وب گردی

چیستی علم و تقسیم‌بندی‌های موجود درباره‌ تاریخ آغاز آن

درباره چیستی علم، منشأ آن و تقسیم‌بندی‌های موجود درباره تاریخ آغاز علم چه می‌دانیم؟ اگر بخواهیم به پرسش تاریخ آغاز علم پاسخ دهیم، باید به فرضیه‌ها و نظریه‌های موجود توجه کنیم و با استدلال‌های دقیق به بررسی هر یک از آنها بپردازیم. از این روست که باید ویژگی‌های علم استخراج شود و بر اساس آن ویژگی‌ها، تاریخ را مورد مداقه قرار دهیم تا به این نتیجه برسیم که آیا زمان خاصی را به‌عنوان نقطه‌ عطف شکل‌گیری علم می‌توان در نظر گرفت یا خیر؟

در این گزارش تلاش خواهیم کرد با پرسش از چیستی علم نظریات برخی از اساتید این حوزه را به کمک بگیریم و به واکاوی چیستی علم و سرچشمه‌های تاریخ علم بپردازیم. 

* منشأ علم/ از بین‌النهرین تا یونان باستان

به راستی نخستین علم ایجادشده توسط بشر چه علمی بوده است؟ به زبانی ساده منظور از علم، مطالعه هدفمند و هوشمندانه موضوعی خاص است. اگر از این منظر به علوم نگاه کنیم، به نظر می‌رسد باید ستاره‌شناسی را قدیمی‌ترین دانش بشری به حساب آورد، زیرا اولین مشاهدات آسمان و ستاره‌ها و سیارات و سایر اجرام آسمانی توسط اجداد اولیه انسان انجام‌شده است. قدیمی‌ترین شواهد تاریخی از علم ستاره‌شناسی که در آن تلاش شده است اجرام آسمانی اندازه‌گیری شوند. این دانش بعد‌ها توسط چینی‌ها ادامه یافته و ما می‌دانیم که رصد سماوات و ستارگان در تمدن‌های باستانی بابل، یونان و چین به‌طورجدی و هدفمند انجام می‌شده است.

عموما آغاز علوم و فلسفه را در حدود شش قرن پیش از میلاد در یونان باستان می‌دانند. با آنکه پیدایش فلسفه و علم در یونان تحولی اساسی در تاریخ علم و اندیشه محسوب می‌شود، امروزه می‌دانیم که آن رویداد در واقع نه آغاز بلکه میانه‌ ماجرای علم بوده است.

چنانکه جورج سارتون، مورخ شهیر علم، معتقد است که «تطور کاملی که به منزله‌ سپیده‌دمِ قبل از طلوع علم است، بایستی ده‌ها هزار سال طول کشیده باشد.  قبل از میلاد مسیح، بطور قطع این تکامل در دو سرزمین، یعنی بین‌النهرین و مصر، و به احتمال قوی در دو سرزمین دیگر هم، یعنی هندوستان و چین، به درجه‌ی کمال رسیده بود».

بدین‌ترتیب، سارتون در اهمیت شرق در پیدایش فرهنگ و تمدن می‌نویسد: «در آن زمان مردم بین‌النهرین و مصر به درجه‌ای از فرهنگ رسیده و علاوه‌بر خط، بر مقداری از ریاضیات و نجوم و طب دست یافته بودند. بنا بر آنچه گفته شد، مسلم است که خورشید تمدن از مشرق طلوع کرده است… هیچ جای تردید نیست که نخستین اصول علمی از مشرق‌زمین برخاسته است. شاید نتوان درباره‌ چین و هندوستان با قطعیت ادعایی کرد، اما آنچه درباره‌ بین‌النهرین و مصر گفته می‌شود بر مبانی بسیار محکم استوار است».

یونانیان خود معتقد بودند که خاستگاه ریاضیات مصر و بین‌النهرین است. هردوت (قرن پنجم قبل از میلاد) روایت می‌کند که فیثاغورث به مصر سفر کرد و در آنجا کاهنان مصری وی را با اسرار ریاضیات آشنا ساختند. همچنین از نظر محققین «علم نجوم یونانی به مقدار بسیار زیاد تحت تاثیر نجوم بابلی بود و در عین‌حال نشانه‌های بسیاری از نجوم مصری در آن دیده می‌شود».

برخی نویسندگان برآنند که خاورمیانه قریب به ده هزار سال پیش یا زودتر منشأ پیدایش علم بوده است. دامپی‌یر نیز منشأ تمدن نخستین را در چین، بین‌النهرین، هند و مصر می‌داند.

