وب گردی

روزی که آیت‌الله طالقانی «مسجد» را به «مجلس» ترجیح داد

امروز ۱۹ شهریور چهل و پنجمین سالگرد رحلت آیت‌الله سید محمود علایی طالقانی در سال ۱۳۵۸ است.

نفر سوم در وسط سید ابوالحسن طالقانی- سید محمود و برادرانش نشسته بر زمین

سید محمود؟

حاصل دومین ازدواج سید ابوالحسن در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۲۸۹ در روستای گِل‌یَرد طالقان به دنیا آمد و نامش را به یاد پدربزرگش «محمود» گذاشت. سلسله نسب فرزند تازه متولد شده با ۳۷ پشتِ متواتر به امام محمدباقر (ع) می‌رسید.

سید ابوالحسن از ازدواج اولش سه دختر داشت، اما اعتقاد خواهر و برخی اعضای خانواده‌اش به استمرار نسل از طریق فرزند پسری باعث شد به اصرار خواهر بزرگ‌ترش تن به ازدواج دوم دهد.

او با دختری اهل گوران کرمانشاه به نام فاطمه (عذرا) ازدواج کرد و ثمره این ازدواج تولد پسری بود که به یاد جدش محمود نامیده شد.

سید ابوالحسن بعد از پسردار شدن بر حاشیه قرآن این طور نوشت: «ولادت نور چشمی، سید محمود روز شنبه چهارم ربیع الاول ۱۳۲۹ که می‌شود ۱۳ اسفند ۱۲۸۹»

سال‌ها بعد در دوره سلطنت رضاشاه که گرفتن شناسنامه یا همان سجل احوال برای همه ایران الزامی شد، سید محمود تاریخ تولدش را سال ۱۲۸۲ اعلام کرد.

درباره علت این اقدام، آسید آقا برادر کوچک سید محمود گفت: «مرحوم پدرم به هیچ وجه حاضر نمی‌شد برای ما سجل بگیرد تا آن که بعد از فوتش، مرحوم اخوی – سید محمود – که در قم طلبه بود، برای همه ما شناسنامه گرفت و به خاطر رهایی از شر سربازیِ پهلوی، تاریخ تولد خودش را چند سال بیشتر نوشت.»

او از پنج سالگی برای آموختن قرآن به مکتبخانه گِلیَرد فرستاده شد. سید ابوالحسن دو سال بعد در سال ۱۲۹۶ به تهران مهاجرت کرد و در محله قنات‌آباد تهران سکونت کرد.

سید محمود دروس مقدمات حوزه را در مدرسه دینی ملارضا آموخت و برای ادامه کسب علوم دینی از ۱۰ سالگی به مدرسه رضویه و فیضیه در قم رفت و نزد حاج شیخ عبدالکریم حائری موسس حوزه علمیه قم درس خواند. او همچنین نزد آیت‌الله محمدکاظم خراسانی مشهور به آخوند خراسانی، میرزا حسین خلیلی تهرانی و ملا عبدالله دیوشلی لنگرودی از مراجع ثلاث و حامیان نهضت مشروطه در ایران و آیات عظام حجت، خوانساری و کوه کمره‌ای درس خواند.

سید محمود برای تکمیل دروس خارج به نجف مهاجرت کرد و در محضر آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی، آیت‌الله غروی ملقب به کمپانی و آقا ضیاءالدین عراقی از علمای بزرگ شیعه درس خواند.

۱۹ سال از عمرش را برای کسب علوم دینی در قم و نجف سپری کرد و اجازه نقل حدیث را از محدث قمی و اجازه روایت دعای یمانی را از آیت‌الله مرعشی نجفی دریافت کرد.

او اجازه اجتهاد را از آسید ابوالحسن اصفهانی در نجف و حاج شیخ عبدالکریم حائری در قم گرفت. سید محمود طبق «نظامنامه امتحان طلاب و تشخیص مدرسین علوم منقول و معقل» از وزارت معارف دوره رضا شاه گواهینامه مدرسی در رشته فقه و اصول دریافت کرد و در سال ۱۳۱۸ از نجف به تهران برگشت و در مدرسه سپهسالار شروع به تدریس کرد و همزمان با تدریس در این مدرسه مجلس تفسیر قرآن را تشکیل داد.

آیت‌الله طالقانی و اعضای خانواده

آیت‌الله طالقانی و اعضای خانواده

ازدواج

آیت‌الله سید محمود طالقانی دو بار ازدواج کرد. در اسفند ۱۳۱۶ با بتول اعلایی‌فرد ازدواج کرد و به همراه فرزندانش در خانه‌ای واقع در پیچ شمیران تهران سکونت داشت.

او چند سال بعد با توران طالقانی ازدواج کرد و به همراه فرزندانش در خانه‌ای واقع در شمیران زندگی کرد.

حاصل ازدواج‌ها ۱۰ دختر و پسر بود. اسم دختر‌ها طاهره، مریم (بدری)، طیبه، وحیده و اعظم و اسم پسر‌ها حسین، مهدی، مجتبی، ابوالحسن و محمدرضا بود.

توران خانم سال ۱۳۵۷ یک سال قبل از درگذشت سید محمود و بتول خانم سال ۱۳۸۶ بیست و هفت سال بعد از درگذشت همسر، بدرود حیات گفتند.

اولین درگیری سید محمود با حکومت پهلوی در سال ۱۳۱۹ اتفاق افتاد.

در نزاعی که در چهار راه گلوبندک تهران بین یک زن چادری و پاسبان رژیم که قصد برداشتن حجاب از سر او داشت، در گرفت، سید محمود در حمایت از زن با مامور گلاویز شد. سید محمود در این درگیری به جرم اهانت به مقامات بلند پایه پهلوی و اعتراض به از سر کشیدن چادر زنان توسط پاسبان‌ها به شش ماه زندان محکوم شد. او سه ماه بعد از زندان آزاد شد.

آیت‌الله طالقانی تحقیق موضوعی نهج‌البلاغه را در ۲۲ جلد چاپ کرد. کانون اسلام و ارگان آن یعنی مجله دانش‌آموز را در سال ۱۳۲۰ تاسیس کرد.

این نشریه که حاصل همکاری مشترک ایشان، مهدی بازرگان و یدالله سحابی به واسطه آشنایی پدرانشان با یکدیگر بود، بعد از انتشار ۱۱ شماره توسط رژیم پهلوی توقیف شد.

از دیگر اقدامات سیاسی و اجتماعی آیت‌الله طالقانی در دهه ۱۳۲۰ تاسیس اتحادیه مسلمین، شرکت در جلسات انجمن اسلامی تازه تاسیس دانشجویان دانشگاه تهران و سخنرانی در انجمن‌های اسلامی بود. ایشان از اواخر سال ۱۳۲۸ فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی اش را به مسجد هدایت واقع در خیابان شاه‌آباد (جمهوری اسلامی) منتقل کرد.

دخالت و اعمال نفوذ دولت حاجعلی رزم‌آرا در انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی در مهر ۱۳۲۸ و ممانعت از ثبت‌نام دکتر محمد مصدق در این انتخابات موجب اعتراض آیت‌الله طالقانی و یارانش شد.

این مسئله موجب شد دکتر مصدق به همراه ۱۹ نفر از یاران و هوادارانش تحصن و اعتصاب غذا کنند که به دلیل بالا گرفتن اعتراضات و حمایت آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی، دور اول انتخابات باطل و دکتر مصدق موفق شد با شرکت در دور دو انتخابات و کسب بالاترین رای، به عنوان نماینده اول تهران وارد مجلس شانزدهم شود.

او در این دوره طرح ملی شدن صنعت نفت ایران را به جریان انداخت و موفق شد در ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ امضای همه اعضای کمیسیون نفت مجلس شانزدهم را بگیرد. کمیسیون مذکور در اول تیر ۱۳۲۹ برای رسیدگی به لایحه نفت معروف به لایحه گس-گلشائیان تشکیل شد. همین کمیسیون پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را ۲۴ اسفند همان سال به صحن علنی مجلس شورای ملی برد که با رایزنی‌های دکتر مصدق و اعضای فراکسیون اقلیت مجلس در جلسه علنی مورخ ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ به تصویب اکثریت مجلس شورای ملی رسید.

این اتفاق موجب به خطر افتادن امتیازات نفتی دولت انگلستان که ۴۲ سال از کشف و استخراج نفت و گاز ایران می‌گذشت، شد. سرویس‌های اطلاعاتی و جاسوسی انگلستان و آمریکا در همکاری نزدیک با طراحی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نقشه سقوط دولت مصدق را طرح‌ریزی و اجرا کردند و اجازه ندادند منافع‌شان در ایران به خطر بیفتد.

نقش آیت‌الله در نفت

آیت‌الله طالقانی قبل و بعد از مبارزات ملی شدن صنعت نفت از دکتر مصدق حمایت و تجلیل کرد. ایشان به اتفاق ۱۹ دوست و همفکر دیگرش در انتخابات شانزدهم مجلس شورای ملی میدان‌دار بودند و با اعتصاب و تحصن موجب احقاق ایشان شدند، پایه‌های شکل‌گیری نهضت مقاومت ملی را گذاشتند.

آیت‌الله طالقانی چنان به دکتر مصدق نزدیک بود که دکتر او را نایب خویش برای انجام اعمال حج انتخاب کرد اگر چه رژیم پهلوی به ایشان هم اجازه خروج از کشور برای انجام اعمال حج را نداد.

تایید اقدامات مسلحانه

آیت‌الله طالقانی بعد از ترور نافرجام حسین علاء نخست‌وزیر وقت پهلوی به دست فداییان اسلام در تاریخ ۲۵ آبان ۱۳۳۴، به حجت‌الاسلام سید مجتبی نواب صفوی و یارانش در خانه خود پناه داد. این موضوع بعد از شناسایی، دستگیری و تیرباران نواب‌صفوی و سه همفکر دیگرش موجب بازداشت و زندانی شدن ایشان برای بار دوم در سال ۱۳۳۶ شد.

خاطره همسر

بتول علائی‌فرد همسر اول آیت‌الله در خاطره‌ای که در شماره ۲۲ ماهنامه شاهد یاران در شهریور ۱۳۸۶ منتشر شد، گفت: «در بازجویی‌های رئیس دادرسی ارتش، وقتی از دلیل پناه دادنش به نواب سوال شد، پاسخ داد: «درِ منزل به روی همه باز است. من سید اولاد پیغمبر را که به من پناه آورده، راهش ندهم؟ تو هم که دشمن هستی، اگر روزی به من پناه بیاوری، تو را هم راه می‌دهم و به دست دشمن نمی‌دهم.»

به دلیل علاقه آیت‌الله طالقانی به مشی مبارزاتی نواب‌صفوی در دورانی که اکثر روحانیون از نواب‌صفوی استقبالی نداشتند، هنگام بازگشت نواب از سفر مصر که به دعوت جنبش‌های اسلامی مخالف صهیونیسم در اوایل سال ۱۳۳۳ انجام شد، در فرودگاه مهرآباد به استقبال او رفت.

داستان مجاهدین خلق

آیت‌الله سید محمود طالقانی به دلیل اصالت و ارزشی که برای مبارزه با رژیم نامشروع پهلوی قائل بود، مبارزه مسلحانه با این رژیم را تایید می‌کرد حتی به مبارزان مسلح، کمک می‌رساند. به دلیل همین روحیه تا وقتی کمونیست‌های ایران و حزب توده با رژیم پهلوی مبارزه مسلحانه داشت، مشکلی با آنان نداشت.

ایشان همین رویه را با سازمان مجاهدین خلق داشت. شدت حمایت ایشان از این فرقه به حدی بود که برخی آیت‌الله طالقانی را فرزند معنوی ایشان می‌دانستند.

اعضای این سازمان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و مخالفت امام خمینی با افراد و جریان‌هایی که در همه‌پرسی جمهوری اسلامی شرکت نکردند، دست به اسلحه شدند، اما تا قبل از این ماجرا آنان آیت‌الله طالقانی را «پدر طالقانی» خطاب می‌کردند، موضوعی که با تغییر ایدئولوژیک این سازمان وجهه سیاسی آیت‌الله طالقانی را خدشه‌دار کرد.

آیت‌الله دکتر سید محمد بهشتی تشریح روحیه حمایت‌گری آیت‌الله طالقانی، گفت: «ایشان مکرر می‌گفتند که من می‌دانم نقص و انحرافی در این گروه‌ها هست ولی می‌ترسم اگر آنها را به حال خودشان بگذاریم، وضعشان از این هم بدتر شود.

ایشان بعد از تغییر ایدئولوژی، از آنها فاصله گرفت.»

مهدی غیوران و همسرش طاهره سجادی از مبارزان ضد رژیم پهلوی در گفتگو با ماهنامه شاهد یاران در خاطره‌ای از آیت‌الله طالقانی، نقل کردند: «بهرام آرام – از رده‌های بالای سازمان مجاهدین خلق – ماشین را گرفت و آقا را برد. بعد‌ها فهمیدم پیش وحید افراخته برده. آنها می‌روند پیش وحید درباره چه چیزی صحبت کنند؟ من نمی‌دانم ولی قطعا درباره تغییر ایدئولوژی صحبت کرده بودند، چون آقا همان موقع یا چند روز بعد از من پرسیدند؟ «این‌ها تغییر ایدئولوژی داده‌اند؟» من جواب دادم که نمی‌دانم، ایشان گفتند: «کمک کردن به اینها دیگر جایز نیست.»

رحمان افراخته مشهور به وحید افراخته، جوان ۲۵ ساله‌ای که مسؤول بخش مارکسیست سازمان مجاهدین خلق – سازمان منافقین – بود.

او به دلیل اختلافات داخلی سازمان، مجید شریف واقفی مسوول شاخه اسلامی را در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۴ به طرز فجیعی به قتل رساند و برای رد گم کردن، جسدش را آتش زد و در محل دفن زباله‌ها در خارج از تهران انداخت. او مدتی بعد به همراه محسن سید خاموشی، همدست سازمانیش توسط ساواک دستگیر شد و به قتل مجید شریف واقفی اعتراف کرد و محل جسد را لو داد.

این واقعه باعث شد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، نام دانشگاه آریامهر به دانشگاه صنعتی شریف و نام چند خیابان در شهر‌های اصفهان، سمنان و نطنز به شریف واقفی تغییر کند.

انشعاب از جبهه ملی

دکتر یدالله سحابی، مهندس مهدی بازرگان و آیت‌الله سید محمود طالقانی از اعضا و بنیانگذاران جبهه ملی ایران هشت سال بعد از سقوط دولت دکتر مصدق، به دلیل گرایش‌های مذهبی از این جریان سیاسی منشعب شدند و در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۳۴۰ «نهضت آزادی ایران» را تاسیس کردند.

یک سال و هشت ماه بعد در تاریخ سوم و چهارم بهمن ۱۳۴۱ موج دستگیری اعضای نهضت آزادی که به مجموعه اصلاحات اقتصادی شاه تحت عنوان انقلاب شاه و ملت، انتقاد داشتند، اتفاق افتاد.

در این غائله آیت‌الله طالقانی درست چند روز قبل از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ برای سومین بار دستگیر و زندانی و مدتی بعد آزاد شد.

ایشان چند روز بعد از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ همراه با آیت‌الله شیخ حسن قمی در مشهد، آیت‌الله شیخ بهاء الدین محلاتی در شیراز و آیت‌الله سید روح‌الله خمینی در قم برای چهارمین بار دستگیر و زندانی شد.

جرم آیت‌الله طالقانی در این مسئله علاوه بر روحانی بودن، یک بیانیه سیاسی بود. بیانیه نهضت آزادی که با تیتر «دیکتاتور، خون می‌ریزد» چاپ و منتشر شد. رژیم معتقد بود نهضت آزادی بیانیه را با قلم و موافقت آیت‌الله طالقانی نوشته و منتشر کرده است.

در این غائله نیز آیت‌الله طالقانی بعد از مدتی از زندان آزاد شد، اما ساواک برای جلوی از طولانی شدن آزادی ایشان و سنگین کردن پرونده آیت‌الله، دو نفر از مامورانش را مامور جاسازی دینامیت در انباری منزلش کردند.

ساواک علاوه بر این پاپوش با تحریک پرویز عدالت‌منش خواهرزاده ایشان اعلامیه‌ای تحریک کننده بر علیه آیت‌الله منتشر کرد که موجب سنگین‌تر شدن پرونده ایشان شد به این ترتیب زمینه بازداشت و زندانی شدن آیت‌الله سید محمود طالقانی، دکتر یدالله سحابی و مهندس مهدی بازرگان به وجود آمد و آیت‌الله برای پنجمین بار در زندان محبوس شد.

قبل از شروع جریان محاکمه آیت‌الله طالقانی و همفکرانش در نهضت آزادی، پیام‌ها و تلگراف‌های داخلی و خارجی توسط آیات عظام میلانی، مرعشی نجفی، رضا صدر، حسینی زنجانی، سید محمدکاظم شریعتمداری، سید محمدصادق روحانی، مرتضی حائری، سیدرضا و سیدابوالفضل موسوی زنجانی و سید نصرالله موسوی بنی‌صدر و جمعی از علمای دیگر کشور‌ها صادر شد. در این پیام‌ها ضمن رساندن سلام و تحیات به زندانیان سیاسی علی‌الخصوص آقایان طالقانی، بازرگان و سحابی، خواستار آزادی آنان شدند.

محاکمه و زندان

دادگاه ویژه شماره یک دادرسی ارتش در پادگان عشرت آباد برگزار شد. این دادگاه پس از ۳۱ جلسه حکم خود درباره زندانی شدن سران نهضت آزادی را صادر کرد. بر اساس این حکم آیت‌الله سید محمود طالقانی و مهندس مهدی بازرگان هر یک با ۱۰ سال و دکتر یدالله سحابی و دکتر عباس شیبانی هر یک با شش سال را اعلام و ابلاغ کرد. همه آنان به جز آیت‌الله طالقانی که معتقد به غیرقانونی بودن دادگاه بود به احکام‌شان اعتراض کردند.

ایشان بعد از دستگیری در این سال بلافاصله به زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری فرستاده شد. اگر چه رژیم پهلوی ایشان را به دلیل بیماری و کهولت سن و جایگاه ویژه نزد افکار عمومی کشور شکنجه نکرد، اما فریاد شکنجه شدن زندانیان سیاسی و مشاهده بدن‌های نیمه جان و خونین آنان برای ایشان شکنجه‌آور بود.

زندانی شدن ایشان به دلیل فشار‌های همه جانبه علما به رژیم شاه بیش از چهار سال طول نکشید و در سال ۱۳۴۶ از زندان آزاد شد. ایشان در دوران اسارت در زندان کتاب اسلام و مالکیت و تفسیر پرتوی از قرآن را که تفسیری سیاسی – اجتماعی از واژگان و آیات قرآن بود، نوشت.

آیت‌الله طالقانی یک ماه بعد از آزادی از زندان در عید فطر سال ۱۳۴۶ اعلام کرد فطریه‌های جمع‌آوری شده داخلی برای آوارگان فلسطین ارسال می‌شود و بعد مبالغ ناشی از فطریه‌ها را بعد از تبدیل به ارز بین‌المللی به سفارت اردن در ایران تحویل داد.

ایشان تصمیم داشت همین کار را برای عید فطر سال ۱۳۴۷ هم انجام دهد که رژیم پهلوی جلوی این اقدام را گرفت و آیت‌الله را در حصر خانگی تحت نظر قرار داد.

آیت الله طالقانی پس از آزادی از زندان ساواک به مبارزات خود ادامه داد تا جایی که در اسفند ۱۳۴۹ همزمان با برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی بار دیگر دستگیر و به مدت سه سال به شهرستان زابل در استان سیستان و بلوچستان و ۱۸ ماه در شهرستان بافت استان کرمان در بدترین شرایط به تبعید فرستاده شد.

ایشان پس از خلاصی از تبعید در دوم آذر ۱۳۵۴ این بار توسط دادستان ارتش بازداشت و به ۱۰ سال زندان محکوم شد. آیت‌الله در زندان ساواک هم دست از مبارزه و ارشاد برنداشت. رفتار و گفتار پر جاذبه ایشان علاوه بر زندانیان بر روی اصغر کورنگی، رئیس زندان قصر و ماموران این زندان نیز اثر مثبت گذاشت.

بر اساس اسناد ساواک آیت‌الله طالقانی تا مدت‌ها در زندان بلاتکلیف بود، نه کیفرخواستی علیه او صادر و نه دادگاهی برای محاکمه ایشان تشکیل شد، اما ساواک برای ایجاد محمل قانونی اقدام به تشکیل دادگاهی فرمایشی و بریدن محکومیت ۱۰ ساله برای ایشان کرد.

بتول علائی فرد، همسر آیت‌الله در خاطره‌ای از آن دوران تعریف کرد: «ایشان سال ۱۳۵۰ سخنرانی غرّایی در مورد مستشاران اسرائیلی کرد. ساواک از وزارت کشور خواست که موضوع بررسی شود و به این ترتیب بلافاصله کمیسیون امنیت اجتماعی را تشکیل داده و حکم تبعید ایشان صادر شد.

آقا باید به زابل تبعید می‌شدند. یک نامه رسید که آقا باید به مدت سه سال در جایی بد آب و هوا در تبعید بمانند. آن نامه را من به تهران آوردم و وکیل گرفتم و سه سال را به یک سال و نیم تقلیل دادند و در نامه، بد آب و هوا را به خوش آب و هوا تغییر دادیم. به این ترتیب تبعیدگاه از زابل به بافت تغییر کرد.

تبعید آقا سال ۱۳۵۲ پایان یافت و ایشان به تهران برگشتند.»

زندان به خاطر…

آیت‌الله طالقانی سال ۱۳۵۴ برای بار ششم به زندان افتاد، اما این بار به خاطر سازمان مجاهدین خلق.

آیت‌الله محمدرضا مهدوی‌کنی در خاطره‌ای از ششمین زندان آیت‌الله طالقانی، گفت: «آن کسی که همه ما را گرفتار کرده بود، وحید افراخته بود. اعتراف کرده بود و من و آقا و آقای لاهوتی و آقای هاشمی را در ارتباط با این پرونده گرفتند. هر کدام پرونده‌های جدا هم داشتیم ولی کمک به انقلابیون و خانواده‌های زندانیان سیاسی، پرونده مشترک همه‌مان بود.»

اسدالله بادامچیان نیز در گفتگو با شماره ۲۲ ماهنامه شاهد یاران در خاطره‌ای از ارتباط آیت‌الله طالقانی با سازمان مجاهدین گفت: «دو سالی بدون محاکمه در زندان است تا اینکه در دادگاهی نظامی به ۱۰ سال زندان محکوم می‌شود. این سال‌ها بزرگترین ضربه روحی را می‌خورد. ایشان در مسئله انحراف منافقین ضربه روحی شدیدی خوردند. به یاد دارم در همان ایام روزی با ایشان در محوطه زندان قدم می‌زدم. ایشان مرتبا و با حالت عصبی خاصی تکرار می‌کرد، عجب، چی شد؟ چرا این طور شد؟

آزادی

سپهبد ناصر مقدم رئیس وقت ساواک در گزارشی که آبان ۱۳۵۷ چند روز قبل از آزادی آیت‌الله طالقانی و منتظری به محمدرضا پهلوی نوشت، اظهار کرد: «وضعیت نامبردگان (طالقانی و منتظری) از جهات مختلف مورد توجه قشریون مذهبی است و در تظاهراتی که در ایران و خارج از کشور از طرف گروه‌های مذهبی انجام گرفته، آزادی یاد شدگان از زندان درخواست و تبلیغاتی نیز در این زمینه از طرف گروه‌های مذکور صورت گرفته و می‌گیرد.

