چگونه پدر را شاد میکنید؟
بزرگ هم که بشوی، ولی پدر نداشته باشی، مثل همان فرزندی هستی که در هر مناسبت بهانه پدر را میگیرد؛ چه پنجشنبه باشد یا عید نوروز یا روز پدر.
وقتی بچه بودیم، بچههای کوچه و محل تا چیز چدیدی یاد میگرفتند، فوری برای هم سن و سالان خود تعریف میکردند. یک روز میگفتند «بگو دوچرخه» و تا میگفتیم، جواب میدادند «سیبیل بابات میچرخه» و بعد هم کلی میخندیدند. کمی که بزرگتر شدیم و به مدرسه رفتیم، معلم گفت بنویسید «بابا آب داد»، ولی آن زمان خیلی از پدرها برای دفاع از دین و خاک به جبهه رفتند و خون دادند. گاهی که شعرهای مرحوم ابوالفضل سپهر را مرور میکنم، دوباره جانبازیهای پدران جبهه و جنگ در ذهنم زنده میشود. مثل این شعر که «اتل متل یه بابا که اون قدیم قدیما، حسرتشو میخوردن، تمومی بچه ها»
دیدن جای خالی پدر، خیلی سخت است و شاید به همین دلیل در آموزههای دینی به بزرگداشت و احترام به یتیم اینقدر سفارش شده است. روح حاج قاسم سلیمانی شاد که در دیدار با خانوادههای شهدا، همواره سفارش فرزندان شهدا را میکرد که کمتر از گل به آنها نگویید. برخی از فرزندان که سن و سالی از آنها میگذرد و حتی بالای ۴۰ یا ۵۰ سال دارند، همچنان خود را یتیم میدانند. یعنی به اندازهای جای پدر در زندگی آنان خالی است که همچون یک کودک یا نوجوان احساس نیاز به پدر میکنند تا پشتوانه آنان باشد یا از تجربیاتش استفاده کنند.
گاهی به دیوارهای شهر نام «پدر» را میبینم، ولی با ادبیاتی متفاوت؛ یکی نوشته «.. بر پدر و مادر کسی که اینجا آشغال بریزد» و یکی دیگر با احترام مینویسد «رحمت بر پدر و مادر کسی که خودروی خود را جلوی در پارک نکند». وقتی یک نفر به دیگران خدمت میکند، جمله «خدا پدرت را بیامرزد» را به عنوان تشکر به او پیشکش میکنند و فرقی هم نمیکند آن فرد یک جوان ۲۰ ساله باشد یا تجربه دیدهای ۶۰ ساله.
روز پدر از راه میرسد و فرزندان هم در تدارک هدیهای برای پدران خود هستند، ولی جای بسیاری از پدران در این روزهای جشن و شادی خالی است؛ پدرانی که با سردی و گرمی روزگار ساختند و سوختند تا فرزندانشان با آسایش و آرامش زندگی کنند و همواره آرزوی عاقبت به خیری جگرگوشه هایشان را داشتند. حالا همان فرزندان وظیفه خود میدانند تا آنان را در شادیهای روز پدر در سالروز ولادت امیرمومنان (ع) شریک کنند، اما هر کس به گونه ای.
در روایات سفارش شده که اگر پدرتان از دنیا رفته، به زیارت آنان بروید و حتی خواسته هایتان را با آنان در میان بگذارید و از پدر و مادر خود بخواهید برای شما دعا کنند تا گره از مشکلاتتان باز شود.
به سراغ چند نفر از همکارانی میروم که دیگر سایه پدر بالای سرشان نیست تا ببینم چه برنامههایی برای روز پدر دارند. علی غلامی همکار خدماتی حدود شش ماه است که فراق پدر را در دل دارد و گاهی که به فکر فرو میرود، ظاهرا خاطرات گذشته خود با پدر را مرور میکند؛ پدری که هیاتی بود و اهل مسجد و روضه خوان. از او درباره برنامه هایش در روز پدر پرسیدم که با نگاهی حسرت بار گفت این هفته نمیتواند بر سر مزار پدرش برود، ولی قرار است هفته آینده که برای شرکت در عروسی برادرزاده اش به شمال میرود، به دیدار پدر آسمانی خود هم برود.
غلامی که ۵۶ بهار را پشت سر گذاشته، ادامه داد: قرار بود برادرزاده ام مراسم عروسی نگیرد، ولی من گفتم عروسی بگیرید که پدرم خیلی خوشحال میشود. تا حالا به خاطر فوت چند نفر از افراد فامیل، عروسی عقب افتاده و من گفتم شاید دوباره کسی دیگر بمیرد و عروسی عقب بیافتد. به خانواده برادرزاده ام گفتم اگر کسی ناراحت شد با من. چون میدانم که پدرم از عروسی خوشحال میشود.
زهره محتشمی پور کارشناس خبری که دو سال است غم پدر بر دلش سنگینی میکند، گفت: هر مدتی که بگذرد، جای پدر، همیشه خالی است. فرقی نمیکند پدر یا مادر. این داغ همچون زخمی است که هیچوقت التیام نمییابد و این زخم در مناسبتهایی مثل روز پدر دوباره سر باز میکند.
داود نخکوب نیاسر هم چند سالی است که در حوزه میراث فرهنگی و گردشگری قلم میزند و از ۱۵ سال پیش که پدرش را از دست داده، قدردان زحمات مادر است و تمام قد در خدمت کسی است که بهشت زیر پایش قرار دارد. وقتی خواستم درباره روز پدر با او مصاحبه کنم، این پسر ۴۵ ساله با خنده گفت: ضبط نکن، گریه ام میگیرد.
نخکوب که هر سال در روز پدر به بهشت زهرا میرود، گفت: معمولا در ۱۳ رجب دور هم جمع میشویم و بیشتر یاد و خاطرات گذشته را مرور میکنیم. البته در طول سال به مناسبتهای مختلف بر سر مزار پدر حاضر میشویم، ولی روز پدر به صورت ویژه برنامه داریم؛ مثل سایر اعیاد و مناسبت ها، ولی روزهای منتهی به روز پدر جای خالی پدر بیشتر احساس میشود.
وقتی خواستم تا حس و حالش را بگوید، اظهار داشت: به حال همه آنها که پدرشان در قید حیات هستند، غبطه میخورم و شاید اگر از دستم بربیاید و فرصتی فراهم شود تا با همه آنها که پدر دارند، ارتباطی برقرار کنم، توصیه و تاکید میکنم فرصت داشتن پدر را بیشتر درک کنند. نمیدانم؛ شاید قاعده طبیعت این است تا زمانی که این نعمتها را داریم، قدرش را نمیدانیم، ولی وقتی آنها را از دست میدهیم، متوجه میشویم که چقدر پشتمان خالی میشود و خلاء وجود آنها را حس میکنیم. امیدوارم هر کسی پدر دارد، قدرش را بداند و تا آنجا که از دستش برمی آید به پدر خود محبت کند.
نخکوب گفت: شاید اگر خدا این فرصت را بیشتر به من میداد، به جز کارهایی که انجام میدادم، محبت کلامی را با پدرم بیشتر میکردم، با او بیشتر هم صحبت میشدم، حسم را برایش بیان میکردم و آنچه که از ته قلب داشتم را راحتتر به او میگفتم، با او به سفر میرفتم، لذا به همه کسانی که پدر دارند، میگویم رابطه کلامی را با پدر بیشتر کنند و همنشین و هم صحبت با پدر شوند.
زهرا امیری که سالها خبرنگار حوزه سیاست بوده و ۱۳ سالی هست که جای خالی پدر را در خانه احساس میکند، در پاسخ به این سوال که آیا پس از فوت پدر، تاکنون خواستهای از پدرت داشته ای، گفت «همیشه» و اضافه کرد: یک ربع پیش فکر میکردم که روز پدر نزدیک است و مسالهای برای من پیش آمده؛ فکر میکردم به چه کسی بگویم که برای من دعا کند و به ذهنم رسید که از پدرم کمک بگیرم.
پرسیدم برای بیان خواسته خود بر سرمزاریش میروی که گفت: نه، همین جا دعا میکنم و از او میخواهم. واقعا کمک میکند. من به دل پدرها ایمان دارم.
حیف که مصاحبه ام با خانم امیری به پایان نرسید. چون وقتی از او درباره جای خالی پدرش سوال کردم، بغض کرد و اشکش جاری شد.
رضا بهار مترجم زبان انگلیسی و فعال حوزه معلولان است و کتابی با عنوان «در همین چند قدمی» نوشته است. او حدود هشت سال پیش برای همیشه با پدرش خداحافظی کرد. بهار با مروری بر آخرین روزهای زندگی دنیایی پدرش گفت: بیماری پدرم سه روز طول کشید. او را آوردیم تهران و در بیمارستان بستری کردیم. زمانی که بالای سرش رسیدم، تازه فوت کرده بود. پرستاران فکر میکردند مثل دیگران جزع و فزع میکنم و سر و صدا راه میاندازم و مثل بعضیها میگویم که چرا پدر مرا کشتید! وضعیت پدرم به گونهای بود که کلیه هایش از کار افتاده بود و ریه اش پر شده بود. امیدی به زنده ماندنش نبود، ولی به خاطر آخرین امیدهایی که داشتم، او را به تهران آوردم.
وی برای این که گزارش روز پدر کمی هم حال و هوای طنز داشته باشد، خاطرهای از پدرش تعریف کرد و گفت: بعد از این که پدرم سکته کرده بود، میترسید که مبادا دوباره اتفاقی برایش بیافتد و به همین دلیل شبها خوابش نمیبرد. ما پیشنهاد کردیم شبها رادیو گوش کند که اتفاقا همان شب رادیو گوش کرد، ولی برنامهای که پخش شد درباره مرگ ملک الشعرای بهار بود.
بهار از آخرین دیدار خود با پدر در واپسین لحظههای زندگی گفت، ولی ادامه داد: الان نباید راجع به مرگ صحبت کنیم و باید درباره زندگی حرف بزنیم. انسان برای زندگی برنامه ریزی شده نه برای مردن. اگرچه انسان گاهی به خاطر سختیها و خستگیها آرزوی مرگ میکند، ولی وقتی انسان پیرتر میشود، ترس از مرگ هم بیشتر میشود و انسان نمیخواهد برود.
او که حالا پدر یک پسر است، این را هم گفت که به هرحال پدر بودن کار راحتی نیست؛ به خصوص در این دوره و زمانه که هم تلخیهای خودش را دارد و هم شیرینیهای خودش را.
علیرضا مرادی سردبیر گروه فرهنگی که پنج سال پیش پشت و پناه خود را از دست داده، گفت: چند شب پیش خوابش را دیدم. من مشغول انجام کاری بودم و با کسی حرف میزدم. همکارم آرش با من شوخی میکرد و پدرم آمد، نگران شد. کمی با پدرم حرف زدم و گفتم نه بابا نگران نباش. ماچش کردم و بابام را به آرش نشان دادم و گفتم ببین! چه جوری پشت آدمه. توی خواب یادم نبود که نیستش. مثل بچهها که باباشون رو نشون میدن، به آرش نشون دادم. فقط یادمه هوام رو داشت. بابا اینجوری بود. تا بود هر مشکلی برام پیش میاومد، حتی اگه سختترین اتفاق دنیا هم که میافتاد، همین که میرفتم کنارش، اینقدر آرومم میکرد که نگو و میگفت اصلا نگران نباش.
هدیهای برای پدر
وقتی از غلامی پرسیدم چه هدیهای برای پدرت درنظر گرفته ای، به فکر فرو رفت. گویا به یاد خاطرات پدر افتاد و گفت: شب یلدا همه خانواده بر سر مزار پدر بودیم و هندوانه و آجیل خیرات کردیم و مردم هم لذت بردند. حالا قرار است با برادران برنامه ریزی کنیم.
بعد هم گفت که درنظر دارد به نیت پدرش مبلغی را برای مسجد نیمه ساز محله اختصاص دهد که در اسلامشهر است. البته یکی از سنتهای نمازگزاران این مسجد، جمع آوری صدقات در اول هر ماه قمری است که یک گوسفند هم قربانی میکنند تا در میان نیازمندان توزیع شود.
بهار درباره هدیه روز پدر گفت: مزار پدرم در سمنان است. هر وقت که به سمنان برویم، به دیدنش میروم. یکی از چیزهایی که از پدر به یاد دارم، نوع راه رفتنش است. یعنی صدا پایش هنوز در ذهنم هست؛ وقتی که در اتاق خوابیده بودیم، به ما سر میزد. حالا که خودم هم پدر شده ام، وقتی به پسرم سر میزنم، احساس میکنم صدای پای بابایم را میشنوم. خب خودم الان بابا هستم.
وقتی پرسیدم چه هدیهای برای پدرت درنظر داری، درحالی که میخندید، گفت «از صدقه که بگذریم، پدرم حلوا دوست نداشت. یعنی از حلوا میترسید و میگفت حلوا برای مردگان است.» البته صدقه بهار بیشتر به کودکان کار اختصاص دارد و سعی میکند دلهای آنها را به دست آورد.
خانم محتشمی پور رضایت پدر را در عمل کردن به سفارش هایش بهترین هدیه دانست و گفت: عمل کردن به وصایایی که پدر برایم گذاشته میتواند بهترین هدیه در مناسبتهای خاص برای شادی روحش باشد؛ آن چیزهایی که از خانواده و فرزندان درخواست داشته این است که علاوه بر خیرات و مبرات که همه به آن عمل میکنند، بحث تقوا و توصیههای دینی و شرعی که همواره بر آن تاکید داشتند.
یکی از خبرنگاران که چندین سال پیش پدر خود را از دست داده و در یک سال اخیر هم مادرش به رحمت خدا رفته، درباره هدیه روز پدر گفت: سعی میکنم علاوه بر کار معنوی، همیشه یک کار مادی هم انجام بدهم. یعنی هم خیرات مادی به نیت پدرم میدهم و هم هر هفته به بهشت زهرا میروم.
وی که در یک ماموریت خبری عازم مشهد بود، گفت قبل از روز پدر و در آخرین لحظههایی که قصد سفر دارد، بر سر مزار پدرش میرود و همانجا خیرات میکند. منظور او از کار معنوی، تلاوت قرآن است؛ آن هم تلاوت سورهای که پدرش خیلی دوست داشت؛ تلاوت سورهای که به عروس قرآن معروف است.
این خبرنگار افزود:، چون پدرم کمک به نزدیکان و نیازمندان را خیلی دوست داشت و به آن تاکید میکرد، من هم همین کار را میکنم. چند مرکز خیریه هست که از چند هفته قبل از ۱۳ رجب، پول جمع میکنند و برای اطراف تهران و شهرهایی که افراد خیلی بی بضاعت دارند، غذای گرم توزیع میکنند، من نیز در این کار خیر شرکت میکنم. البته خودمان هم بعضی سالها در منزل غذا میپزیم و توزیع میکنیم.
وقتی از نخ کوب درباره هدیه روز پدر پرسیدم، خندید و گفت: به دیدن عموهایم میروم و یک هدیه برایشان میبرم. چون پدرم برادرانش را خیلی دوست داشت و میدانم با این کار خیلی خوشحال میشود.
نخ کوب گفت: حاج آقای ما به شدت سفره دار بود و اگر کار دیگری بخواهم انجام دهم، چه آن روز و چه روزهای دیگر، اگر فرصتی فراهم شود، دور هم جمع شویم و میدانم که او هم حاضر است و خوشحال هم میشود.
برادری مثل پدر
در روایتی از امام رضا (ع) نقل شده که «برادر بزرگتر به منزله پدر است» و رسول خدا (ص) هم فرمود «حق برادر بزرگتر بر برادران و خواهران کوچکتر مانند حـق پدر بر فرزند است» البته نماز و روزه قضای پدر نیز بر عهده برادر بزرگ است.
خانم امیری گفت: برادر بزرگتر هیچ وقت نمیتواند جای پدر را بگیرد. البته تاحدودی میتوان گفت تکیه گاه است، اما پدر، جای خود را دارد. پدر، ویژگیهایی دارد که منحصر به خودش است و کسی نمیتواند محبت و عاطفه پدر را انتقال دهد.
بهار که برادر بزرگترش هم پا به سن گذاشته و مریض احوال است، درباره جایگاه برادر بزرگتر گفت: زندگی من دقیقا اینگونه بود. شاید خیلی از کارهایی که پدرم به خاطر شرایط مالی نمیتوانست، انجام دهد، برادر بزرگترم انجام داد و به نوعی نسبت به من حس پدری دارد.
از بیماری برادرش پرسیدم که گفت: در خانه است و مداوا میکند. تقریبا زمین گیر است. فرزندانش هم بزرگ شده و مشغول زندگی خود هستند. ما با هم شوخیهای برادرانه داریم، ولی خیلی کمکم کرد و شاید اگر او نبود، با شرایط بیماری که خودم دارم واقعا به اینجا نمیرسیدم. من به او مدیونم نه اینکه به پدرم مدیون نباشم، ولی به بردارم زیاد مدیونم.
محتشمی پور گفت: وقتی پدر میرود، فرزند به دنبال کسی است که بیشترین شباهت را به او داشته باشد. فرزندان معمولا به خاطر زندگی چندین ساله که همراه پدر بوده، به مادر پناه میآورند تا ببینند آیا میتواند یک یادگاری به جامانده از پدر باشد. نمیتوانم بگویم بردار کمتر است یا بیشتر. بلکه هر کدام یعنی مادر، خواهر یا برادر میتواند خاطرات پدر را در فرزند زنده کند.
نخکوب که بزرگترین پسر خانواده است، درباره جایگاه برادر بزرگتر گفت: اعضای خانواده مرا مثل پدر میدانند. یعنی از همان روزی که پدر فوت کرد، این حس مسئولیت به صورت ناخودآگاه بر دوشم سنگینی کرد. البته من کار خاصی هم نکرده ام و اگرچه از خواهرهایم کوچکتر هستم، ولی این حس مسئولیت در من ایجاد شد.
برخی از بزرگان سفارش میکنند اگرچه برای پدرانتان خیرات میفرستید و به نیت آنها صدقه میدهید، ولی حتما بر سر مزار آنها حاضر شوید و به تلاوت قرآن و دعا خواندن بسنده نکنید. برخی از افراد، فرصت شناس هستند. یعنی در هر فرصتی برای پدر و مادر خود توشهای میفرستند تا شاید در برزخ دستگیر آنان باشد. مثلا وقتی در هر کار خداپسندانهای شرکت میکنند و یا شادی را در دل کسی میآفرینند، ثواب آن را نثار اموات خود میکنند.
برخی هنگام رفتن به محل کار، مسافران را صلواتی به مقصد میرسانند و جمله تشکرآمیز مسافران که میگویند «خدا پدر و مادرت را بیامرزد» لبخند رضایت را بر لبان راننده مینشاند.
برخی پزشکان یک روز در هفته یا در ماه را به درمان رایگان بیماران در مناطق دورافتاده میپردازند. بعضی هم نان صلواتی توزیع میکنند. برخی هم تاکید دارند که حتما شبهای جمعه برای پدر و مادر، نماز والدین بخوانند و اگر ممکن بود، هر شب. یکی از همکاران که اکنون بازنشسته است، میگفت هر روز صبح و هنگام خروج از منزل برای پدر و مادرش فاتحهای قرائت میکند و آنگاه به سر کار میرود. شما چگونه پدر خود را شاد میکنید؟
منبع: ایرنا