* از جوامع ابتدایی تا جهان مدرن

با این همه حسین ابولحسن تنهایی در کتاب جامعه‌شناسی نظری درباره منشأ علم معتقدند: اگر علم را به‌عنوان ساینس (science) یعنی دستاوردی بر اساس تجربه و فرود به زمین در نظر بگیریم، مقوله‌ای مربوط به سده‌های جدید (قرون ۱۹ به بعد) است که از این زمان، هم گسترش و هم پیچیدگی بیشتری یافته است. اما ایشان در مقابل این تفکر اثبات‌گرایانه و دیدگاه خطی گروهی از اندیشمندان، بر این باور هستند که علم با زایش بشر به وجود آمده است.

از نظر هدی مصباحی مقدم در علم جامعه‌شناسی بر اساس نگاه پویاشناسانه افرادی مثل کنت، دورکهیم، وبر و مورگان از جمله اندیشمندانی هستند که معتقدند علم امری جدید و محصول تمدن غرب است. بر اساس این دیدگاه، جوامع غربی، جوامعی متمدن و علمی هستند و در مقابل، جوامع شرقی نیز جوامعی عقب‌مانده و خرافی به نظر می‌رسند.

از نظر مصباحی مقدم این تفکر در تاریخ علم از طرف برخی اندیشمندان معاصرتر به تقسیم‌بندی دیگری دست یافت: تقسیم تاریخ علم به دو دوره که یک دوره، دوره فکر و فلسفه و دوره دیگر، دوره علم بوده است. دوره فکر و فلسفه خاص جوامع ابتدایی است که دیدگاه مسلط بر آن جوامع دیدگاهی مبتدی در علم به شمار می‌رود که آن را با اطلاعات یا دانش (knowledge) نام‌گذاری می‌کنند و علم، نگاه جدید، واقعی و حقیقی در نظر گرفته می‌شود که همراه با تجربه است و نام آن را ساینس (science) می‌گذارند. در این دیدگاه که مؤید نگاه تکامل‌گرایان به انسان مدرن و غیرمدرن است ما نمونه‌هایی از تفکر دورکهیم را می‌بینیم که جوامع را بر اساس همبستگی به ارگانیکی و مکانیکی تقسیم می‌کند.

دکتر تنهایی معتقد است پیروان این دیدگاه برای اینکه ثابت کنند این هوش انسان‌ها در گذشته پایین‌تر از هوش انسان‌های امروزی است، مسیر سختی در پیش خواهند داشت. در این باره متفکران بسیاری نوشته‌اند. از مهم‌ترین آن‌ها کلود لوی اشتروس (Claude Lévi-Strauss) ‏ فیلسوف و قوم شناس فرانسوی است، که معتقد است بشرهای نخستین یا پریمیتیوها هوششان اصلا از هوش انسان امروز کمتر نبوده است. تنها تفاوت نوع جهان و گفتمانی بوده که در آن زیست می‌کردند.

* علم مقوله‌ای برای جهان مدرن

مصباحی مقدم در ادامه می‌نویسد: در مقابل این نوع تفکر، تفکرات مارکس، اسپینوزا، اریک فِرُم یا بلومر وجود دارد که معتقد هستند علم با بشر زاییده شده و مقوله‌ای جدید و خاص جامعه مدرن نیست.

از نظر ابولحسن تنهایی علم و فلسفه از ابتدای پیدایش دو امر کاملاً مجزا و متفاوت از هم بوده‌اند و استقلال این دو امر نوینی نیست. برای مثال، ارسطو در حیطه فعالیت‌هایش، بخش‌هایی را به عنوان فلسفه و بخش‌هایی را به عنوان امر علمی معرفی می‌کند که نوع نگاه و روش پژوهش در این دو شاخه کاملاً متفاوت است. با مرور زمان با توجه به تخصص‌گرایی و تقسیم‌بندی‌های اجتماعی، دانشمندان و علما حیطه‌ی فکری خود را از فلاسفه جدا کردند. این تفکیک‌یافتگی بدین معنا نیست که علم و فلسفه از هم جدا شدند، بلکه این علما بودند که از فلاسفه جدا شدند. پس از آنکه تخصص‌گرایی به وجود آمد، علما و دانشمندان مسیر فکری خود را در شاخه‌های علمی دنبال کردند که مبتنی بر تجربه است و امور خاص را بررسی می‌کند و فلاسفه در صدد پاسخگویی به پرسش‌های عام و بررسی امور عام برآمدند که شاید بتوان آن را فرامکانی و فرازمانی دانست.

ویژگی های فرامکتبی علم

مصباحی مقدم برای پرداختن به تعریف فرامکتبی علم در راستای بحث درباره فرضیه‌های تاریخ آغاز علم چنین می‌نویسد: بررسی این مواضع درباره علم از این نظر اهمیت دارد که ما باید توجه داشته باشیم نگاه به مقوله علم به‌عنوان موضوع پژوهش می‌تواند مکتبی یا فرامکتبی و تحلیلی باشد. در دیدگاه‌های مکتبی مانند نگاه اثبات‌گرایانه ما با رویکردی خطی به تاریخ علم روبرو هستیم. تقسیم‌بندی دو دوره‌ای علم و فلسفه و هر کدام را خاص یک دوره خاص زمانی دانستن نیز از همین رویکرد پیروی می‌کند. علاوه بر اینکه اثبات بنیان‌های تقسیم‌بندی خطی امری دشوار است، چنین تقسیم‌بندی‌هایی با تعیین مرز‌های زمانی مشخص و متعین در دیدگاه علمی اگر نگوییم پذیرفته نیست، باید بگوییم شیوه‌ای مسلط به شمار نمی‌رود. اما برای اینکه ویژگی‌های علم را مورد بررسی قرار دهیم باید فراتر از مکاتب و پارادایم‌ها به این موضوع پرداخته شود و نگاهی فرامکتبی یا تحلیلی به علم داشته باشیم.

* تعاریف دائره‌المعارفی و تعاریف اندیشمندان از علم 

ابولحسن تنهایی با نگاهی فرامکتبی به علم و پس از بررسی تعاریف دائره‌المعارفی و تعاریف اندیشمندان از علم به استخراج ویژگی‌ها مشترک می‌پردازد و در یک تحلیل عنصری به چهار ویژگی اصلی برای علم دست می‌یابد که عبارتند از: ۱- آزمایشی بودن علم؛ ۲- منطقی بودن علم؛ ۳- داشتن روش علمی؛ ۴- تبیین علمی. این چهار ویژگی، ورای متغیر‌های زمان و مکان، ویژگی‌های هر علمی هستند.

این استاد دانشگاه معتقد است: در این نکته هیچ شکی وجود ندارد که میزان، مقدار و شدت حرکت علمی از قرن نوزدهم افزایش چشمگیری نسبت به گذشته داشته است و هیچ اندیشمندان نیز این امر را انکار نکرده‌اند که توسعه‌ شاخه‌های علمی از سده‌ نوزدهم بسیار بیشتر بوده است. با این وجود، برخی اندیشمندان همچنان روی این فرضیه تأکید دارند که علم و فلسفه دو مقوله‌ی جداگانه بوده‌اند، در حال حاضر نیز جدا هستند و شارحینی که به این دو مقوله می‌پردازند بر اساس افزایش تفکیک‌یافتگیِ نظام تقسیم کار اجتماعی از هم جدا شده‌اند.

* شالوده‌های عمومی علم 

از نظر این پژوهشگر تحلیل هوسرل بر آن است که علوم فرهنگی و اجتماعی هر مشاهده‌گرِ پژوهشگر خودش می‌تواند موضوع مشاهده‌ یک پژوهشگرِ دیگر باشد؛ یعنی موضوع مورد مطالعه‌ ما در علوم انسانی و اجتماعی، اموری هستند که خودشان قابلیت درک و فهم دارند و دارای شعور هستند. این امر در علوم طبیعی اتفاق نمی‌افتد؛ در علوم طبیعی مانند فیزیک یا شیمی موضوع مطالعه چیزی است که تقریباً غیرممکن است پژوهشگر را موضوع مطالعه‌ خود قرار دهد. همه‌ این نکات که تفاوت علوم را نشان می‌دهد، در روش و فن پژوهش مشاهده می‌شود نه در روش علمی در معنای عام نه در شالوده‌های عمومی علم. بر این اساس و بر اساس نظر این پژوهشگر، شالوده‌های عمومی علم که ثابت هستند، عبارتند از:

۱- فرایندی بودن شناخت؛ علم از یک نقطه شروع می‌شود و پس از طی مراحلی به پاسخی ختم می‌شود. درواقع، معرفت علمی یک معرفت ناگهانی نیست و شناختی است که مرحله به مرحله به دست می‌آید؛ یعنی امری فرایندی.
۲- تبعیت از اصل تقابل: شناخت یا معرفت زمانی پیدا می‌شود که بتوان بین هر موضوع و سایر پدیده‌ها تمایز و تفکیک قائل شد. یعنی تبعیت از اصل تقابل در به دست آوردن شناخت امری ضروری، طبیعی و اجتناب ناپذیر است؛ بنابراین میزان سازگاری بین دو پدیده‌ی متقابل می‌تواند به صورت‌های تغایر، تخالف، تضاد و تناقض نمود یابد.
۳- عینی و آزمودنی بودن: در فرایند شناخت ضروری است که تقابل‌های موجود در موضوع با رجوع به واقعیت خارجی و تجربیات عینی مورد بازبینی قرار گیرد تا درستی یا نادرستی آن از طریق انطباق آن با واقعیت عینی بررسی شود. درواقع در امور علمی که بحث تجربه اهمیت زیادی دارد و حضور پژوهشگر در میدان که با اصطلاح فرود به زمین از آن یاد می‌کنیم، به‌عنوان فاکتور‌های اصلی علم مورد توجه قرار می‌گیرند.
از منظری دیگر دکتر تنهایی در تعریفش از جامعه‌شناسی از آموزه‌های شارحینی نظیر گورویچ، کالینز، بلومر، بودُن و بوریکو و سایر نظریه‌پردازان استفاده کرده و یک تقسیم‌بندی را برای علم ارائه داده است.

* تعریف علم و روش علمی

تنهایی معتقدند اگر بخواهیم یک تعریف جامع از علم و روش علمی ارائه بدهیم، باید سراغ پارادایم فرامکتبی برویم؛ به صورتی که بشود توافق همه‌ مکاتب علمی بر اصول و شالوده‌های اصلی علم را در این تعریف جمع‌آوری کنیم. به همین منظور لازم است که اصول این شارحین را به شیوه‌ پویاشناختی واقع‌گرایانه بشناسیم و آن را به‌عنوان اصول فرامکتبی علم مطرح کنیم. ویژگی‌ها بدین شرح هستند:

۱- ویژگی‌های متقابل علم و فلسفه: یادآور تفاوت بین علم و فلسفه است؛ علم پاسخگوی مسائل خاص است که به مکان و زمان خاص مرتبط می‌شود، ولی فلسفه پاسخگوی مسائل عام است که زمان و مکان مشخص ندارند؛ بنابراین مرز میان علم و فلسفه هیچ وقت مخدوش نمی‌شود و در ضمن، علم و فلسفه در کل تاریخ، یگانگی نداشتند و پس از این نیز نخواهند داشت؛ بنابراین مرز علم و فلسفه برای اندیشمندان کاملاً شناخته‌شده است.

۲- ویژگی‌های آزمایشی علم: مجموع شرایط و خصایص آزمایش علمی که علمای قرون اخیر در همه‌ی علوم بخصوص در علم جامعه‌شناسی به آن اشاره داشتند. شرایط آزمایشی علم به منطق علمی، میدان عملیاتی پژوهش و شرایط آزمایشی تقسیم می‌شود. منطق علمی همان منطق استقرایی است که به‌عنوان منطق پذیرفته شده برای امور علمی در میان پژوهشگران مطرح است. میدان عملیاتی پژوهش درواقع همان فرود به زمین و تجربه‌ی مستقیم و بلاواسطه‌ی پژوهشگر در مکان و زمان خاص است. شرایط آزمایشی که خودش تقسیم‌بندی دارد: شرط روایی، شأن تجربی و شرط اعتبار. شرط روایی همان قابلیت اتکا و اطمینان و ثبات در اندازه‌گیری‌هاست. شأن تجربی به این نکته اشاره دارد که پژوهشگری که قصد دارد یک پژوهش علمی را آغاز کند، باید شئون آن علم یعنی تخصص و مهارت آن شاخه‌ی علمی را داشته باشد. شرط اعتبار به اندازه‌گیری آنچه را که واقعاً باید اندازه‌گیری شود، می‌پردازد و به طور خلاصه به دقت در اندازه‌گیری تأکید می‌کند.

۳- ویژگی‌های روش شناسی علم: خصایص روش‌شناسی علم و فرایند پژوهش حتماً باید سنجیده و گام به گام باشد تا بتوان گفت از خلال واقعیت‌هایی که تازه پیدا شده بتوانیم نادانسته‌ها را کشف کنیم. علم کشف قانونمندی‌های جهان است؛ از آنجا که جهان بر اساس امور منظم و قانونمند بنا شده، علم به کمک تجربه و یافته‌های گذشته این قوانین را کشف می‌کند تا بتواند ما را از ابهام به روشنی سوق دهد.

۴- ویژگی‌های تبیین علمی: تبیین علمی بیان و شرح چگونگی انجام رخداد‌ها و شرح قوانین نسبتاً پایدار تکرارپذیر عینی و روش به گونه‌ای که بتوان داده‌ها را برای هر مراجعه‌کننده معنا کرد. درواقع تبیین کردن، توضیح دادن و شرح چگونگی انجام رخداد‌ها و شرح قوانین پایدار، تکرارپذیر و عینی که هر مراجعه‌کننده‌ای مبتنی بر آن داده‌ها بتواند همین قوانین را دوباره به دست بیاورد.

منبع: آنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا