وب گردی

نگاهی به برخی شاخص‌ها و آثار تکبر و متکبران در قرآن

 بسیاری از مردم به عللی دچار تکبر می‌شوند و راه طغیان را پیش می‌گیرند و خدا را بنده نیستند. این بیماری روانی، اگر برای خدا فضیلت و از صفات حسنای الهی است، برای آفریده‌های الهی، از رذایل اخلاقی است. از همین رو در قرآن، مورد نکوهش قرار گرفته است.

بی گمان شناخت هر چیزی با آثار و نشانه‌های آن، یکی از بهترین و آسانترین راه‌ها است. در تعالیم قرآنی، برای تبیین هر چیزی به آثار بد و خوب آن اشاره می‌شود. برخی از مهم‌ترین شاخصه‌ها و آثار تکبر از نگاه قرآن عبارتند از:

۱. تحقیر: تحقیر دیگران یکی از آثار تکبر است؛ زیرا متکبر گرفتار خودبرتربینی و خودپسندی است و توهمات و تخیلات، او را  به سویی سوق می‌دهد که برای هیچ چیز دیگران ارزشی قائل نیست؛ چرا که هر چیز منسوب به خود را بهترین می‌داند و برای رفتار و افکار دیگران هیچ بهائی نمی‌دهد، این‌گونه است که با قول و فعل و گفتار و کردار به تحقیر دیگران و داشته‌ها و نداشته‌های آنان می‌پردازد. این رویه تحقیرکردن تا جایی پیش می‌رود و دیگران را مردم پست جامعه می‌شمارد. (هود، آیه ۲۷) اشراف به سبب دارا بودن ثروت و قدرت، دیگر مردم اجتماع را پست می‌شمارند؛ زیرا از نظر آنان ارزش‌های انسانی چیزی جز ثروت و قدرت نیست (همان)؛ این در حالی است که از نظر قرآن، ارزش‌های انسانی در سایه ایمان و اخلاق و تقوا حاصل می‌شود که ملاک کرامت انسانی است. (حجرات، آیه ۱۳)

البته کسانی که روحیه تکبر و رویه تحقیرگرایی دارند، هر چند که دیگران را تحقیر می‌کنند، ولی خود نیز گرفتار تحقیر خواهند شد و نتیجه تکبر و استکبار و تحقیر چیزی جز خودتحقیری نیست و این افراد خود بدان گرفتار می‌شوند؛ چنان‌که ابلیس به سبب خودبرتربینی و خودپسندی، به تحقیر حضرت آدم (ع) پرداخت و در نهایت، خود گرفتار تحقیر شده و با خواری از مقام و منزلت خود اخراج گردید و به عنوان «صاغرین» معرفی شد. (اعراف، آیه ۱۳)

۲. سقوط از منزلت: متکبر هر چند که ممکن است مخلوقی دارای کمالات باشد، ولی به سبب همین روحیه تکبر و خودبرتربینی و خودپسندی و رویه استکباری و تحقیرگرایی، مورد خشم الهی قرار می‌گیرد از مقام و منزلت خویش ساقط می‌شود؛ چنان‌که ابلیس به همین‌سبب، نه تنها گرفتار تحقیر الهی شد بلکه از مقام و منزلتی که در پیشگاه خدا داشت ساقط شد و حتی از بهشت اخراج گردید. (اعراف، آیات ۱۲ و ۱۳؛ حجر، آیات ۳۲ تا ۳۴؛ ص، آیات ۷۵ تا ۷۷)

۳. مهرخوردگی قلب: یکی از بیماری‌های نفسانی و روانی، مهرخوردن قلب است که به دنبال گناه و فجور ایجاد می‌شود و نفس حالت اعتدال خود را از دست می‌دهد و دیگر توانایی بهره مندی از الهامات فطری را ندارد؛ زیرا نور الهی فطرت با فجور و گناه دفن شده است. (شمس، آیات ۷ تا ۱۰) این تغییر منفی در حالت اعتدال نفسانی موجب می‌شود تا نفس نتواند حق را چنان‌که هست ادراک کند یا گرایش بدان یابد. تکبر و خودبرتربینی از مهم‌ترین و اساسی‌ترین عوامل در مهر شدن قلب است؛ زیرا این خود فجوری بزرگ است که تاثیر مستقیم و عظیم بر سلامت نفس می‌گذارد و قلب را از کارکرد صحیح ادراکی و گرایشی بازمی‌دارد. (غافر، آیه ۳۵)

۴. اسراف: تجاوز از حدود و اسراف، برخاسته از روحیه متکبر است (غافر، آیات ۳۴ و ۳۵)؛ زیرا شخصی که متکبر است، به سبب همین تکبر، قلبش دچار مهرخوردگی می‌شود و تغییر منفی می‌یابد تا جایی که قدرت «تعقل» و «تفقه» خویش را از دست می‌دهد؛ بنابراین، شخص متکبر ناتوان از آن است که از نظر شناختی و گرایشی، امور را درست بفهمد و گرایش درست داشته باشد. این‌گونه است که بر اساس هوا‌های نفسانی عمل می‌کند و عقلی که محدودیت‌ها و چارچوب‌ها را مشخص می‌کند در او فعال نیست. بنابراین، گرفتار اسراف و تجاوز از حدّ و حدود می‌شود و هیچ اصول و قواعدی را مراعات نمی‌کند. (همان)

۵. اعراض از آیات الهی: قلب متکبر به عللی، چون مهر خوردن توانایی شناختی و گرایشی صحیح و درست را از دست می‌دهد و این‌گونه است که از آیات الهی که عامل رشد عقلی است، اجتناب می‌کند و دنبال گمراهی می‌رود و آن را راه خویش قرار می‌دهد. بنابراین، هر چه آیات روشنگر باشد، آن را نمی‌پذیرد و از آن اعراض می‌کند و بدان ایمان نمی‌آورد، خواه آیات تکوینی باشد و خواه تشریعی. (اعراف، آیه ۱۴۶)

۶. اعراض از حق:علت اعراض متکبر از آیات الهی به ویژه آیات تشریعی، همان اعراض از حق و گرایش به باطل است که به اسبابی، چون مهر خوردن قلب رخ می‌دهد؛ زیرا متکبر توانایی فطری شناختی و گرایشی صحیح خویش را از بین برده و به جای آنکه دنبال حق برود، دنبال باطل رفته و بدان گرایش می‌یابد. (همان)

۷. غفلت: به سبب آنکه متکبر چیز‌هایی را مهم و ارزشی می‌داند که مهم و ارزشی نیست، با آنکه آیات حق الهی در برابرش است، به آن توجهی نمی‌کند و نسبت به آن غفلت دارد. پس همان گونه که از راه حق و رشد اجتناب می‌کند، نسبت به هر چیزی که حق و ارزشی است بی‌توجه و غافل می‌شود. (همان)

۸. انتقام جویی: متکبر به سبب روحیه تکبر و رویه استکباری و تحقیر دیگران و مانند آنها گرفتار خشم الهی می‌شود و از مقام و منزلت خویش ساقط می‌گردد. با آنکه خود اسباب خشم الهی را فراهم کرده، نه تنها به سبب همان خودبرتربینی و خودپسندی، خود را مقصر نمی‌داند، بلکه دنبال مقصر می‌گردد و دیگران را مقصر می‌شمارد. این‌گونه است که دنبال انتقام از کسی است که به نظر موجب سقوط او شده است. از همین رو خدا گزارش می‌کند ابلیس به عنوان اولین متکبر در هستی، به جای آنکه خود را مقصر بداند و توبه و استغفار کند، حضرت آدم (ع) را سبب سقوط خویش دانسته و در اندیشه انتقام برآمد و حتی برای انتقام کار‌هایی کرد که نه تنها گریبان آدم (ع) را گرفت، بلکه فرزندان آدم نیز همچنان گرفتار آن هستند. (اعراف، آیات ۶۱ تا ۶۲)

۹. دروغ و افترا: متکبران به هیچ حدودی پایبند نیستند و اصول اخلاقی و شرعی را نادیده می‌گیرند. دل‌های آنان، امور زشت را برایشان زیبا جلوه می‌دهد و زیبایی را زشت می‌یابند. این‌گونه است که نه تنها رذایل اخلاقی برای آنان یک ارزش می‌شود، بلکه تا جایی ارزشی می‌شود که برای دستیابی به هر چیزی به خدا نیز دروغ می‌بندند و به دروغ اموری را به خود نسبت می‌دهند که عامل سقوط بیشتر آنان است. (زمر، آیه ۶۰)

۱۰. سیه چهرگی: انسان‌های متکبر به ویژه کسانی که به خدا دروغ و افترا می‌بندند، از نور الهی خارج شده و گرفتار ظلمات می‌شوند و این‌گونه است که در قیامت با چهره‌هایی «سیه» می‌آیند و در آتش دوزخ در می‌آیند. (همان)

۱۱. بخل ورزی و ترویج آن: متکبر گرفتار خیالبافی است؛ زیرا قلب مهر شده او حقایق را درک نمی‌کند و امور را بر اساس خیالبافی شناسایی و داوری می‌کند. این‌گونه است که بر اساس خیالبافی به این نتیجه می‌رسد که اولا مادیاتی، چون قدرت و ثروت، ارزش‌های اساسی هستند؛ ثانیا آنچه از قدرت و ثروت دارند در نتیجه کسب دانش و سعی آنان است نه مقدرات و قسمت الهی؛ و ثالثا بر این باورند که این امور نشانه کرامت انسان است؛ چنین بینش و نگرشی موجب می‌شود تا نه تنها خود اهل بخل باشند، بلکه دیگران را نیز به بخل فرمان دهند. (نساء، آیات ۳۶ و ۳۷؛ حدید، آیات ۲۲ تا ۲۴)

۱۲. تضییع حقوق دیگران: کسی که اهل تکبر است، هیچ حد و حدودی را مراعات نمی‌کند و اهل تجاوزگری و اسراف است؛ بنابراین، برای دیگران حقی قائل نیست و خودپسندی و خودبرتربینی به او اجازه نمی‌دهد تا برای کسی حقی قائل شود و همه حقوق را برای خویش می‌داند؛ بنابراین، همان گونه که به تحقیر دیگران می‌پردازد، حقوق دیگران را نیز تضییع می‌کند. همین تفکر خودبرتربینی و خودپسندی موجب می‌شود تا اگر کسی به آنان چیزی را به امانت دهد، به سبب تکبر و خودبرتربینی، حتی به ادای امانت نپردازند و در امانت خیانت می‌کنند؛ زیرا حقی را برای دیگران قائل نیستند؛ چنان که اهل کتاب به ویژه یهودیان برای دیگر بشریت ارزش انسانی قائل نیستند و این‌گونه حقوق آنان را به راحتی تضییع می‌کنند. (آل عمران، آیه ۷۵)

۱۳. تمرّد و نافرمانی: متکبران، چون بر هیچ اصلی پایبند نیستند علیه قانون هستند و خطوط قرمزی ندارند و این‌گونه است که به صراحت با قوانین مخالفت کرده و آن را زیرپا می‌گذارند؛ چنان‌که ابلیس به عنوان نماد متکبران، علیه فرمان مستقیم الهی تمرّد و نافرمانی کرد و سجده اطاعت نسبت به آدم به جا نیاورد. (اعراف، آیه ۱۲؛ حجر، آیات ۳۲ و ۳۳؛ ص، آیات ۷۵ و ۷۶)

۱۴. جدال: تکبر و خودبرتربینی موجب می‌شود که قلب متکبران گرفتار مهر خوردن و تغییر منفی شود و توانایی ادراکی و گرایشی‌خویش را از دست بدهد تا جایی که بدون دلیل قابل قبول عقلی وعلمی، به مجادله با حق می‌پردازند و زیر بار حق نمی‌روند و 
بر باطل خویش اصرار می‌ورزند. (غافر، آیات ۳۵ و ۵۶؛ حج، آیات ۸ و ۹)

۱۵. حق ناپذیری: بی‌گمان پذیرش حق تابع فهم درست و گرایش درست است، در حالی که متکبر به سبب مهر خوردن قلب ناتوان از ادراک و گرایش صحیح است؛ بنابراین متکبران نمی‌توانند حق را بپذیرند و زیر بار حق بروند (ص، آیات ۱ و ۲؛ اعراف، آیه ۱۴۶)

۱۶. خیالبافی: کسی که از نظر عقلانیت در سطح خیال باشد، به جای فکر کردن و حل مجهولات با عقلانیت رشدی، گرفتار خیالبافی می‌شود، چنان‌که ابلیس جنی چنین کرد و خود را برتر از آدم (ع) دانست و رفتاری را در پیش گرفت که عصیان و استکبار در رفتار اجتماعی بازتاب آن بود و تفاخر و تحقیر از پیامد‌های قطعی آن. بنابراین، باید انسان‌های متکبر را انسان‌های خیالبافی دانست که از عقلانیت بهره‌ای نبرده‌اند. (نساء، آیات ۳۶ و ۳۸) البته باید توجه داشت که برخی «اختیال» را به معنای تکبر گرفته‌اند (مجمع البیان، ج ۳ و ۴، ص ۷۱)، ولی معنای اختیال همان خیالبافی است که پیامد آن تکبر و تفاخر و دیگر رفتار‌های نادرست است؛ زیرا شخص به جای فهم و درک درست حقایق، بر اساس تخیلات و خیالبافی، امور را داوری و رفتارهایش را سامان می‌دهد.

۱۷. تفاخر: متکبران انسان‌هایی هستند که بر اساس خیالبافی، خود را برتر از دیگران می‌دانند و همین امر موجب می‌شود تا رفتار‌هایی را از خود بروز دهند که بیانگر فخرفروشی آنان است. (نساء، آیات ۳۶ و ۳۸)

۱۸. شک: متکبران به سبب آنکه گرفتار مهرخوردگی قلب هستند و توانایی ادراکی و گرایشی صحیح و درست خویش را از دست داده‌اند، در فهم حقایق ناتوان و در برابر موضوعات، گرفتار شک هستند؛ چنان‌که در مقام عمل نیز گرفتار تردید می‌شوند. بنابراین، ناتوان از درک حقایق بوده و آیات حق را نمی‌پذیرند و به جای آنکه دنبال رشد عقلانی باشند، بر اساس همان خیالبافی، زندگی خویش را شکل می‌دهند و دنبال گمراهی می‌روند؛ زیرا حق، زمانی پذیرفته و دنبال می‌شود که انسان از شک خارج شود و به قطع و دست کم اطمینانی در امری برسد که نزدیک به علم است، اما این افراد متکبر گرفتار مهرخوردگی قلب، خودشان را از چنین توانایی ادراکی و گرایشی محروم کرده‌اند و گرفتار شک علمی و تردید عملی هستند و راه رشد را کنار می‌گذارند. (غافر، آیات ۳۴ و ۳۵) باید توجه داشت که واژه «مرتاب» از ریشه «ریب» به معنای نوعی شک علمی همراه با تردید عملی است.

۱۹. گناه: تکبر و احساس عجب و خودبرتربینی خیالی، باعث می‌شود تا متکبر عزت را در گناه و مخالفت با خدا و تقوای الهی ببیند و بدان گرایش یابد (بقره، آیه ۲۰۶)، چنان‌که ابلیس متکبر، خود را به گناه عصیان گرفتار کرد. از نظر قرآن، برخی عزت را در گناه می‌یابند و ارزش‌های عقلی و نقلی شریعت الهی را کنار می‌گذارند و این‌گونه خود را گرفتار ذلت دوزخی می‌کنند. (همان) باید توجه داشت که «عزت» در این آیه ممکن است استعاره از تکبر و خودبرتربینی باشد. (مفردات الفاظ قرآن کریم، ص ۵۶۳)

۲۰. لعن: متکبر شخصی ملعون و مطرود از درگاه الهی است؛ چنان‌که ابلیس به همین سبب ملعون و مطرود شد. (اعراف، آیه ۱۳؛ حجر، آیات ۳۲ تا ۳۵؛ ص، آیات ۷۵ و ۷۸) البته با نگاهی به رفتار مردم نسبت به متکبران دانسته می‌شود که عموم مردم گرایشی به متکبران ندارند و آنان را از جمع خویش طرد می‌کنند که نوعی لعن رفتاری است.

۲۱. مانع احسان: چنان‌که گفته شد انسانی اهل احسان است که در مسیر فطرت و هدایت آن باشد و به رشد عقلانی رسیده و جلوی بخل و حرص را گرفته است، اما کسی که گرفتار مهرخوردگی قلب و تکبر و مانند آنها است، از احسان به دیگران حتی خویشان فراری است؛ بنابراین تکبر مانع جدی برای احسان فرد است؛ زیرا نمی‌گذارد تا از تخیل رها شود و از تفاخر دست بردارد و نسبت به دیگران تحقیری نداشته باشد و به شکلی احسان کند، بلکه همواره بخل می‌ورزد و اگر احسانی داشته باشد، همگی مبتنی بر ریاکاری است نه احسان واقعی و حقیقی. (نساء، آیات ۳۶ و ۳۷؛ حدید، آیات ۲۳ و ۲۴)

۲۲. مانع ایمان: انسان متکبر و خودبرتربین، همان گونه که حق ناشناس است، حق‌گریز هم بوده و به باطل گرایش دارد و این‌گونه است که به آیات الهی و آموزه‌های آن ایمان نمی‌آورد. (اعراف، آیه ۱۴۶)

۲۳. مانع اصلاح و نصحیت پذیری: همچنین نوع افکار و رفتار متکبر موجب می‌شود که امکان اصلاح رفتار برایش وجود نداشته باشد و نصیحت دیگران را نمی‌پذیرد و راه تقوای الهی را در پیش نمی‌گیرد، بلکه عزت دروغین، او را به وادی عناد می‌کشاند و سر از دوزخ در می‌آورد. (بقره، آیه ۲۰۶)

۲۴. مانع عبودیت: انسان برای عبودیت خدا آفریده شده است (ذاریات. 
آیه ۵۶)، اما متکبر به جای عبادت خدا و توحید، گرفتار شرک می‌شود و بر اساس خیالبافی حقایق را نمی‌فهمد و آن را نمی‌پذیرد و این‌گونه از عبودیت حقیقی محروم می‌شود. (نساء، آیه ۳۶)

۲۵. مانع کمال: پیروی از آیات حق الهی و فطرت انسان را در مسیر کمالی و رشد عقلانی قرار می‌دهد، اما کسی که از مسیر حق بیرون می‌رود و زیر بار آن نمی‌رود، نمی‌تواند به «رشد» برسد که کمال عقلی و رفتاری قلب انسانی است. (اعراف، آیه ۱۴۶)

۲۶. محروم از محبت الهی: انسان‌های خیالباف و فخر فروش و متکبر هرگز محبوب خدا نیستند، بلکه باید گفت که مبغوض و ملعون او می‌شوند؛ بنابراین متکبران محروم از محبت الهی خواهند بود و محبت خدا آنان را در بر نمی‌گیرد. (نساء، آیه ۴۶؛ لقمان، آیه ۱۸؛ حدید، آیه ۲۳)

۲۷. جباریت و زورگویی: متکبران انسان‌های زورگویی می‌شوند؛ زیرا خود را برتر دانسته و عقاید و رفتار خویش را برتر می‌دانند و بر همین اساس زورگویی قولی و عملی دارند. (غافر، آیه ۳۵) این ها شاخصه‌ها و آثار عمده تکبر است که ممکن است همه یا برخی از آنها در انسان‌های متکبر ظهور و بروز کند.

زمینه‌های تکبر

از نگاه قرآن، برخی از امور موجب می‌شود تا انسان گرفتار تکبر شود. از جمله این امور می‌توان به اشرافیت (هود، آیه ۲۷)، برخورداری از امکانات و فراوانی مال و ثروت و قدرت (هود، آیه ۱۰؛ کهف، آیات ۳۲ تا ۳۵؛ فصلت، آیات ۵۰ و ۵۱)، همراهی شیطان با انسان (نساء، آیات ۳۶ و ۳۸)، علم ظاهری بدون توجه به آخرت (قصص، آیات ۷۶ و ۷۸)، غفلت از خدا و آیات الهی (اعراف، آیه ۱۴۶)، نژادپرستی (اسراء، آیه ۶۱؛ ص، آیات ۷۵ و ۷۶) و مانند آنها اشاره کرد. بنابراین، انسان باید از این امور پرهیز کند تا گرفتار تکبر نشود، بلکه با توجه به قیامت و حسابرسی خدا (غافر، آیه ۲۷)، پیشه گرفتن تقوای الهی (بقره، آیه ۲۰۶)، صبر در مصیبت بر پایه تقدیر و قسمت (هود، آیات ۱۰ و ۱۱)، انجام عمل صالح (همان) و مانند آنها می‌توان جلوی تکبر را گرفت. اندیشه در هستی و آیات الهی و عمل مطابق شریعت کشف‌شده از طریق عقل و نقل، می‌تواند انسان را به رشد عقلانی برساند و جلوی تکبر را بگیرد.

منبع: روزنامه کیهان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا