۴ پرده از سرنوشت کودکان گمشده منافقین
اخیرا فیلم مستندی درباره کودکان اعضای منافقین با نام «بچههای کمپ اشرف» سر و صدا به پا کرده است که این سازمان تروریستی برای توقف اکران آن دست به کار شده است. این فیلم که در جشنواره فیلم استکهلم به نمایش در آمد حال و روز چند نفر از این افراد که در کودکی از خانواده خود جدا شدهاند را حکایت میکند. در دهه ۷۰ حدود هزار کودک خانوادههای گروهک منافقین جدا شده و به اروپا فرستاده شدند.
کودکانی که به اجبار به برخی از خانوادههای منافقین که حتی خودشان علاقهای به بچهدار شدن نداشتند، داده شدند و رنج این کودکان در این زمینه بسیار بیشتر شد. افرادی که باید با تفکرات فرقه گرایانه سازمان تروریستی منافقین بزرگ میشدند.
این افراد در کودکی در سنین بین ۳ تا ۷ سال از خانواده خود جدا شده اند و از یک تراما و آسیب ناگهانی و شدید در دوران کودکی خود در این مستند سخن میگویند که با توجه به اینکه بدون خانواده بزرگ شدند این موضوع همچنان ادامه دارد و در ذهن و زندگی آنان آثار بسیار منفی بر جای گذاشته است. در این مستند یکی از این افراد مطرح میکند که ۱۴ سال است که نتوانسته با مادرش حتی یک تماس تلفنی برقرار کند.
وبسایت ضدانقلاب گویانیوز درباره کودکان کمپ اشرف مینویسد: «برخی از آنها پس از رسیدن به نوجوانی دوباره به عراق برگردانده شدند تا تعلیم نظامی ببینند و در خدمت سازمان مجاهدین خلق درآیند. طبعاً مشخص نیست که تا چه حد این اقدام داوطلبانه و تا چه حد زیر تأثیر و القائات کسانی بوده که مسئولیت تربیت این کودکان را به عهده داشتند. حالا پس از گذشت سالها برخی از این کودکان به میانسالگی رسیدهاند و هنوز هم نمیتوانند با پدرو مادرهایشان که در کمپهای اشرف در آلبانی هستند، ارتباط برقرار کنند.»
نمایش مستند «بچههای کمپ اشرف» با حواشی خاصی همراه بوده است و در جشنواره سالیانه فیلم گوتنبرگ در سوئد منافقین تلاش کردند که با هیاهو و بهم ریختن فضای سالن نمایش آنرا متوقف کنند. دامنه این هیاهو به حدی بوده است که پلیس سوئد مجبور به مداخله شده است.
«عاطفه سبدانی» یکی از چهار فردی که در فیلم «بچههای کمپ اشرف» حضور دارد، در خصوص اقدامات سران گروهک منافقین در قبال این کودکان میگوید:
«برای ما مدارک هویت جعلی ساخته بودند تا بتوانیم از عراق به اُردن و سپس به یکی از کشورهایی که مجاهدین در آن امکان اسکان ما را داشتند فرستاده شویم. اگر قرار بود همراه پدر و مادر خود سفر کنیم، حتما به شکل دیگری بود، اما میتوانم بگویم که سفر ما بهصورت غیرقانونی و قاچاقی بود و تا به سوئد برسیم شش ماه گذشته بود.»
وبسایت ضدانقلاب گویانیوز درباره وی مینویسد: «عاطفه سبدانی» اکنون در دهه چهارم زندگیاش است. او در سال ۱۹۹۱ همراه برادرهایش وارد سوئد شد در این کشور با «خاله مرضیه و عمو احمد»، از هواداران سازمان مجاهدین خلق آشنا شد. عاطفه و برادرانش مجبور شدند آنها را مامان و بابا صدا کنند. مرضیه و احمد به مقامات سوئد گفته بودند که با هم فامیل هستند و این تنها راهی بود که اجازه اقامت بگیرند. عاطفه میگوید: «از آن روز رسماً در سوئد پناهنده شدیم.»
«امیر یغمایی»، یکی دیگر از کسانی که در مستند «بچههای کمپ اشرف» مقابل دوربین داستان زندگیاش را روایت میکند، در چهارده سالگی به صورت قاچاقی به عراق بازگردانده شد و بلافاصله لباس نظامی به تن او کردند و به عنوان کودک سرباز به خدمت «ارتش آزادیبخش ملی» یعنی همان سازمان منافقین درآوردند.