در صورتی که در اثر شدت یافتن بیماری، خطری متوجه سلامت و زندگی آنها شود، این موضوع می‌تواند دستاویز جدید برای تبلیغات ضد میهنی گروه‌های قشری مذهبی و مخالف باشد.»

روزنامه اطلاعات فردای آزادی آیت‌الله طالقانی از زندان در ۱۰ آبان ۱۳۵۷ با ایشان مصاحبه کرد.

آیت‌الله در این مصاحبه گفت: «سرانجام ملت مسلمان در پیکار خود پیروز خواهد شد. گرچه هنوز محدودیت‌هایی برای ما وجود دارد و با توجه به اوضاع کشور نمی‌توان آزادانه حقایق را اظهار کرد، معهذا در اولین فرصت نظرات خود را درباره اوضاع و احوال به اطلاع مردم خواهم رساند. آنچه در گذشته رخ داده است، در محبس دقیقاً تعقیب می‌کردیم و می‌دانیم سرانجام مردم مسلمان ایران در این پیکار مقدس پیروز خواهند شد. ما از خداوند متعال توفیق مردم مسلمان ایران را مسالت داریم.»

به اوج رسیدن اعتراضات و قیام‌های خیابانی علیه رژیم پهلوی در ماه‌های پایانی عمر این رژیم، محمدرضا شاه و نخست وزیرانش را که عمر دولت‌هایشان کمتر از ۳۰ روز بود بالاخره مجبور به صدور حکم آزادی ۱۱۲۶ نفر از زندانیان سیاسی کشور از زندان‌های قصر و اوین کرد.

آیت‌الله سید محمود طالقانی و آیت‌الله حسینعلی منتظری نیز در تاریخ ۸ آذر ۱۳۵۷ همراه دیگر زندانیان سیاسی از زندان قصر آزاد شد.

کلام امام

امام خمینی سه روز بعد از آزادی آیت الله سید محمود طالقانی از زندان قصر در پیامی از نوفل لوشاتو خطاب به ایشان نوشتند: «این مسئله امر طبیعی است که شخصیت‌هایی مثل جنابعالی، که عمر گرانمایه خود را در راه آزادی و استقلال کشور و مخالفت بی‌امان با دستگاه جبار و غارتگران بین المللی صرف نموده‌اند، در حبس و شکنجه به سر برند و از آزادی محروم باشند.

آزادی امثال جنابعالی برخلاف منطق شاه و موازین دولت اوست. فشار اراده آهنین ملت به طوری اعصاب شاه را خرد کرده است که دیوانه‌وار دست به جنایات ننگ‌آوری زده است که‌روی تاریخ را سیاه نموده.

به طوری که مستحضر هستید دست به جنایات تعجب آوری زده! در شهرستان‌ها دسته‌های ناشناس از کولی‌ها و اجیر‌ها با چماق و قداره و پشتیبانی قوای انتظامی به جان مردم افتاده و جنایاتی به بار آورده و می‌آورند. دولت – که باید حافظ نظم باشد – و قوای انتظامی او، به صورت مخرّب و قوای تخریبی درآمده است.

در عصر ما، در کشور بی‌پناه ما، منطق‌ها و لغت‌ها جای خود را عوض نموده. فضای باز سیاسی، همان اختناق‌ها و سانسور‌های همه جانبه است؛ تمدن بزرگ، وحشی‌گری‌های بدتر از قرون وسطاست؛ دولت آشتی – با مسلسل و توپ و تانک و اخیرا با چماق و قداره – مردم را به تباهی کشیدن است؛ اصلاحات ارضی، کشاورزی را ساقط نمودن است؛ استقلال، وابستگی اقتصادی و فرهنگی و نظامی به اجانب است؛ فریاد‌های مرگ بر این سلطنت پهلوی، شاهدوستی و علاقه به رژیم است.

شما اکنون که از حبس کوچک به حبس بزرگ منتقل شدید، با این حقایق عجیب و لغات تازه مواجه هستید ولی از طرف دیگر با یک تحول عظیم روحی ملت از حیث شناخت، و تحول عملی عظیم‌تر از حیث عمل مواجه هستید.

توده‌های مردم که قبل از نهضت عظیم اسلامی، نظام شاهنشاهی را مظهر ملیت و مدار عظمت کشور می‌دانست و فرمان شاه را مطاع و متبع، و از جزاف گویی‌های شاهان و گویندگان درباری و مدیحه سرایی آنان، کشور را در سایه رهبری شاه مترقی و پیشرفته تا دروازه تمدن بزرگ می‌پنداشت و استقلال مملکت را در زیر پرچم شاهنشاهی، بیمه شده به حساب می‌آورد، با یک جهش و شناخت همگانی، تمام پایه‌ها و کنگره‌های این قصر خیالی ناگهان فرو ریخت و محتوای این لغات و الفاظ فریبنده و بزک شده ظاهر شد و تهی بودن این طبل‌های پر سر و صدا از محتوا معلوم گردید، و ورشکستگی اقتصادی و به غارت رفتن بیت المال و تباهی کشاورزی و وابستگی فرهنگی و ارتشی برملا گردید؛ و نیز توده‌هایی که قبل از نهضت به امر یک پاسبان به جشن برمی‌خاست و بر بالای مغازه‌ها بیرق شادمانی می‌زد و فرمان شاه را به دنبال جزافه‌های شعرای درباری، فرمان ایزد می‌دانست، با یک جهش اسلامی به عصیان برخاست و با مشت‌های گره کرده و فریاد‌های «مرگ بر این سلطنت پهلوی»، مرد و زن و کوچک و بزرگ به خیابان‌ها ریخته و در مقابل مسلسل و توپ و تانک، قهرمانانه مقاومت نموده و با فداکاری و خون جوانان برومند خود، قدرت شاهانه متکی بر ابر قدرت‌ها را شکسته و او را مجبور به تسلیم نموده؛ ولی تسلیم او را نپذیرفته و نخواهد پذیرفت.

با چه منطق ممکن است از خیانت‌ها و جنایت‌های بی‌پایان این اهریمن جهنمی بگذرد و به مقام سلطنت غیر قانونی او سرنهد؟! ما با این منطق، مخالف؛ و کسانی که با آن موافقند با ملت و ما – که خدمتگزار ملتیم – موافق نیستند.»

فجر انقلاب

۲۱ بهمن ۱۳۵۷ دولت، حکومت نظامی اعلام کرد.

حبیب‌الله عسگر اولادی در خاطره‌ای از آن روز و صحبت امام خمینی و آیت‌الله طالقانی، گفت: «آقا به امام زنگ زد و از او می‌خواهد که مردم را از حضور در خیابان باز دارد. امام موافقت نمی‌کند و وقتی با اصرار آقا روبرو می‌شود، می‌گوید: «اگرچه دستور هم باشد؟» آقای طالقانی فرمودند: «من متوجه نشدم و از امام پرسیدم؟ چی فرمودید؟» امام فرمودند: «اگر دستور هم باشد؟» آقای طالقانی فرموده بودند: «همین که شما فرمودید، درست است.»

اولین نماز جمعه

از مناسب مدیریتی آیت الله طالقانی پس از ترور همرزمش شهید مرتضی مطهری می‌توان به ریاست ایشان بر شورای انقلاب اشاره کرد.

ایشان همچنین در پنجم مرداد ۱۳۵۸ توسط بنیانگذار جمهوری اسلامی به عنوان امام جمعه موقت تهران انتخاب شد و اولین و یکی از باشکوه‌ترین نماز‌های جمعه تهران در نظام جمهوری اسلامی را در دانشگاه تهران اقامه کرد.

ایشان موفق به برگزاری پنج نماز جمعه در تهران شد که آخرین نماز جمعه ایشان به مناسبت فرا رسیدن سالگرد جمعه خونین ۱۷ شهریور در بهشت زهرا و در کنار مزار این شهدا برگزار کرد و بعد از نماز، غسالخانه جدید بهشت زهرا را افتتاح کرد.

آیت‌الله طالقانی بعد از چاق سلامتی و احوالپرسی با کارکنان و غسال‌های سالن تطهیر به یکی از غسال‌های آنجا که هیکل تنومندی داشت با مزاح گفت: «مرا که اینجا آوردند، خوب بشو.»

 

آیت‌الله طالقانی در مجلس خبرگان قانون اساسی

طالقانی در مجلس

آیت‌الله در مورخ ۱۲ مرداد ۱۳۵۸ در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی شرکت کرد و به نمایندگی از مردم تهران به عضویت این مجلس درآمد.

آیت‌الله طالقانی بعد از انقلاب به عضو مجلس خبرگان قانون اساسی درآمد. ایشان در جلسه اول این مجلس، روی صندلی ننشست.

علیرضا پرهیزکار استاد دانشگاه در کتابش نوشت: «به آیت‌الله بهشتی که از او می‌خواهد برای اینکه سوء تعبیری پیش نیاید و طبق آیین نامه عمل کرده باشد، از صندلی استفاده کند، می‌گوید: «این صندلی‌ها جایگاه یک مشت دزد و فاسد بوده است و من نمی‌توانم روی آنها بنشینم.

اگر خلاف آیین‌نامه است جریمه‌اش را هر چه که هست، می‌دهم.» و ادامه داد: «من دوست داشتم که جلسات به جای این کاخ در مسجد برگزار می‌شد…. وقتی می‌گوییم که مسجد جای همه گونه جلسات بحث و بررسی و تصمیم‌گیری سیاسی و نظامی است، عجیب است که خودمان رعایت نمی‌کنیم.»

آثار آیت‌الله

از این عالمِ مجاهد آثار گرانبهایی از آن جمله کتب پرتوی از قرآن، مقدمه و تعلیق بر کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله، اسلام و مالکیت، به سوی خدا می‌رویم، پرتوی از نهج البلاغه، آینده بشریت از نظر مکتب ما، آزادی و استبداد، آیه حجاب، مرجعیت و فتوا، درسی از قرآن و درس وحدت به یادگار مانده است که در همه آنها نگاهی جدید به مذهب داشت و سعی کرد تا از آنها انحراف‌زدایی کند.

پرتوی از قرآن، در زمان انتشار از محبوب‌ترین تفاسیری بود که نوشته شد. ایشان در آثارش می‌کوشید تا نشان دهد اسلام با دموکراسی هم‌خوانی دارد.

یکی از یادگار‌های ایشان مساله شورا‌ها بود و بار‌ها به دفاع از کار جمعی و شورایی پرداخت و آن را راه‌حل بسیاری از اختلاف‌ها دانست که زمینه حکومت مردم بر مردم را فراهم می‌کرد.

درگذشت

آخرین کسی که پیش آقا بود آقای ولی‌الله چه‌پور پدر زن محمدرضا پسر آیت‌الله بود.

او آخرین لحظات حیات آیت‌الله طالقانی را این گونه شرح کرد: «یک وقت خانمم گفت: «پاشو آقا دارد صدایت می‌کند.» گفتم: «بگذار بخوابم.» گفت: «پاشو آقا بالای پله‌ها ایستاده و دارد صدایت می‌کند.» بلند شدم و دیدم آقا بالای پله‌هاست و گفت: «من حالم به هم خورده. مثل اینکه سرما خورده‌ام.» گفتم: «بروم دکتر بیاورم؟» گفت‌:»‌نه، لازم نیست. سرما خورده‌ام. کولر اتاق مرا خاموش کن.»

رفتم و کولر اتاق آقا را خاموش کردم. بعد گفت: «روغنی، چیزی بیاور روی سینه من بمال.» خانم پماد آورده بود، آن را به سینه آقا مالیدم. آقا یک شال نازک مشکی، مثل یک عمامه کوچک داشت. گفت: «این را محکم دور سینه من ببند.» افاقه نکرد.

همانی شد که آقا خودش گفته بود. آقا گفته بود مثل اینکه قرار است برویم، ببینیم آن طرف چه خبر است؟ که خانم گفته بود آقا، این فرمایشات چیست که می‌فرمایید؟ و از این صحبت‌ها.

آقا باز تکرار کرده بود، خیر باید برویم ببینیم آن طرف چه خبر است و این گونه شد که آقا ساعت ۱:۴۵ بامداد دوشنبه ۱۹ شهریور ماه ۱۳۵۸ جان به جان آفرین تسلیم کرد.

پیام امام خمینی

بنیانگذار فرزانه انقلاب اسلامی پس از اطلاع از رحلت آیت‌الله سیدمحمود طالقانی در پیامی، نوشت: «عمر طولانی این عیب را دارد که هر روز عزیزی را از دست می‌دهد و به سوگ شخصیتی می‌نشیند و در غم برادری فرو می‌رود. مجاهد عظیم‌الشأن و برادر بسیار عزیز حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای طالقانی از بین ما رفت و به ابدیت پیوست و به ملأ اعلی با اجداد گرامش محشور شد. برای آن بزرگوار، سعادت و راحت و برای ما و امت ما، تأسف و تأثر و اندوه.

آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند. او یک شخصیتی بود که از حبسی به حبس و از رنجی به رنج دیگر در رفت و آمد بود؛ و هیچ گاه در جهاد بزرگ خود سستی و سردی نداشت. من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پر ارج خودم را یکی پس از دیگری از دست بدهم.

او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود؛ زبان گویای او، چون شمشیر مالک اشتر بود؛ بُرنده بود و کوبنده. مرگ او زودرس بود و عمر او با برکت. رحمت خداوند بر پدر بزرگوار او، که در رأس پرهیزکاران بود، و بر روان خودش که بازوی توانای اسلام. من به امت اسلام و ملت ایران و عائله ارجمند و بازماندگان او، این ضایعه بزرگ را تسلیت می‌دهم. رحمت بر او و بر همه مجاهدان راه حق؛ و الاسلام علی عباداللَّه الصالحین.»

منبع: ایسنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا