صلابت نرم لاله اسکندری در ایفای نقش مادر زیرک «بامداد خمار»

لاله اسکندری را همیشه بهعنوان بازیگری شناختهایم که حضورش در سینما با نوعی «صلابت نرم» همراه است؛ آرامشی لطیف اما پرقدرت که حتی با سکوتش، نقش کارکتر را در قاب خالی نمیگذارد.
یادداشت: رستاک شاهولی
در سریال «بامداد خمار» نیز همین ویژگی به شکلی رسمیتر و ملموستر ظاهر شده است. او در نقش «نازنین»، مادر و همسری سنتمدار، مراقب و در عین حال پیچیده، تبدیل میشود به یکی از همان زنان آشنای زندگیمان؛ زنانی که جامعه مردسالار شاید اجازه حرف زدن را از آنها سلب کرده باشد، اما تسلیمناپذیری و توانایی یافتن راهحلهای تازه باعث شده حضورشان مسیر خانه و خانواده را تغییر دهد؛ همان چیزی که از دیرباز با عنوان «سیاست زنانه» شناختهایم.
در نگاه اول، نازنین مادری محتاط بهنظر میرسد؛ کسی که روایت خانه را با ترسها و تجربههای شخصی خود پیش میبرد تا دخترانش در دنیای سنتی بیرون آسیب نبینند. اما با پیش رفتن داستان، لایههایی از شخصیت او آشکار میشود که تنها با بازی آرام، دقیق و بیکموکاست اسکندری قابل دیدن است؛ نگاههای کشیده، مکثهای کوتاه، خجالتهایی که حیا تعبیر میشوند و سکوتهایی که از تفکر و حتی زیرکی میآید، نه از سر تسلیم. اینها همان ویژگیهایی هستند که سالها در بازیهای اسکندری دیدهایم؛ معنا دادن به ناگفتهها با زبان بدنی قدرتمند و بیهیچ اغراق.
همین خصوصیات، اسکندری را به گزینهای ایدهآل برای ایفای نقش نازنین تبدیل کردهاند؛ مادری زیرک و سنتی که حتی چهره شرقیاش در این نقش به خوبی نشسته است. نازنین نمونهای از زنانی است که در دل یک ساختار مردسالار، با راههایی به ظاهر کوچک اما موثر، جریان خانواده را هدایت میکنند؛ نه از طریق درشتگویی یا مواجهه مستقیم، بلکه با همان «سیاست زنانه» که پیشتر از آن سخن گفتیم. زنی که ظاهراً تابع قواعد مردانه خانه است، اما در سکوت پرمعنایش فهم و بصیرتی نهفته است که جامعه معمولاً آن را نمیبیند و نمیپذیرد.
اسکندری این نقش را نه بهعنوان قربانی روایتهای مردسالار، بلکه بهعنوان زنی برنده بازی میکند؛ شخصیتی که در دوره قاجار حتی میتوانست زنی جسور و پیشرو باشد و مقایسه آن با دنیای امروز، نشاندهنده زیرکی زن ایرانی است؛ زنی که در دل محدودیتها توانسته هویت خود را حفظ کند.
در «بامداد خمار» نقش نازنین به عنوان زن ثروتمند قاجاری بسیار پخته و باورپذیر به نمایش درآمده است. او نه زنی کاملا سنتی است و نه کسی که بخواهد از سنت فرار کند؛ میان این دو جهان معلق است. از یک سو، میخواهد دخترانش مسیر درست و دلخواه خود را انتخاب کنند و از سوی دیگر میداند مقابله با سنتهای جاافتاده در آن برهه تاریخی، ساده نیست و گاهی باید همسو با جریان شد، حتی برای منافع و شاید تنها نقطه ضعفی که برای خود قائل است نداشتن فرزند پسر باشد. همینجاست که اسکندری با استعداد و تجربهاش، نقش کلیشهای مادر سنتی سختگیر را تغییر میدهد و آن را به چهرهای از زنان سنتی زیرک تبدیل میکند؛ زنانی که به جای فریاد زدن یا ابراز حضور، با یک نگاه یا کمی تضاهر، افکار پدر خانواده را در دست میگیرند.
نکته جذاب در بازی او این است که نازنین نه قربانی سنت تصویر میشود و نه مدافع سرسخت آن؛ او سنت را فهمیده است، نه اینکه درگیر آن شده باشد. این فهم، ترکیبی از احتیاط و آگاهی، سختگیری و دلسوزی، نظم ظاهری و پریشانحالی پنهان است که در مادران نسلهای قبل بیشتر دیده میشد. اسکندری این دوگانگی را با همان «صلابت نرم» همیشگیاش جان میبخشد، بیآنکه شخصیت وارد اغراق یا شعار شود، او حتی حالت هایی چون «تضاهر کردن» را در سریال به نوعی بازی کرده است که بیننده کاملا به زیرکی کارکتر نازنین پی میبرد.
شاید دلیل باورپذیری نقش او همین باشد. او بهجای بازی کردن صرف «نقش یک مادر سنتی»، تجربه زیسته زنان و مادران نسلهای پیشین را در بازی خود جاری کرده است. نازنین تنها یک شخصیت داستانی نیست؛ نمونهای است از زنانی که در پسزمینه خانواده های ایرانی ایستادهاند، زنانی که ستون خانوادهاند اما کمتر کسی نظرشان را میپرسد.
لاله اسکندری در «بامداد خمار» این نیروی مخفیانه آرام را نهتنها به نمایش میگذارد، بلکه آن را قابل لمس میکند طوری که بیننده هم نگرانی او را درک میکند، هم سختگیریاش را، هم تضاهر کردنش را وهم عشق نهفته در رفتارهایش را و شاید این مهمترین کاری است که یک بازیگر میتواند انجام دهد؛ چنان در نقش فرو رود که نماینده قشر بزرگی از جامعه شود.

