وب گردی

چرا نهاد خانواده این همه مهم است؟

وقتی مشکلات و دلتنگی‌ها و گرفتاری‌ها یکجا به سمت‌مان هجوم می‌آورد و ما را غافلگیر می‌کند، وقت‌هایی که دل‌مان از زمین و زمان می‌گیرد و نمی‌دانیم باید کجا برویم و به چه کسی پناه ببریم، درست در چنین لحظاتی است که خانه پناهگاه ماست و اعضای خانواده افراد امینی هستند که ما می‌توانیم برای حل مسائل و مشکلات روی کمک آن‌ها حساب کنیم و حتی اگر برای باز کردن گره‌های زندگی ما کاری از دست‌شان برنیاید، بازهم همین حضور و همراهی کردن‌شان برای ما مایه دلگرمی است و ما را شیر می‌کند تا به دل حادثه بزنیم و شجاعانه و با روی باز از مشکلات استقبال کنیم.

اینجاست که به یکباره به خودمان می‌آییم و می‌بینیم پس از یک دورهمی خانوادگی و درد دل کردن برای پدر و مادر یا خواهر و برادر توانسته‌ایم خودمان با دست خودمان گره‌های زندگی را باز کنیم؛ چراکه دل‌مان به وجود این عزیزان گرم بوده و گرمای آغوش مهر آن‌ها توانسته نیرو و انرژی را به وجودمان بازگرداند. بگذریم از این‌که اغلب اوقات پدر، مادر، خواهر یا برادر و حتی اعضای دورتر خانواده مثل عمه وخاله ودایی اگر کاری ازدست‌شان بربیاید برای‌مان سنگ تمام می‌گذارند.

خانواده زیربنایی‌ترین و اصلی‌ترین بنیاد یک جامعه است. مأمن و پناهگاه همه ما خانه و خانواده است و امن‌ترین افرادی که می‌شناسیم، اعضای خانواده ما هستند. نهاد خانواده آنچنان از اهمیت بالایی برخورداراست که محیط سالم یا ناسالم خانواده تأثیر بسیار عمیقی در پرورش فضائل اخلاقی یا رشد رذائل دارد؛ به‌گونه‌ای که باید سنگ زیربنای اخلاق انسان در آنجا نهاده شود. به همین علت اسلام بر ضرورت تشکیل نهاد مقدس خانواده و قوانین ثابت در باب روابط خانوادگی، ازدواج و مانند آن‌ها تاکید داشته است، اما ببینیم چرا نهاد خانواده این همه مهم است و خانواده چه کارکرد‌هایی دارد.

هویت 
هویت ما با خانواده‌ای که در آن متولد می‌شویم، گره خورده است. بچه‌هایی که پدر و مادرشان را نمی‌شناسند و در پرورشگاه بزرگ می‌شوند، همواره با چالش‌های هویتی دست به گریبان و به دنبال پیدا کردن والدین خود هستند. این در حالی است که ما شانس آن را داشته‌ایم تا در خانواده متولد شویم و پدرومادرمان را بشناسیم در عمل هویت خود را از خانواده‌مان بگیریم و هر جا برویم و به هر جایگاهی که برسیم به نام و هویت خانوادگی‌مان شناخته می‌شویم. 

ساختار پشتیبان 
همه ماحتی وقتی بزرگ می‌شویم و خودمان تشکیل خانواده می‌دهیم هم در مواقع مشکلات و چالش‌ها به خانواده‌مان پناه می‌بریم؛ چراکه می‌دانیم در این ساختار پشتیبانی خواهیم شد. خانواده برای تمام اعضا، یک سیستم پشتیبانی ایجاد می‌کند و موجب حمایت آن‌ها از لحاظ جسمی و عاطفی می‌شود. هر یک از اعضای خانواده در این نهاد ساختاریافته، می‌توانند اهمیت آن در زندگی و درکل جامعه را درک کنند.

امنیت
یکی از مهم‌ترین نقش‌های خانواده تأمین امنیت در همه‌سطوح مانند امنیت جسمی، امنیت مالی و… است. وقتی نوزادی به دنیا می‌آید، نیاز به مراقبت و امنیت دارد و نهاد خانواده تا زمان به استقلال رسیدن و حتی بعد از آن از ما محافظت می‌کند و امنیت و آرامش خاطر را برای‌مان به ارمغان می‌آورد. کودکان معمولا نگران حفظ امنیت خود نیستند؛ چراکه بزرگسالان تا زمان رسیدن به بلوغ جسمی و فکری، مسئولیت حفظ امنیت و مراقبت از آن‌ها را برعهده می‌گیرند. حتی پس از آن هم خانواده برای تأمین امنیت فرزندان و دیگر اعضا نقش مهمی دارد.

نخستین مدرسه 
نخستین تجربه اجتماعی شدن ماآدم‌ها درخانواده ودرارتباط با پدر، مادر، خواهروبرادراست که شکل می‌گیرد. عادات و درس‌های اساسی زندگی، از کودکی آموخته می‌شود و خانواده به عنوان منبعی برای آن‌ها عمل می‌کند. خانواده اولین و مهم‌ترین محیطی است که برای یک انسان نقش سازندگی دارد و نخستین مدرسه فرد محسوب می‌شود. محیط خانواده اولین بستر پرورش کودکان است و اولین جایی است که کودکان تعاملات بین‌فردی تاثیرگذار را تجربه می‌کنند.

عزت نفس 
عزت نفس مهم‌ترین هدیه‌ای است که یک خانواده سالم با تربیت درست به فرزندان‌شان هدیه می‌کند. خانواده، شخصیت و باور‌های انسان را می‌سازد و ارزش‌های اخلاقی را به او می‌آموزد. همه ما دوست داریم که مورد احترام قرار بگیریم. احترام بخشی از عشق است و همه ما به افرادی که دوست‌شان داریم (صرف‌نظر ازسن آنها) احترام می‌گذاریم. خانواده براساس عشق و احترام متقابل بنا شده است، بنابراین زمینه مناسبی برای دستیابی به عزت نفس بالا و احساس هویت قوی است.

عشق 
تولد یک فرزند معمولا ماحصل عشق است و هرکدام از ما نه فقط با عشق به دنیا می‌آییم بلکه عشق را برای نخستین بار در خانواده احساس می‌کنیم و آن را از عشق‌ورزی پدر و مادر و اطرافیان به خودمان و همچنین به یکدیگر یاد می‌گیریم و در زندگی به‌کار می‌بندیم. اساس یک خانواده مستحکم، براساس مهرورزی، مهربانی و محبت ساخته می‌شود و به‌عبارت دیگر، خانواده بر پایه عشق بنا می‌شود. والدین الگو‌های خوبی هستند که از بدو تولد بدون قید و شرط ما را دوست دارند و هنر عشق ورزیدن و حس خوب مورد مهر قرار‌گرفتن را به شکلی عملی به ما می‌آموزند.

احساس تعلق 
هیچ‌چیز به اندازه عضویت در یک خانواده دوست‌داشتنی اطمینان‌بخش نیست. خانواده موجب ایجاد احساس تعلق و امنیت خاطر در افراد می‌شود. احساس تعلق یک نیاز انسانی است و داشتن خانواده این نیاز را برآورده می‌کند. محیط یک خانواده مستحکم، به شما اعتماد‌به‌نفس و تعادل عاطفی می‌دهد. مطالعات نشان می‌دهد که داشتن حس تعلق، انگیزه را بهبود می‌بخشد و موجب پرورش نگرش مثبت نسبت به زندگی می‌شود.

تامین نیاز‌های انسانی
خانواده نخستین جایگاهی است که تمامی نیاز‌های اساسی ما درآن تامین می‌شود؛ از نیاز‌های اولیه‌ای که یک کودک برای خورد وخوراک، پوشاک، سقفی بالای سرونیاز‌های مادی داردگرفته تا نیاز‌های معنوی همچون مورد مهر قرار‌گرفتن و دریافت محبت و توجه ومسائلی ازاین قبیل. این جریان ارضای نیاز‌های انسانی چه مادی وچه معنوی درطول سیر تکامل انسان در محیط خانواده ادامه دارد و کم‌کم ما هم خودمان به یکی از منابع تامین این نیاز‌ها برای سایر اعضای خانواده تبدیل می‌شویم.

وقتی خانواده می‌تواند به ما آسیب بزند!
هرچند این یک واقعیت تلخ است، اما نمی‌توان آن را انکار کرد که بخشی از آسیب‌هایی که همه ما در زندگی شخصی به لحاظ روانی آن دست و پنجه نرم می‌کنیم، ماحصل نوع رفتار و تربیتی است که در خانواده و از سوی عزیزترین افراد زندگی‌مان با آن مواجه شده‌ایم! این مسأله اگرچه شاید در نگاه اول کمی عجیب به نظر برسد، اما واقعیت دارد. به همین خاطر و برای آن‌که فرزندان و اطرافیان ما در خانواده کمتر با چنین چالش‌هایی مواجه شوند و وقتی به گذشته نگاه می‌کنند با ضربه‌های روحی کمتری که ناشی از رفتار اعضای خانواده و تربیت پدر و مادر یا رفتار خواهر و برادرهاست روبه‌رو باشند، هرکدام از ما باید سعی کنیم تا به سهم خودمان خانواده سلامت را پایه‌گذاری کنیم.

براین اساس ممکن است به طور مثال شما به عنوان فرزند اول خانواده گاهی‌وقت‌ها با رفتار درستی از سوی والدین مواجه نشده باشید یا مورد قضاوت قرار گرفته و حتی با شما بدرفتاری شده باشد. یا به عنوان فرزند آخر شخصیتی وابسته داشته باشیم و هیچ‌گاه اعضای خانواده ما را جدی نگرفته باشند و به نوع دیگری از رفتار‌های نادرست پدر و مادر و سایر اعضای خانواده مواجه شده باشیم، اما باید حواس‌مان را جمع کنیم. اگر این چرخه به همین منوال ادامه پیدا کند، ما تروما‌های روحی خودمان را به سایر اعضای خانواده هم انتقال می‌دهیم و موجب می‌شویم تا خانواده از شکل سلامت خودفاصله بگیرد.

این فاصله گرفتن خانواده از یک خانواده سلامت، می‌تواند آسیب‌های متعددی را بر روی روح و روان اعضای خانواده بر جای بگذارد. این در حالی است که یک خانواده سالم با روابط سالم میان خواهر، برادر، پدر و مادر و حتی دیگر اعضای خانواده می‌تواند سلامت و امنیت روانی افراد راتضمین کند وعزت نفس بالایی را به اعضای خانواده منتقل‌نماید. به همین نسبت خانواده‌های متشنج و دارای چالش‌های عمیق می‌توانند به‌رغم عشق و علاقه که به هر حال به‌واسطه روابط خونی میان آن‌ها وجود دارد، به یکدیگر آسیب بزنند.

این حقیقت تلخی است که باید همیشه گوشه ذهن‌مان داشته باشیم و سعی کنیم نقش خودمان را در کانون خانواده به‌درستی ایفا نماییم. چه خودمان پدری و مادر هستیم و چه هنوز تشکیل خانواده نداده‌ایم و به عنوان فرزند به یکی از اعضای خانواده همراه با سایر اعضا اعم از خواهر و برادر و پدر و مادر در خانواده زندگی‌می‌کنیم.

چگونه یک خانواده مستحکم داشته باشیم؟
انسان موجودی اجتماعی است و این اجتماعی شدن را از کانون خانواده وارتباطش با سایر اعضای خانواده آغاز می‌کند. طبیعت زیست با دیگران و تعاملات انسانی در کنار تمام مزایا، مهرورزی‌ها و دوستی‌ها با اختلافات و چالش‌ها هم همراه است. هیچ دو انسانی نیستند که درکنار یکدیگر و زیر یک سقف زندگی کنند، اما هیچ‌گاه به چالش بر نخورند و اختلاف‌نظری با همدیگر نداشته باشند.

این مسأله فقط در مورد زن و شوهر‌ها صادق نیست بلکه حتی ممکن است فرزندشما که از وجود خودتان شکل گرفته هم، از نظر نگاه و جهان‌بینی، دنیایش با شما کاملا متفاوت باشد. اما هنر یک خانواده سالم این است که بتواند این اختلافات و چالش‌ها را مدیریت کند. برای مدیریت تعارض‌ها در محیط خانواده همه چیز از برقراری ارتباط خوب با سایر اعضای خانواده شروع می‌شود. هرکدام از ما باید تمام تلاش‌مان را برای برقراری این ارتباط موثر داشته باشیم. همچنین نباید این را فراموش کنیم که حتی در صورت اختلاف نظر با اعضای خانواده باز هم ما یک خانواده‌ایم و باید اتحادمان را با یکدیگر حفظ کنیم و تحت هر شرایطی یکدیگر را همراهی نماییم و پشتیبانی و حمایت از همدیگر را به‌واسطه اختلافات جزئی کنار نگذاریم.

محبت وهمدلی کلید دستیابی به یک خانواده سالم است. خیلی‌وقت‌ها لازم است تا احساسات‌مان را به دیگر اعضای خانواده ابراز کنیم. مثلا پدر و مادر به فرزندشان یادآوری کنند که دوستش دارند. همچنان که فرزندان با تمام اختلاف‌نظری که ممکن است در سنین نوجوانی و جوانی با پدر و مادرشان پیدا بکنند، لازم است گاهی دستان‌شان را دور گردن پدر و مادر حلقه کرده، چشم در چشم آن‌ها دوخته و به آن‌ها یادآوری کنند دوست‌شان دارند.

درکنار این مسأله، هرکدام ازما باید بپذیریم که هر انسان یک شخصیت مستقل است و ویژگی‌های متفاوتی دارد. پذیرفتن این تفاوت‌ها ویژگی‌ها و حتی گاهی وقت‌ها نواقص همدیگر و دیدن خوبی‌ها و محاسن در کنار معایب و ایرادها، موضوع دیگری است که موجب می‌شود بتوانیم ارتباط بهتری با اعضای خانواده داشته باشیم و در نهایت به سمت خانواده سالم پیش برویم.

منبع: جام جم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا