بهتر گمشده چهل روزه حاج‌عمران ….

گل‌صنم از زنان ایل بزرگ پاپی [از اقوام بزرگ لرستان]ساکن روستای بُن‌ریز است، بانویی که ریشه در اصالت قوم لر داشته و با آن لهجه شیرین بالاگریوه در میهمان‌نوازی سنگ تمام گذاشته است.

«گل‌صنم» مادر «شهیدمحمد پاپی»

باب گفتگو را از محمد شروع می‌کنم؛ لطفا در مورد خودتان و محمد بگویید؟

من هفت پسر و چهار دختر دارم، محمد فرزند اولم است، در شناسنامه محمد است، اما او را «محمدی» صدا می‌کردیم، او متولد سال ۱۳۴۶ است، ۱۹ساله و متاهل بود که با شنیدن فرمان امام، راهی جبهه شد؛ با اینکه سواد خواندن و نوشتن ندارد، اما لابلای حرف‌هایش، از فعل بود و داشتم، استفاده نمی‌کند، همه افعال او در زمان حال خلاصه می‌شود. 

قبل‌تر از مادر، دایی محمد گفته بود که شهید پاپی به محض شنیدن حمله عراق به حاج عمران، آموزشی را رها کرده و داوطلبانه و بدون هیچ برگ ماموریتی روانه حاج عمران شده است.

چگونه از خبر شهادت محمد باخبر شدید؟

در فصل بهار به خاطر کار کشاورزی و دامپروری، در جایی بالاتر از روستا ساکن شده بودیم، یک روز همراه با عروسم [همسر محمد]برای خرید لوازم مورد نیاز به روستا آمدیم، به محض ورود به روستا با صدای شیون و زاری مواجه شدیم. صدا از خانه همسایه‌مان «یاری‌جان» بود. پرس‌وجو کردیم گفتند: حجت پسرش که در جبهه بود، شهید شده است. دلم آب شد و مطمئن بودم برای محمد هم اتفاقی افتاده است. از روستا پسر‌ها و مرد‌های زیادی به جبهه رفته بودند، یکی از آن‌ها برادرزاده خودم بود. او می‌گفت: وقتی عملیات شد، حملات دشمن خیلی سنگین بود، با اینکه بچه‌ها موفق شدند دشمن را شکست دهند، آن هم یک شکست سنگین، منتهی روی تپه‌ها شاهد بودیم که خاک، خون و پیکر رزمندگان به آسمان پرتاب می‌شد. این‌ها را که می‌گفت انگار از گوشت تنم، از بند بند وجودم کنده می‌شد، نمی‌خواستم بشنوم، نمی‌خواستم، اما ادامه می‌داد؛ بعد از فرو نشستن حمله، هر کس پیِ رفیقش می‌گشت، حجت و چند تن دیگر را دیدم، اما اثری از محمدی نبود. شاید جنازه را به سردخانه ارومیه برده باشند! به اینجا که می‌رسد بغض صدای مادر را احاطه می‌کند، چشم‌هایی که ۳۷سال است با اشک همزاد شده، دوباره بارانی می‌شوند، اما نمی‌خواهد حرفش ناتمام بماند.

 برای اینکه تنفسی داده باشم، وسط حرفش می‌پرم و سوال بعدی…

با شنیدن خبر شهادت محمد چه احساسی به سراغتان آمد؟

اولش نمی‌توانستم باور کنم، اما خدا یک قدرت عجیبی به من داده بود، انگار همه زنان روستا مثل من، تحملشان بالا رفته باشد. البته گاهی شیون می‌کردم و گاهی به فکر فرو می‌رفتم، آنچه مهم بود این بود که پیکر محمد را برایم برگردانند. اما آن زمان هیچ اطلاعی از ارومیه نداشتیم، من و پدر محمدی هر دو سواد نداشتیم و جایی را بلد نبودیم. برادرزاده رحیم [همسرم]همراه با برادرم قاسم، نامه‌ای برای تردد در مناطق جنگی از بنیاد شهید گرفتند و راهی حاج‌عمران شدند، اما دست خالی برگشتند.

قاسم، دایی شهید نیز گفت: پیکر‌ها به خاطر اصابت گلوله و خمپاره به شدت دگرگون شده بودند، بین جنازه‌ها یک نفر خیلی شبیه محمد بود، اما تردید داشتم. او می‌گفت: در هتل که بوده، خواب محمد را دیده که از او خواسته پیکرش را در غربت رها نکند و به خاک مادریش در روستا بازگرداند.

سپس انگار بعد از ۳۷ سال خودش را دلداری بدهد، می‌گفت پسرم فدای پسر فاطمه (س) که پیکرش روی زمین کربلا زیر آفتاب سوزان بود.

آخرش پیکر شناسایی شد؟ پیکر شهید کی به روستا بازگشت؟

قاسم و برادرزاده رحیم برگشتند و برای بار دوم، این بار رحیم را همراهشان بردند، وقتی می‌رفتند از من نشانه‌ای خواستند و من، سوختگی روی دست راست محمدی را به آن‌ها نشانی دادم، بالاخره بعد از چهل روز پیکر محمدی با همان نشانی که داده بودم، پیدا شد.

رشادت امثال محمد و همرزمان او در حاج عمران، آنقدر دیدنی بود که رهبر معظم انقلاب که آن زمان رئیس‌جمهور بودند و ریاست ستاد پشتیبانی جنگ را برعهده داشتند، در پیامی، یاد این شهدا را گرامی داشتند.

روایتی از عملیات حاج عمران و چگونگی شهادت فرزندان لرستان 

سرهنگ محسن رشیدی، مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس لرستان در خصوص عملیات حاج عمران با بیان اینکه در عملیات حاج عمران دشمن به دنبال این بود که دفاع متحرکی را ایجاد و بتواند ظرف ۲۴ تا ۴۸ ساعت به خیال خود به اهدافش که تصرف ارتفاعات ۲۵۱۹ و نهایتا شهر پیرانشهر بود برسد تا این شهر را به دست دموکرات‌ها (کومله) بسپارد و پایگاهی ایجاد کنند که برای همیشه برای کشورمان دردسرساز شود، اضافه کرد: پس از سرازیر شدن از ارتفاعات ۲۵۱۹، به مرز تمرچین (بازارچه مرزی) تا پیرانشهر مسافتی حدود هشت کیلومتر است و هدف دشمن پس از تصرف ارتفاعات و مستقر شدن در پیرانشهر، انجام عملیات ایجایی علیه جمهوری اسلامی بود.

وی گفت: رژیم بعث عراق در این عملیات هفت نیروی کماندویی و ۱۲ تیپ با تمام امکانات و پشتیبانی و آتش فراوان در منطقه عملیاتی حاج عمران مستقر کره بود.

مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس لرستان ادامه داد: در نهایت ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۵ دشمن به منطقه حاج عمران حمله کرد و ارتفاعات ۲۵۱۹ را متصرف شد و در این زمان ارتش جمهوری اسلامی در مقابل دشمن ایستادگی کرد؛ یعنی دشمن با نیرو‌های ۱۰۰ درصد آماده و تا دندان مسلح و تجهیزاتی که داشت حمله کرد و در نهایت یکی از تیپ‌ها تحت عنوان”تیپ کوهستان” به مقابله با دشمن پرداخت و در این هنگام به تیپ ۵۷ با گردان‌های آماده که در منطقه “دربندی‌خان” مستقر بودند فراخوان داده شد که از منطقه دری‌بندی‌خان هفت گردان از تیپ ۵۷ به سمت منطقه حاج عمران حرکت کنند.

رشیدی بیان کرد: شب ۲۹ اردیبهشت ۱۳۶۵ نیرو‌های تیپ ۵۷، گردان به گردان به دشمن حمله کردند و این اولین درگیری با دشمن بود که تا یکم خرداد ماه ۱۳۶۵ ادامه داشت و آتش دشمن این قدر شدید بود که مثل به مثل خمپاره می‌زد و شب یکم خرداد ماه ۳۰۰ نفر از تیپ ۵۷ شهید شدند و یک گردان نیز از شهرستان دلفان به فرماندهی “رجب یوسفوند” حضور داشتند که به صورت مستقل آمده بودند و در نهایت آنان نیز ۲۲ شهید دادند.

وی بیان کرد: ۹۴۵ نفر از تیپ ۵۷ مجروح شدند یعنی در حقیقت این تیپ در عملیات حاج عمران و در روز دوم منهدم شده بود و فقط یک عقبه پشتیبانی از این تیپ باقی مانده بود.

مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس لرستان اضافه کرد: به حدی آتش دشمن شدید و خودروی آمبولانس کم بود که پیکر شهدا را داخل لنکروز گذاشته بودیم تا بتوانیم آن‌ها را منتقل کنیم.

رشیدی ادامه داد: در عملیات حاج عمران اگر تیپ ۵۷ مقاومت نمی‌کرد و دشمن پیرانشهر را تصرف می‌کرد باید هزار برابر این شهدا را شهید می‌دادیم تا بتوانیم پیرانشهر را از دشت دشمن دربیاوریم و دشمن را به جبهه قبلی خود برگردانیم، اما با رشادت فرزندان دلیر لرستان دفاع متحرک عراق شکست خورد و جلوی پیشروی دشمن گرفته شد.

وی با بیان اینکه گردان‌های ثارالله، انبیاء و … در این عملیات حضور داشتند، افزود: ماحصل عملیات حاج عمران منجر به درهم شکسته شدن دفاع متحرک عراق شد؛ اجازه تصرف یک وجب از خاک کشورمان را ندادیم و شهدای این عملیات از جای جای استان لرستان بودند.

مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس لرستان عنوان کرد: نکته حائز اهمیت این است که معمولا وقتی تیپی در ارتش‌های دنیا شکست می‌خورد برای بازسازی آن پنج سال زمان نیاز است؛ یعنی پس از جذب نیرو و آموزش نیرو تجهیزات در اختیارش قرار دهیم و در مانور‌های مختلف شرکت می‌دهیم و پس از آماده شدن، به رزم می‌فرستیم.

رشیدی گفت: محسن رضایی پس از گذشت سه روز از عملیات و تشییع شهدای حاج عمران به لرستان سفر کرد و با فرمانده تیپ و معاونان و چندتن از گردان‌های باقی مانده جلسه گرفت و تصمیم بر آن که تیپ ۵۷ به لشکر تبدیل شود و اولین عملیات موفق لشکر ۵۷ عملیات، کربلای چهار بود و تنها کسانی که راه را باز کردند گردان انبیاء لشکر ۵۷ خرم‌آباد بود.

وی بیان کرد: اگر اغراق نکنیم و بگوییم ثمره کاری که لرستانی‌ها انجام دادند این است که یکی دفاع متحرک عراق را در هم شکستند و دوم زمینه ساز قطعنامه ۵۹۷ شدند.

شهید سید مصطفی میرشاکی، شهید درویش‌علی شکارچی، شهید علی‌راست پیرحیاتی و شهید روح‌ا… سپهوند از شهدای شاخص عملیات حاج عمران بودند و امروز پس از گذشت ۳۷ سال از آن روز، هنوز فرزندان این سرزمین در جای جای دنیا و کشورمان، شهید می‌شوند، هنوز مادرانه‌های مقاومت جریان دارد و ۴۵سال از مقاومت و صبوری مادران انقلاب اسلامی ایران می‌گذرد، اما اینجا زنان همچنان محور مقاومت هستند و مرد میدان تربیت می‌کنند.

منبع: ایسنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا