روایت فرمانده کوچکی که در اغتشاشات چادر از سرش کشیدند!
«جلوی درب ورودی ایستاده بودم و به هر نوجوانی که آنجا را برای ۳ روز راز و نیاز با خدا انتخاب کرده بود، خوشامد میگفتم. با آمدن یک دختر با سر برهنه و بیحجاب حالم منقلب شد. اما ظاهرم را حفظ کردم و جلو رفتم و به او هم به آرامی و مهربانی خوشامد گفتم. برخلاف من، دخترک صدایش را بلند کرد و با گارد گفت: «فکر نکنید که من برای دعا و مناجات آمدم. نه. من فقط آمدم تا از خانه فرار کنم و با دوستانم خوش بگذرانم». چیزی نگفتم و لبخندم را پهنتر کردم. در دل از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برایش طلب عاقبت بخیری کردم.
دخترک به گوشهای رفت. تلاشش را میکرد تا در برنامهها و نماز و دعا شرکت نکند. اما زیاد موفق نبود. انگار دستی او را به سوی مناجات هول میداد. حتی بلد نبود نماز بخواند. بچهها برایش هجی میکردند. بعد از سه روز انگار معجزه شد. دخترک از این روز به آن رو شده بود. گریه میکرد، اما حال خوبی داشت. همانجا به مادرش زنگ زد تا برایش چادر بیاورد.
با چادر از آنجا رفت. او اکنون یکی از بهترین فرماندههای مدرسه است. دو سال است که به عنوان روسری، چفیه بر سر میگذارد. با اینکه خواهرش در جریان اغتشاشات در خیابان چادر از سرش کشیده است. با اینکه خانوادهاش با او همراه نیستند و مسخرهاش میکنند، اما او بر سر عهدی که بسته، پابرجاست.» این را بانو «ملیحه نیکفرجام» کارشناس روانشناسی و مسئول ستاد نهضت پیشرفت بانوان استان خراسان رضوی میگوید.
این بانوی دهه هفتادی که نیمی از عمرش را مشغول کار فرهنگی و جهادی کرده خودش هم ۳ فرزند دارد. به مناسبت ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر با ایشان که تمام هم و غمش عاقبت بخیری دختران است به گفتگو نشستیم.
*فرماندهی دختران در میدان مدرسه
ملیحه نیک فرجام مسئول هیئت و کانون فرهنگی بانوان خراسان رضوی است. او که ۳۲ سال از خدا عمر گرفته است، از ۱۵ سالگی کار فرهنگی را آغاز کرده است و میگوید: «سالهاست که با دخترهای نوجوان سروکار داشتم. هرچقدر یک مربی و معلم با بچه جیک تو جیک باشد، باز هم یک حریمی بین نوجوان و مربیاش وجود دارد. یا بر اساس خجالت یا حجب و حیا یا احساس ترس. هیچ کسی مثل یک نوجوان نمیتواند بر روی نوجوان تاثیر بگذارد. این تاثیرگذاری ماندگار و راحتتر هم اتفاق میافتد.
تابستان سال گذشته با همفکری با مربیها و اساتید دیگر، جریان و مجموعهای تشکیل دادیم تا بچهها خودشان فعال باشند، در این جریان از هر مدرسه یک دختر نوجوان انتخاب کردیم که از نظر اخلاقی، ارزشی، توانایی و درسی در آن مدرسه برتر بودند. جمعا از ۴۶ مدرسه ۴۶ دختر انتخاب شدند. یک دوره چند ماهه برایشان گذاشتیم. آنها را اردوی جهادی موکب اربعین بردیم و کار میدانی هم انجام دادیم و این دخترها وارد فاز مدرسه شدند. اسمشان شد، فرمانده. فرماندهانی که در زمین عملیات مدرسه بقیه دوستانشان را فرماندهی میکنند.»
*میدانداری به نوجوان هویت و حس ارزشمندی داد
جریان فرماندهان مدرسه مردمی است و ملیحه از سوی سازمان تبلیغات این مجوز را دارد تا با مدرسه ارتباط بگیرد. مدیر و کارکنان مدرسه میدانند که این دختر نوجوان فرمانده است و در حال میدانداری است. با این کار هم به بچه فضا داده میشود که کار انقلابی کند و هم بچه هویت میگیرد. البته برخی از مدرسهها هم نسبت به این جریان جبهه گرفتند و با فرمانده مدرسه مقابله کردند و اجازه ندادند دخترنوجوان کارش را انجام بدهد. برخی از مدارس هم نهایت همکاری را کردند.
بچهها بعد از آموزش و کار میدانی، خودشان تبدیل به کنشگر واقعی شدند و از امر به معروف، نوشتن احادیث بر روی تخته کلاس، دادن رزق معنوی، تبریک گفتن مناسبتها و.. کارشان شروع شد. مثلا در یکی از مدارس بچهها با توصیه فرمانده فراخوان زدند و اعلام کردند که ما همه دوست داریم نماز ظهر و عصر را جماعت بخوانیم، چرا فقط دو تا کلاس در روز اجازه دارند در نمازخانه نماز بخوانند؟ با مدیرمدرسه صحبت کردند و مدیر مدرسه گفت که فضا برای این کار نداریم و با همفکری بچهها از خانه فرش آوردند و سالن مدرسه را تبدیل به نمازخانه کردند. یا مثلا در یکی از مدارس در روز ۱۳ آبان که روز دانش آموز بود، شرایط برای بردن بچهها به راهپیمایی فراهم نشد. اما بچهها فضا را هماهنگ کردند و در حیاط مدرسه یک راهپیمایی کوچک به راه انداختند.
*از انصراف از خودکشی تا دوستی با چادر
این دختران فرمانده در مدرسه به تنهایی کار را شروع کردند. اما تنها نماندند. اکنون فرمانده برای خودش معاون دارد و یک تیم ۱۰ نفره تشکیل داده است و با دوستانشان همفکری میکنند. بعضا برخی از این بچهها در مدرسه ۱۰۰ نفر یار دارند که تعدادشان روز به روز بیشتر میشود.
با این کار بچههایی که همفکر بودند به فرمانده پیوستند و حتی بچههایی که قشر خاکستری بودند و تکلیفشان معلوم نبود هم ارتباط گرفتند. ملیحه میگوید: «برخی از دختران با کمک فرمانده چادری شدند، برخی حال روحی خوبی نداشتند و قصد خودکشی داشتند یا قصد فرار از منزل داشتند، اما با توجه به ارتباطی که با این گروه گرفتند حال دلشان خوب شد. این اتفاقات توسط خود بچهها رقم خورد.»
*فرماندهان مدرسه از لحاظ سیاسی و امنیتی قوی میشوند
ملیحه میگوید: «برای توانمندسازی فرماندهان مدرسه اساتیدی را آوردیم. در طول سال با بچهها مرتبط بودیم و اتاق فکرهایی داشتیم و عملیاتهایی برای بچهها تعریف میشد که کامل انجام میدادند. بیشترین علاقه مندی بچهها مسائل سیاسی و ملی بود و سوالات زیادی در این خصوص داشتند.
ما اساتیدی آوردیم که به تمام سوالات ذهنی نوجوانان پاسخ داده شود و خودشان هم مباحثاتی در مدرسه راه بیندازند که در این مباحثهها خیلی از بچههای دیگر هم به سوالات ذهنیشان برسند. حرف دختران نوجوان این است که ما خیلی از اتفاقات سیاسی را درک نمیکنیم و هیچکس هم به ما کامل توضیح نمیدهد و این ندانستن ممکن است ما را ضد نظام و انقلاب کند و همان جریان اغتشاشات اتفاق بیفتد.
الحمدلله حالا که این اتفاق خوب افتاده و بچهها کارهای خوبی انجام میدهند و بعضا در مدرسه هیئت مذهبی تشکیل دادند، برنامههای مختلف هفتگی دارند، برای باز شدن فکرشان در کلاسها شرکت میکنند و برای دوستانشان توضیح میدهند.» ملیحه تصمیم دارد که جریان فرمانده مدرسه را در ۵۰ تا ۷۰ مدرسه دیگر فعال کند. حوزه فعالیت جریان دخترانه فرماندهی میدان مدرسه مقطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان بوده است و ارجحیت با دوره دوم دبیرستان است.
*دختری که در عرض سه روز چادری شد
ملیحه از خاطره خوب متنبه شدن یک دختر بیحجاب برایمان میگوید: «با یکی از دختران در سال ۱۴۰۱ در اعتکاف آشنا شدم. یک دختر ۱۶ساله با سر برهنه ظاهر شد و وضعیت حجاب نامناسبی داشت. از در که داخل شد به من گفت که فکر نکن که برای دعا و مناجات آمدم، من فقط آمدم اینجا، چون از خانه فرار کردم و تا با دوستام خوش بگذرانم. با ما دعوا داشت. اما برنامه اعتکاف خیلی شاد و با برنامه ریزی جلو رفت.
این بچه حتی نماز خواندن بلد نبود و برای نماز صبح ما سوره را برای او هجی میکردیم، او عِرقی به چیزی نداشت و حتی خدا را قبول نداشت. اما با توجه به ارتباطات خوب و برکاتی که اعتکاف دارد و لطف خدا و ائمه باعث شد که در روز آخر اعتکاف به گریه افتاد و گفت: من شرایط بدی داشتم، پدر و مادرم از هم جدا شدند و حال روحی خوبی نداشتم، اما تازه فهمیدم دین چی هست و اعتقادات چی هست و چقدر آرامش بخش است.
این باعث شد که همانجا با مادرش تماس بگیرد و بگوید برایش چادر بیاورد و با چادر بیرون رفت. او همانجا دوست شهیدی (شهید کاوه) برای خودش انتخاب کرد. تصمیم گرفتم او را در اردوهای جهادی با خودمان ببریم، چون اگر همراه گروه میبود، اتفاقات بهتری برایش رقم میخورد. از قضا در آن اردویی که ما شرکت کردیم همسر شهید کاوه به عنوان پرستار گروه جهادی همراه ما بودند و دختر وقتی متوجه شد، انگار دنیا را به او دادند و حال خوبی داشت و این جرقه که شهید مرا دیده است و الان همسرش همراه من است بسیار استقبال کرد و خدارا شکر همچنان پابرجاست.
او اکنون یکی از بهترین فرماندههای ماست. از آن زمان تا الان به عنوان روسری چفیه بر سر میگذارد. با اینکه خواهرش در جریان اغتشاشات در خیابان چادر از سرش کشیده است و خانوادهاش با او همراه نیستند و مسخرهاش میکنند، اما همچنان پای عقایدش است و فرد موثری در مدرسه و بین دوستانش است و این اتفاق خیلی خوشایند است.»
*برکتِ حال فرماندهها شامل حال دختران ملیحه هم شد
ملیحه که خودش صاحب دو دختر ۶ و ۷ساله است. میگوید: «دخترانم در مهد خودشان فرمانده هستند و هرکاری که به دخترهای دیگر میگوییم، آنها هم انجام میدهند. در ایام طوفان الاقصی بچههایم در خانه پرچم اسرائیل درست کردند و در مهد کودکشان آتش زدند. آن دو بحث نماز و مَحرم و نامحرم را رعایت میکنند و زبان گویا دارند. دختر ۶ سالهام چادر از سرش در نمیآورد و میگوید اگر نامحرمی مرا ببیند تا سن تکلیفم هم یادش میماند. برای خانواده خودم هم اتفاقات خوبی رقم خورده است و این برکت جریان فرماندهان دخترانه مدرسه است.»
ملیحه قصد دارد بچهها را در روز ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها به اردو ببرد و جوایزی نفیسی به آنها اهدا کند. او همچنین فرماندههای مدرسهها را به مناسبت روز دختر به شهر کرمان بر مزار حاج قاسم میبرد.
منبع: فارس