«پروین حسیننیا» نیز در «بچههای کمپ اشرف» سرگذشت خودش را روایت کرده است. او در صفحهاش در فیسبوک نوشته است که سرانجام موفق شده بر ترس خود غلبه کند و رنجهایی را که در کودکی متحمل شده مقابل دوربین به زبان بیاورد:
«من شرکت کردم، چون حقیقت باید آشکار میشد. چون پدر و مادرم را از من گرفتید و سال به سال قول دادید که برمیگردیم ولی الان من یک پدر مریض روانی در استرالیا و مادری وحشتزده در آلبانی دارم. چون متوجه نشدید که آیا خانوادههای هوادار مجاهدین که ما را به سرپرستی میگرفتند، شرایطشان مناسب است یا نه. در این مدت آنها به زور و اجبار ملزم به نگه داشتن ما شدند اگر چه بسیاری از آنها حتی نمیخواستند بچهدار شوند.»
«حنیف بالی» که از سال ۲۰۱۰ تاکنون نماینده پارلمان سوئد است، در مستند «بچههای کمپ اشرف» سرگذشت خود را روایت میکند. او در سال ۱۹۸۷ در کرمانشاه به دنیا آمد، اما پدر و مادرش سه سال بعد در کمپ اشرف عراق او را به سران تشکیلات مجاهدین خلق سپردند تا او را به همراه صدها کودک دیگر به اروپا بفرستند. بالی میگوید:
«در تمام کودکیام، من پدرهای زیادی داشتهام. پدر همیشه بیولوژیک نیست، یا کسی نیست که با او بیش از همه زندگی کردهای یا آنکه مهربانتر از بقیه یا خشنتر از بقیه بوده است. گاهی حتی تعریف بابا میتواند آن کسی باشد که تو پرچالشترین رابطه را با او داشتهای، اما همانی بوده که تو عمیقاً میشناختی و بیش از همه دوست داشتی. من تصویری از چند پدر در ذهنم دارم، اما فقط یک بابا داشتم. هر روز دلم برایش تنگ میشود.»
حنیف بالی میگوید دولت سوئد از این ماجراها باخبر بود، اما دست روی دست گذاشته بود و کاری برای حفاظت از این کودکان انجام نمیداد.
نکته جالب توجه دیگر تبعیضی است که سرکردگان سازمان تروریستی منافقین در قبال فرزندان و خانواده خود با خانواده دیگر اعضای این سازمان روا داشتند. در همین راستا خانواده «مسعود و مریم رجوی» بدون اینکه بر طبق دستورات و انقلابات سازمانی منافقین از هم پاشیده شود، به زندگی خود ادامه داد، اما خانواده اعضای منافقین باید با طلاق اجباری از هم جدا شده و کودکان نیز از پدر و مادر خود جداسازی میشدند.
یکی از اعضای جداشده این سازمان تروریستی درباره زندگی عادی خانواده و نزدیکان سرکردگان منافقین مینویسد: «در سازمان مجاهدین خلق شعار محوری، اصل بر برابری طبقاتی است. اما هیچ وقت پاسخی دریافت نمیکنید چرا خواهر مریم رجوی آزادانه و بدون حجاب با پول سازمان زندگی میکند و آزاد است با خانواده باشد، اما بقیه نه! یا پاسخ نمیگیرد که چرا برادر و زن برادر و برادر زاده مریم رجوی باید در بالاترین رده تشکیلاتی باشند.»
«آلن شوالریاس» نویسنده کتاب «زنده سوزانده شده» که حاوی تحقیقات یکساله درباره منافقین است درباره عمق نقض حقوق بشر توسط این فرقه، میگوید: «حتی بدون آنکه از تروریسم صحبت کنیم، برخی از آنها جنایاتی، حتی علیه همکاران خودشان مرتکب شدهاند. آنها مردان و زنان را بر خلاف میلشان در سازمـــان نگه داشـتهاند، آنها را کتک زدهاند، شکنجه کردهاند و حتی گاهی به قتل رساندهاند. آنها کودکان را از والدینشان جدا کردهاند، خانـوادهها را از هم پاشیدهاند و از سلاح¬های بسیار خشن استفاده کردهاند.»
منبع: فارس