عاشقانه ای درزندان؛ ازدواج رویایی نویسنده ۵ هزار روز در برزخ

روایت زندگی حسن سلامه، یکی از اسرای قدیمی فلسطینی و نویسنده کتاب معروف «۵ هزار روز در برزخ»، یکی از عجیبترین روایات مربوط به سرنوشت اسیران فلسطینی است؛ تا جایی که حتی ازدواج او به شکل وکالتی انجام شد و بعد از ۱۶ سال هنوز همسرش را ندیده است.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، در میان روایتهای عجیب و بسیار جذاب و خواندنی از زندگی اسرای فلسطینی در زندانهای رژیم صهیونیستی و همچنین خانوادههای این اسرا، داستان آشنایی و ازدواج «غفران زمل» روزنامه نگار فلسطینی با «حسن سلامه» اسیر قدیمی فلسطینی و نویسنده کتاب معروف « ۵۰۰۰ روز در برزخ» است که ترجمه آن از اواخر سال ۱۴۰۱ در چند فصل توسط خبرگزاری تسنیم منتشر شد.
عشق دختر روزنامه نگار فلسطینی به اسیری که هرگز او را ندیده بود
غفران زمل ماجرای جذاب و بینظیر ازدواج خود با حسن سلامه را روایت میکند و در گفتگو با الجزیره در این زمینه اعلام کرد: من در یکی از نمایشگاههای مربوط به ادبیات زندانها قدم میزدم که کتاب حسن سلامه تحت عنوان «انتقام مقدس» به دست من افتاد. در این کتاب، حسن درباره چگونگی انتقام شهادت «یحیی عیاش» فرمانده گردانهای عزالدین القسام و عملیاتهایی که در سال ۱۹۹۶ انجام شده بود صحبت میکرد و با وجود اینکه کتاب، بسیار طولانی بود، اما من در مدت کوتاه آن را کامل خواندم.
وی افزود: این کتاب دارای وقایع باورنکردنی بود؛ انگار فیلمی است که در آن کارگردان تخیل خود را به کار گرفته، اما این کتاب روایتی واقعگرایانه از بخشی از زندگی حسن سلامه بود. در آن زمان من هم مانند بقیه تصاویری از حسن در جریان محاکمه او در دادگاههای نظامی دشمن صهیونیستی و در حالی که احکامی که علیه او صادر میشد را مسخره میکرد و هیچ اهمیتی به آن نمیداد، دیده بودم.
این روزنامه نگار فلسطینی ادامه داد: در آن زمان من نسبت به شخصیت حسن بسیار کنجکاو شدم. در سال ۲۰۰۹ تشکیلات خودگردان فلسطین من را چند بار به خاطر فعالیتهای روزنامه نگاری در نوار غزه احضار کرده بود و بعد از آن مدتی هم توسط اسرائیلیها بازداشت شدم و به خاطر فعالیت روزنامه نگاری به مدت دو ماه تحت بازجویی قرار داشتم.
غفران زمل گفت: من زمانی که وارد زندان شدم، از خدا میخواستم که حکمت این بازداشت شدن را به من نشان بدهد؛ زیرا در هفته اول ماه مبارک رمضان بازداشت شده بودم. من زمانی از زندان خارج شدم که یکی از دوستانم در داخل زندان شهید، یکی اسیر و دیگری تبعید شد؛ اما خودم را قوی نگه داشتم، به ویژه زمانی که با دیگر اسرای زن فلسطینی ملاقات کردم و با «احلام التمیمی» آشنا شدم. (شایان ذکر است که احلام التمیمی روزنامه نگار برجسته فلسطینی و اولین زنی است که به گردانهای القسام پیوست. او ۱۶ بار توسط صهیونیستها به حبس ابد محکوم شده بود، اما در سال ۲۰۱۱ در چارچوب توافق تبادل اسرا که حماس آن را وفاداری به آزادگان نامید آزاد و به اردن تبعید شد).
غفران ادامه داد: من به احلام اعتراف کردم که به حسن سلامه احساس دارم اما او فکر میکرد که تحت تاثیر تجربه بازداشت و داستان شخصی حسن قرار گرفتهام.
احلام تمیمی کمی بعد، از احساس و صداقت غفران مطمئن شد و به عنوان مسئول اسرای زن فلسطینی در سلولهای انفرادی، نامهای برای حسن نوشت و جریان این موضوع را به او گفت. حسن فکر میکرد که قرار است احلام در مورد مرحله آینده وضعیت اسرا صحبت کند، اما زمانی که متوجه شد دختری رویایی وجود دارد که میخواهد با او ازدواج کند شوکه شد.
نامهنگاریهای عاشقانه حسن سلامه و غفران تا ازدواج در زندان
غفران که اکنون همسر حسن سلامه است در ادامه این روایت گفت: بعد از آن نامه نگاری میان من با حسن آغاز شد و اولین پیام حسن برای من این بود: «غفران عزیزم، من به نشانه احترام و تکریم کاری که انجام دادی میایستم و از این احساسات قدردانی میکنم، اما ما در آستانه آغاز امر بزرگی هستیم و اگر من در معامله تبادل اسرا آزاد شدم با هم ازدواج میکنیم و اگر این اتفاق نیفتاد ارتباط ما تمام میشود».
غفران هم در پاسخ به این نامه حسن سلامه برای او نوشت که «اگر جهاد شما اسارت است، جهاد من هم انتظار است». بعد از آن این دو زوج استثنایی در ۱۴ نوامبر سال ۲۰۱۰ به صورت وکالتی ازدواج کردند. اما غفران ۱۶ سال است که از دیدن چهره یا شنیدن صدای همسرش محروم بوده و حسن سلامه را تنها با تصاویری که صهیونیستها از او منتشر میکنند میشناسد.
ماجرای غم انگیز بمباران خانه غفران در غزه و مدفون شدن نامههای حسن سلامه زیر آوار
با گذشت زمان، غفران نامههای زیادی از حسن سلامه جمع آوری کرد که برای او مانند طناب نجات بود، اما این نامهها بعد از بمباران خانه وی در شهر غزه در سال گذشته گم شدند. غفران زمل از گم شدن این نامهها بسیار ناراحت است و میگوید نامههایی که حسن برایم میفرستاد زندگی من بود و بمباران شدن خانهام اصلاً اهمیتی ندارد، اما میخواهم بدانم که آیا میتوانم نامههای حسن را از زیر آوار بیرون بیاورم یا نه.
وی ادامه داد: به من میگویند خانهات بمباران شده و من هم میگویم اصلاً مهم نیست، تنها چیزی که برای من اهمیت دارد نامههای حسن و امانت مادرش است. من برای خانه اصلاً ناراحت نیستم اما برای نامهها بسیار ناراحتم، زیرا اینها نامههایی است که از سال ۲۰۱۰ تاکنون نگه داشته بودم.
زوجی که یک بار هم یکدیگر را ندیدهاند!
با وجود اینکه حسن سلامه و غفران زمل ازدواج کردهاند، اما رژیم اشغالگر با زیر پا گذاشتن همه قوانین مربوط به اسرا مانع دیدار آنها با یکدیگر میشود و سلامه را برای سالهای طولانی در سلول انفرادی نگه داشته است.
در سال ۲۰۲۳ غفران زمل بعد از ممنوع الخروج شدنش یک نبرد قانونی طولانی در دادگاههای رژیم صهیونیستی داشت و در نهایت مقامات رژیم اشغالگر با سفر او مشروط به عدم بازگشت برای ۵ سال موافقت کردند. این فرصتی بود تا غفران خانواده همسرش را در نوار غزه ملاقات کند. او از کرانه باختری به اردن و سپس به مصر و از آنجا به گذرگاه رفح رفت و از تجربهای که در ملاقات با مادر حسن سلامه داشت میگوید: زمانی که وارد غزه شدم و مادر حسن را در آغوش گرفتم، احساس کردم که حسن را میبینم.
غفران ادامه داد: مادر حسن جعبهای را به من داد که حاوی وسایل شخصی حسن بود و از سال ۱۹۹۶ مانده بود. هر چقدر هم که طول بکشد حسن همسر من است و من امیدوارم که در توافقهای جدید برای تبادل اسرا آزاد شود تا بتوانم برای اولین بار از نزدیک او را ببینم.
حسن سلامه اسیر ۵۴ ساله فلسطینی یکی از برجستهترین فرماندهان گردانهای القسام به شمار میرود که مجری عملیات انتقام مقدس بود؛ عملیاتی که در واکنش به شهادت یحیی عیاش انجام شد و دهها کشته در میان صهیونیستها بر جای گذاشت. حسن سلامه ۴۸ بار به حبس ابد محکوم شده است و قرار بود در معامله وفاداری به آزادگان در سال ۲۰۱۱ آزاد شود، اما در لحظات پایانی اشغالگران از آزادی و امتناع کردند.
حسن سلامه یکی از برجستهترین اسرای فلسطینی است که مقاومت فلسطین در مرحله کنونی تبادل اسرا برای آزادی او تلاش میکند.
پیش از این خبرگزاری تسنیم از تاریخ ۱۲ دی ماه ۱۴۰۱ شروع به انتشار ترجمه کتاب معروف حسن سلامه تحت عنوان «۵۰۰۰ روز در برزخ» در فصلهای مختلف کرد که بازتاب زیادی داشت.
روایت عشق و ازدواج با غفران از زبان حسن سلامه
در اینجا شایسته است که به بخشی از این کتاب که از زبان حسن سلامه درباره روز ازدواجش با غفران زمل نوشته شده است اشارهای داشته باشیم:
«راستش را بگویم نمیتوانم احساسم را توصیف کنم: انزوا، غم، زندگی در میان دشواریها و محرومیت از همه چیز، دادگاه جدید، حکم اعدام و… همه این احساسات با یکدیگر ادغام شده بود و تنها خداوند سبحان بود که میتوانست در این شرایط درد و غمهای من را کاهش دهد. همه این غمها بر سرم ریخته بود و در این زمان احساس کردم روزنه امیدی برایم پیدا شده است تا مرا به زندگی برگرداند. این از لطف خدا بود و متوجه شدم که ارتباطی بین خانواده من و غفران (دختر مبارزی که به حسن سلامه ابراز علاقه کرده بود) شکل گرفته و همچنین غفران نیز در تلاش برای قانع کردن خانواده خود است تا با من ازدواج کند.
این کار آسانی نبود اما غفران موفق شد کاری را که میخواست انجام دهد و خانوادهاش را قانع کند. بنابراین خانواده من و غفران با هم آشنا شدند. اینها را «زهرا ام عبدالله» وکیل جدیدی که به دیدارم آمد و من او را خوب میشناختم به من گفت. او غفران را نیز به خوبی میشناخت و چند بار با او دیدار کرده بود و با هم رابطه دوستی داشتند. ام عبدالله زمانی که به دیدارم آمد گفت که او را مثل خواهرم بدانم و صحبتهای زیادی درباره غفران کرد و از ویژگیهای او برایم گفت. بنابراین من موافقت کردم که عقد کنیم؛ با وجود اینکه قبل توافق کرده بودیم قبل از آزادی من اقدامی برای ازدواج انجام نشود اما انگار خداوند چیز دیگری مقدر کرده بود.
بعد از آن من نامهای برای غفران نوشتم و گفتم میدانم که با خانوادهام ارتباط دارد و از او خواستم تا عقدنامه را توسط نمایندگان صلیب سرخ به من برساند تا امضا کنم. غفران گفت که شیخ «حامد البیتاوی» به نیابت از من کارهای عقد را انجام داده است. سپس نماینده صلیب سرخ عقدنامه را برایم آورد و من در حضور دو تن از برادران اسیر «ابوعبدالله» و رفیقم «ابوغسان» به عنوان شاهد، عقدنامه را امضا کردم. در این مدت من و غفران تنها با نامه با یکدیگر ارتباط داشتیم و من بسیار مشتاق دیدارش بودم.
در این دوره من به دلیل تنگی نفس چندروزی در بیمارستان زندان الرمله بستری بودم. در آنجا داخل یک سلول انفرادی حبس شدم و با وجود اینکه برادرم اکرم هم آنجا بود اما اجازه ندادند به دیدارم بیاید. اما میتوانستم از پشت دیوار سلول با او حرف بزنم و همین هم مرا خوشحال میکرد. به اکرم گفتم که اگر میتواند یک عکس از غفران تهیه کند و در دور بعدی که به این بیمارستان آمدم عکس را برایم بیاورد. بعد از چند روز به زندان ریمون و نزد رفیقم ابوغسان برگشتم و طبق عادت به حمام رفتم و میخواستم برنامه اسرا را در رادیو گوش کنم.
ماجرای تبریک ازدواج در زندان
کمی قبل از اذان مغرب، برنامه اسرا شروع شد و مقدمه این برنامه تبریک ازدواج من بود. من از چیزی خبر نداشتم و ناگهان دیدم که مادرم و غفران که حالا به شکل رسمی نامزدم شده بود پشت خط برنامه هستند. مادرم به من تبریک گفت، غفران حرفی نزد و تنها صدای گریهاش را شنیدم. من داماد شده بودم و همه به من تبریک گفتند و مرا در آغوش گرفتند. زندگی در سلول انفرادی موجب شد تا من هیچ چیز از دوران نامزدی نفهمم و از همه چیز محروم بودم. حتی نمیدانستم نامزدم چه احساسی دارد، میخندد یا گریه میکند و به طور کلی، احوالش چگونه است.
اما من اجازه نداشتم گریه کنم و باید تحمل میکردم. روز بعد همه ما منتظر شروع برنامه اسرا بودیم تا صدای غفران را بشنویم و همه مشتاق بودند ببینند غفران چه میگوید. غفران طبق عادت شروع به صحبت کرد و به همه سلام داد اما اسمی از من نیاورد و متوجه شدیم که از خجالت نمیخواهد درباره من حرف بزند. اما به طور کلی عقد با غفران تأثیر مثبتی روی هر دو ما به ویژه زندگی من داشت. ابوغسان از جمله کسانی بود که بسیار از این ازدواج حمایت میکرد و من دائماً با او صحبت میکردم و در بسیاری از وی مشورت میگرفتم.
درواقع مسئله نامزدی من با غفران، تبدیل به موضوع اصلی صحبتهای من و ابوغسان شده بود؛ به ویژه زمانی که برنامه اسرا را در رادیو گوش میکردیم و غفران در این برنامه صحبت میکرد. همه میدانستند که من با شنیدن صدای غفران چقدر خوشحال میشوم و این یکی از زیباترین لحظات زندگی من بود. شبها کنار پنجره مینشستم و از لا به لای منافذ کوچک پنجره به ماه نگاه میکردم. سپس شروع به نوشتن نامههای احساسی و عاشقانه میکردم. واقعاً این همه احساس و تغییر در من از کجا آمده بود».
پایان