روزی که خرمشهر خونینشهر شد
۱۱:۲۹ – ۲۴ مهر ۱۴۰۳
در بیست و پنجمین روز آغاز جنگ تحمیلی، در محور سوسنگرد، برادران پاسدار طی شبیخونی، ۲۰ تانک دشمن را منهدم کردند و هوانیروز عملیاتی را در بستان به انجام رساند. در جبهه میانی، در محورهای دهلران و شور شیرین درگیری ادامه یافت. در محور گیلانغرب، صبح امروز در یک حمله صبحگاهی به نیروهای مهاجم، ۲۰۰ نفر از نیروهای دشمن در کیسهخواب نابود شدند، همچنین بر اثر آتش نیروهای خودی، ۸۰ نفر از نیروهای عراقی در حوالی گردنه نو به هلاکت رسیدند.
روزی که خرمشهر خونینشهر شد
امروز یکی از شدیدترین روزهای درگیری در خرمشهر بود. یگانهای متعدد دشمن با پشتیبانی تانکها و زرهپوشها که به شهر نفوذ کرده بودند، در محورهای مختلف، سنگر به سنگر با به شهادت رساندن یا مجروح کردن رزمندگان انگشتشمار خودی تا بعدازظهر مواضع رزمندگان را یکی پس از دیگری تصرف کردند که درنتیجه به مرکز شهر و پل خرمشهر تسلط یافتند، ولی یورش شجاعانه حماسهسازان خرمشهر در عصر همین روز، بار دیگر شهر را از سقوط حتمی نجات داد و نیروهای دشمن عقب رانده شدند. به خاطر همین مقاومتهای حماسهساز در روز ۲۴ مهر، ستاد تبلیغات شورای عالی دفاع، نام خرمشهر را به «خونینشهر» تغییر داد.
فقط شهادت میتوانست شیخ شریف را آرام کند
شیخ شریف (قنوتی) با تلاش خستگیناپذیر خود، درحالیکه چند شبانهروز است خواب را برخود حرام کرده، با تردد در بین بچهها و رساندن آب و غذا و مهمات، آنها را به ایستادگی تشویق میکند، مواضع دشمن را نشان میدهد و فریاد میزند بشتابید بهسوی بهشت.
تو را به خدا، امام و قرآن بایستید
او گاهی به کنار پل میآید و به آنهایی که قصد خروج دارند، التماس میکند: تو را به خدا، تو را به امام، تو را به قرآن بایستید. ما یا مثل امام حسین (ع) شهید میشویم و زیر بار ذلت نمیرویم، یا پیروز میشویم.
در روز ۱۳۵۹/۷/۲۴ مدافعان خرمشهر، یکی از فرماندهان و پشتیبانان اصلی خود را از دست میدهند. رضا آلبو غبیش از رزمندگان خرمشهر و یکی از همراهان شیخ شریف که در این روز رانندگی شیخ را نیز بر عهده داشته است، ماجرای شهادت شیخ شریف را اینچنین بیان میکند:
در خیابان چهل متری، نزدیک مقر گروه اللهاکبر، چندین سرباز دیدیم. اول خیال کردیم؛ ایرانی هستند. بلافاصله به من ایست دادند و گفتند: قف! گفتم: اینها عراقی هستند. شیخ شریف گفت: با سرعت برو! پدال گاز را فشار دادم. سرعت ما روی ۹۰ کیلومتر بود که ما را به رگبار بستند.
چند گلوله به گردن و دست شیخ و یک گلوله هم به زانوی من اصابت کرد. شیخ شریف دست به اسلحه برد، اما فرصت نشد. در همین زمان یک گلوله آرپیجی ۷ به چرخ عقب ماشین اصابت کرد و منفجر شد. کنترل ماشین از دست رفت. ماشین واژگون شد و بعد از دو بار غلتیدن روی سقف به جدول کنار بلوار اصابت کرد و باز به حالت اول بازگشت.
از خاک ما بیرون بروید
شیخ شریف به دلیل گلولههایی که به او اصابت کرده بود و خونی که از بدنش میرفت و به خاطر بیخوابی شبها و روزهای گذشته و گرسنگی و تشنگی، دیگر رمقی برایش نمانده بود.
بااینحال بعثیها با اسلحه به پاشنه پای راست شیخ شلیک کردند ولی این مرد شجاع، چون کوهی ایستاد و با لحنی به عربی فصیح به عراقیها گفت: از خاک ما بیرون بروید، مگر ما همه مسلمان نیستیم؟ عراقیها که مقاومت شیخ را دیدند؛ بیشازپیش عصبانی شدند و گفتند هذا آیه المقاومه؛ این فرمانده مقاومت است.
سپس آنها شیخ را به رگبار بستند که رانهای این روحانی بزرگ، سوراخسوراخ شد پسازآن حدود ده نفر شیخ شریف را میزدند. شیخ تکبیر میگفت و آنها میزدند، بااینکه شیخ مجروح بود، او را میزدند و روی زمین میکشیدند. بعثیها همانطور که اطراف شیخ شریف حوسه میکردند (میرقصیدند) عمامه شیخ را با سرنیزه برداشتند و به زمین انداختند و فریاد میزدند: اسرنا الخمینی، ما خمینی را اسیر کردهایم.
شیخ شریف در آن ساعت نتوانست از اسلحه استفاده کند ولی از زبانش استفاده کرد و در همان وضعیت فرمود: الیوم خمینی حسین و صدام یزید
این کلام شیخ، لرزه بر اندام دشمن افکند. فرمانده عراقیها با سرنیزه بهطرف شیخ شریف حملهور شد و با همان سرنیزه، کاسه سر شیخ را برداشت. مغز سر شیخ نمایان شد و روی آسفالت گرم خیابان خرمشهر افتاد و محاسنش به خون سرش رنگین شد.
منابع:
۱-مهدی انصاری، حسین یکتا، هجوم سراسری: روزشمار جنگ ایران و عراق (کتاب چهارم)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ دوم، ۱۳۷۵، صفحات ۴۴۰، ۴۴۲، ۴۴۳،
۲-خرمشهر در نبرد طولانی، جمعی از نویسندگان، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ چهارم ۱۳۹۰، صفحات ۳۸۲، ۳۸۴، ۳۸۶، ۳۸۷، ۳۸۸
منبع: ایسنا