نیم قرن معلمی و پژوهش؛ روایتی از پروژه فکری پنجاه ساله دکتر مرتضی فرهادی
یکی از اشکالات عمده اغلب پژوهشگران و دانشگاهیان ما را میتوان فقدان زیست در یک سنت علمی مشخص تلقی کرد. یعنی تجربیات علمی، پژوهشی و فرهنگی دانشگاهیان و نویسندگان و پژوهشگران ما در طول عمر پژوهشی خود انباشت نمیشود. اساتید و پژوهشگران ما اغلب مساله و پروژه فکری خاصی ندارند. بسته به مد روز یا اتفاق طرح پژوهشی یا مطالعاتی یا پایان نامهای را میپذیرند و مدتی علاقه پژوهشی خود را حول آن سامان میدهند و تا اتفاق بعدی ادامه میدهند. بیشتر از آنکه موضوع پژوهش نسبتی با «پروبلماتیک» آنان برقرار کند، «درآمد» و «رزومه» پژوهش توجه آنان را جلب میکند و همین از شاخه به شاخه پریدنها باعث میشود که تجربیاتشان در یک حوزه مشخص انباشت نشود و عمق و پیشرفتی در آن حوزه فراهم نیاورند.
در این میان، اما دکتر مرتضی فرهادی استاد تمام حوزه مردم شناسی و جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبایی از معدود پژوهشگران حوزه مردم شناسی، فرهنگ و علوم انسانی در ایران است که در طول نزدیک به ۵۰ سال جهد و تلاش پژوهشگرانه و “خویش فرمای” خود یک پروژه فکری مشخص را پیگری کرده است. فرهادی که در دهه ۴۰ شمسی در دانشکده روستایی مامازن (از شاخههای دانشسرای عالی تهران) در رشته روانشناسی در مقطع کارشناسی تحصیل میکرده است علت ورود به حوزه فرهنگ و مردم شناسی را اینگونه بیان میکند:” در آن زمان من دانشجوی رشته روان شناسی در مقطع کارشناسی، در دانشکدهای عجیب و نامتعارف و از هر لحاظ روستایی بودم. دانشکده شبانه روزی بود و دانشجویان بی غم نان مامور به تحصیل بودند و معمولا جز بعداز ظهر پنج شنبه و جمعه بقیه ایام هفته را در دانشکده که حدود ۳۰ کیلومتر با تهران فاصله داشت به بحث و فحص درباره مسائل گوناگون از شعر نو گرفته تا جنگ اعراب و اسرائیل و بحثهای علمی کلاسی بسیار زنده و داغ بود. هر کتاب و مجله قابل قبول و وزینی که به خوابگاه وارد میشد خیلی زود دست به دست میگشت، شناسایی و غالبا خوانده میشد.IMG_۰۱۸۶
در این دانشکده، اما غالب اساتید با گرایشهای مختلف غرب گرایانه یا غرب ستیزانه در یک نکته هم آواز بودند و آن «تقابل با فرهنگ سنتی در قالب و هیئت عوام ستیزی بود. نظریات نوسازی و توسعهای غرب به طور آشکار و نا آشکار آنها را به سوی این اندیشه کشانده بود که فرهنگ سنتی مانعی بر سر راه توسعه و پیشرفت جامعه قلمداد کنند. قرار دادن فرهنگ، جامعه، اقتصاد و خانواده سنتی در برابر فرهنگ، جامعه اقتصاد، سیاست و اخلاقیات جامعه صنعتی غالبا به نفع قویتر و جامعه صنعتی به پایان میآمد. در این نظریات روستاییان افرادی واپس گرا، نا نوآور، محافظه کار، بدون تحرک سیاسی، فردگرا، تک رو، فاقد روحیه مشارکت، بی تجربه در امور کشاورزی، کاهل و قدر گرا قلمداد میشدند که مداوم در برابر برنامههای توسعه مقاومت میکردند و خلاصه چوب لای چرخ تحول و توسعه به شمار میآمدند.
دکتر فرهادی شاید از معدود افرادی باشند که آستین همت را بالازده و با خارج شدن از مطالعات کتابخانهای که عمده آنان توصیفات استعماری شرقشناسانه از فرهنگ ایران بوده است با گام گذاشتن به میدان مشاهده و توصیف تجربی، عمر و همت خویش را مصروف تحقیقات و طرح دیدگاههایی نموده اند که بسیاری از نظریههای جامعه شناختی و مردم شناختی غربی درباره جوامع شرقی و به خصوص ایران را به چالش کشیده است.
اما ما که حداقل دو سالی را با این عوام معقول، بردبار، زحمتکش، کنجکاو، تجربه آموز، مهربان و خلیق زندگی کرده و آنها را در عمل جمع گرا و عامل تولید و خودکفایی و توسعه میدیدیم، بین دو دنیای نظر و عمل دچار سرگردانی شده بودیم. ” (۱) (مقدمه کتاب واره) دکتر فرهادی همین سرگردانی و سوالات را نقطه آغاز پژوهشهای ۵۰ ساله خود میداند.
این پروژه فکری که از سوال بالا آغاز شده به مرور زمان شاخ و برگهای زیادی یافته و به موضوعاتی، چون الگوهای مشارکت و همیاری و کار جمعی ایرانیان، دانش و فناوریهای بومی و سنتی، توسعه بومی، فرهنگ کار و تلاش، توسعه پایدار و محیط زیست، نقد پاردایم لیبرالی رقابت و ایده پارادایم تعاون و مشارکت در حوزه علوم اجتماعی … رسیده است. رشد این پروژه فکری در قالب ۱۲۰ مقاله علمی پژوهشی و ده عنوان کتاب صورت گرفته؛ کتابهایی که برخی از آنها، چون «فرهنگ یاریگری در ایران» و «واره» جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی را نیز از آن خود کرده و به دفعات زیر چاپ رفته اند.
ضرورت شناخت آراء و اندیشههای دکتر مرتضی فرهادی از انجا ناشی میگردد که از یک سو هژمونی علوم اجتماعی و انسانی غربی بر ذهن و اندیشهی اساتید و دانشجویان این رشتهها امکان اندیشه ورزی ورای نظریههای آن را سخت کرده و از سوی دیگر اندک منتقدان علوم اجتماعی، نقد خود را از منظری فلسفی – انتزاعی بنا مینهند، دکتر فرهادی شاید از معدود افرادی باشند که آستین همت را بالازده و با خارج شدن از مطالعات کتابخانهای که عمده آنان توصیفات استعماری شرقشناسانه از فرهنگ ایران بوده است با گام گذاشتن به میدان مشاهده و توصیف تجربی، عمر و همت خویش را مصروف تحقیقات و طرح دیدگاههایی نموده اند که بسیاری از نظریههای جامعه شناختی و مردم شناختی غربی درباره جوامع شرقی و به خصوص ایران را به چالش کشیده است.IMG_۰۱۸۹
در منظر دکتر فرهادی کار در حوزه علوم اجتماعی بنا به عللی چند مهم و ضروری است. به اعتقاد او اگر ما گوهر شناس خود را نداشته باشیم، ممکن است به این زودی توسط دیگران شناسایی نشده و یا به دلایل سیاسی و یا منافع اقتصادی، که البته این دو از یکدیگر جدا نیستند، عالماً و عامداً کتمان شود. واقعیت مهمتر آن که جامعه مصرف زده و معتاد به مصرف ما، قدر کار تولیدی – چه در زمینههای عینی و چه در عرصههای ذهنی – را به درستی نمیشناسد. ارزش کار تولیدی، به ویژه در حوزههای علوم اجتماعی، دین، فلسفه، هنر هنگامی آشکار خواهد بود که اکثریت روشنفکران ما به جای مصرف کننده صرف تولیدات فرهنگی غربی، خود کم و بیش – هم بقدر تشنگی – در این زمینهها تولید کننده، ومنتقد و صاحب نظر باشند. ما دراین زمینه به خیل عظیمی از تولید کنندگان بومی نیاز مندیم” (واره، ص۲۰)
و این تآکیدشان بر بازشناسی سنتها وفرهنگ تولیدی و علم بومی در نسبت با ” روزگاری است که علوم اجتماعی و مهمترین شاخههای آن همچون جامعه شناسی، در سطح جهان امروزه بیشتر در مشروعیت بخشی به نظامهای قدرت و سلطه موجود است؛ و به موضوعات جزئی کمٌی کنده شده از تاریخی و مسایل انحرافی روی آور شده است؛ و طبیعتاً بیماریها و آسیبهای جامعه شناسی جهان، به محیطهای علمی و دانشگاهی کشورهای توسعه نیافته نیز سرایت کرده و بنا بر طبعیت غیر بومی این دسته از علوم، در این کشورها بیش از زادگاهشان از واقعیت دور افتاده است. ” (انسان شناسی یاریگری، ص۱۳و۱۴) و…. مشکل بزرگتر آن است که «فرضیات مسلم و زمینه ای» غالب پژوهشگران این رشته سبب شده است که آنها نتوانند به جنبههای مثبت و همه جانبهای از فرهنگ بومی دست یابند تا امکان نظریه پردازهای روشنگرانهای را برای علوم اجتماعی ایران فراهم سازند، مصالحی که آنان تهیه کرده اند بیشتر حاوی ادبیات شفاهی و مجموعهای از باورهای خرافی و آیینهای سوگ و سوز است که بدون هیچ گونه تجزیه وتحلیلی در خور، روی هم انباشته شده اند. وقتی روستایی و عشایر ایرانی را افرادی در نظر بگیریم که در میان کوهی از مشکلات طبیعی و اجتماعی، به نیازهای جامعه خود در طول قرنها وهزاره ها، تا اندازهای خردمندانه پاسخ داده است، در رویکرد خود به این پژوهشها به جای دیگری خواهیم رسید واگر در فرضیات پنهان و آشکار ما آنان را مردمی خرافی، قدرگرا، کاهل، خود خواه وفردگرا وخلاصه دارای صفات منفی قلمداد کنیم، طبیعتاً به چیزهای دیگری دست خواهیم یافت، که متاسفانه غالباً چنین بوده است. فرهنگ ایرانی در کل و فرهنگ روستایی و عشایری، بالاخص، آن چنان نا کار آمد تصوّر شده است که گویی هیچ نقطه روشنی در آن وجود نداشته است. گاهی حتی تعمداً و به شکلی بارز در گستره پهناور فرهنگ به گزینشهایی دست زده شده تا لزوم بوم زدایی فرهنگی را در خواننده القا کند. (واره، ص۷۸و۷۹)
روش ومنش پژوهش: مشاهده و کشف
شاید بتوان مشاهده مستقیم وحضور در میدان تحقیق را عمدهترین رویکرد جناب فرهادی دانست که حاصل آن را میتوان در وهله اول دواثر مهم و بنیادین در سیر کار و اندیشه ایشان دانست۱- واره (در آمدی مردمشناسی وجامعه شناسی تعاون) وسیعترین و پرکارترین پژوهش وتحقیق میدانی در زمینه کشف وتبیین یک نوع همکاری و تعاون در بین زنان ایرانی،۲-فرهنگ یاریگری درایران (درآمدی به مردم شناسی و جامعه شناسی تعاون، جلد اول:یاریگری سنتی در ابیاری و کشتکاری و جلد دوم: یاریگری در دامپروری) ۲ که پایه اصلی کارها وآثارایشان میباشند. اما به هرصورت نمیتوان صرفاً کار دکتر فرهادی را محدود به رویکرد و روشی خاص دانست چرا که، در بیش از۱۱۹ مقاله در زمینههای متفاوت و چه در کتاب “انسان شناسی یاریگری” ومصاحبهها به عمق تسلط نظری و انبوهی از کار کتابخانهای برمی خوریم، لذا میبایست توجه داشت که در این نیم قرن تلاش و مجاهدت جناب فرهادی بصورتی همه جانبه و فراگیر دست به باز شناسی و باز زنده سازی پدیدهها موثر و سنتهای اجتماعی این مرز و بوم زده اند، از رویکردهای همه جانبه وتام وتمام پدیدهها تا رو یکرد پدیدار شناسانه درشناخت سنت ها، اداب و رسوم کهن واستفاده از روشهای زبان شناسانه استفاده کرده اند. اما به هر حال وبا هر روشی کشف در کار استاد مشهود است. چه آنجا که دست به کشف سنگ نگاه رهها و وآثار باستانی میزند و چه زمانی که دست به کشف سنتهای زندگی اجتماعی ایرانیان و دهقانان میبرد.
رویکرد و سیر تفکر اندیشگی
تلاش دکترمرتضی فرهادی طی این نیم قرن پژوهش میدانی ومجاهده علمی را شاید بتوان اینگونه بیان کرد: برخلاف بسیاری از شرق شناسان و البته نظریه پردازان مکتب توسعهای مدرنیزاسیون “نوسازی” وشوالیههای نظام سلطه و استعمارو استثمار، ایشان به کشف، تبیین ونظم بخشیدن عقلانیتی تام وتمام در فرهنگ وسنتهای غنی و چند هزار ساله ایرانی مشغول بوده، و این نظم را میتوان هم در نهادهای اجتماعی همچون واره، بنه، خانواده….. هم در فرهنگ عمومی مانند کار و تلاش و مرام نامه ها…. وهم در عقلانیت معیشتی مانند کشاورزی و دامپروری و…هم در استخراج و باز شناسی از آراء و آثار ادبا و مفاخر این سرزمین همچون پروین اعتصامی و هم در نحوه تعامل با محیط زیست مشاهده کرد. هرچند با ورود مدرنیته ومسلط شدن مفروضات زمینهای و مسلم آن، ما وکشورهای کهن فرهنگی مثل ما دچار رکود و اختلال شده اند. اما ایشان بطور مستند و البته تجربی نشان داده اند که این رکود واختلال نه ازلی است ونه ابدی، و تنها راه علاج وخلاصی از این اعوجاجات وعقب ماندگیها قدم برداشتن بر مسیر توسعه بومی بوده و با باز سازی آینده بر شانههای سنتها و در غالب باز زنده سازی و به صحنه عمل کشیدن پنانسیل فرهنگی امکان پذیر است، چرا که توسعه غربی بر مبنای فرهنگ و تاریخ غرب بنا گردیده است؛ و ازاین روست که عمده فعالیت ایشان برشناخت وتبینی جوهری از ظرافتها و پیچیدگی های کاربردی وسنتها وعقلانییت بومی است
کار فرهادی طی این پنجاه سال با مشاهده مستقیم و تجربهی میدانی آغاز شده است، والبته شکل گیری نظری مفهوم یاریگری در اندیشه ایشان که هسته تحلیل و کار اجتماعی را در آثارمتعدد، دقیق و متقن ایشان شکل میدهد، خود گویای دغدغهای تاریخی ومهم است. اتفاقاً نقطه عزیمت وی در نقد مفروضات و فرضیههای زمینهای مسلط در عرصههای علمی این روزگار؛ بخصوص در علوم اجتماعی و فهم رگهها و کاربردهای سلطه گرانه وبعضاً غرض ورزانه ویا کاهلانه، برآمده از این مشاهده وبینش است؛ لذا از نظر ایشان کار اصیل و بدیع در حوزه علوم اجتماعی ضرورتاً در تقابل با نظریهها و منافع کشورهای سلطه گر میباشد، و میتواند با به چالش کشیدن این اقتدار و استیلای فرهنگی، ومظاهر”بت واره”ی آن، که، چون بلای “محیط زیست طبیعی” و “محیط زیست فرهنگی” این روزگارما و کشورهای مانند ما شده است. دکتر فرهادی به عنوان متفکر و پژوهشگر علوم اجتماعی، نقش این رشته را به خوبی یادآور شده است؛ یعنی تکیه بر سنت و تلاش برای بومی سازی این علم و سعی کرده سهم خودش را در این راه ادا کند.
دکتر فرهادی در کتاب «واره» نشان میدهد که حداقل حدود ۲۰۰ هزار تعاونی غیر رسمی خودجوش زنان روستایی برای به اشتراکگذاردن تولیدات کشاورزی به ویژه شیر در مناطق مختلف ایران وجود داشته است. این دستاورد وقتی جالب میشود که روشنفکران ایرانی نه تنها روستاییان ما را بدوی و غیر مشارکتی تصویر میکنند بلکه مشارکت زن ایرانی را به چند دهه اخیر آن هم تنها در شهرها محدود میکنند.
مفهوم پردازی
موریس دوورژه سه مرحله برای یک نظریه علمی بر میشمرد: ۱-توصیف دقیق و همه جانبه ۲- طبقه بندی و مفهوم سازی ۳- توضیح و تبیین و نظریه سازی.
یکی دیگر از ویژگیهای منحصر به فرد فرهادی که کمتر در میان محققان ایرانی دیده میشود، توجه ایشان به “مفهوم سازی” است که البته به پشتوانه توصیفات میدانی و طاقت فرسای ایشان حاصل آمده است. دکتر فرهادی اعتقاد دارد که مواجهه مستقیم و میدانی ما با واقعیاتِ فرهنگ و جامعه سنتی ایرانی نشان میدهد که مفاهیم موجود در علوم اجتماعی به علت دارا بودن بار فرهنگی، تاریخی و ارزشی خاص، نمیتوانند توصیف کننده خوبی از واقعیات پیش گفته باشند و همین توصیفات مغشوش مفاهیم رایج است که باعث تبیینهای غلط نسبت با تاریخ و فرهنگ و سنت جامعه ایرانی میشود. از همین روست که ایشان با نقد مفاهیمی، چون مشارکت و سرمایه اجتماعی به ترتبیب واژه گان ” یاریگری” و “پتانسیل فرهنگی” را جایگزین آنها میکند که البته این واژگان جدید پشتوانه گرانسنگی از تحقیقات تجربی و میدانی را نیز در پشت خود دارد. ”
مشکل اصلی آکادمیهای علوم اجتماعی این است که به جای مشاهده دقیق جامعه ایران و مفهوم سازی در رابطه با واقعیت این جامعه در زمان و مکان حاضر به استفاده از نظریههایی میپردازند که برای توضیح و تبیین جامعهای دیگر در زمان و مکان خاص آن اجتماع ساخته شده است. همانطور که در آسیب شناسی علوم اجتماعی میفرمایند:”انگار ما با رنگ نظریه به واقعیتهای بومی خود نگاه میکنیم، درحالی که قرار بوده ما با واقعیت، نظریه را محک بزنیم. نظریه در بهترین حالت بایستی نور افکنی برای دیدن واقعیت باشد و نه این که حجابی بر آن. وقتی ما کشور خود را نمیشناسیم چه میشود کرد؟. ” (انسان شناسی یاریگری، ص۴۲۹). این همان نقطهای است که فرهادی را از بسیاری از جامعه شناسان آکادمیک ایران متمایز میسازد. او با رویکردی مردم شناسانه و انجام کارهای میدانی به مفاهیم جدیدی میرسد که از جمله برخی مهمترین این مفاهیم عبارتند از:
«یاریگری» با توجه به تلقیهای متفاوتی که از واژه مشارکت رایج است، ایشان واژه یاریگری را به جای واژه مشارکت برگزیده و تعریف و مصادیق و نمونههای آن را به تفصیل بیان نموده اند.
«تعاون بقا» در برابر تنازع بقا برای نشان دادن انواع همیاری در نظام رفاقتی نه تنها برای بقا بلکه زندگی پر بارتر و پر برکتتر.
«تامل فرهنگی» در برابر تاخر فرهنگی برای نشان دادن ظرفیتهای یادگیری معقول و همراه با گزینش و نه تقلید کور کورانه و طوطی وار از غرب
«زور پوشیده» برای نشان دادن ترکیب انواع شناخت با رابطه اجباری که در مقابل زور لخت (سیاسی و فیزیکی و نظامی) کشورهای غربی قرار دارد و نشان میدهد که کشورهای غربی در صورت توازن و تعادل نیروهای متخاصم از زور لخت و آشکار سیاسی و فیزیکی و در صورت توازن از زور پوشیده در قالب نظریهها و الگوهای علمی برای استعمار استفاده میکنند.
«پتانسیل فرهنگی» که شامل همه ذخیره دانشی و تجربی و فنی و بینشی و منشی و کنشی یک ملت است که در شرایط عادی، همچون ثروتی از نسلی یه نسل دیگر منتقل شده و حرکت به جلو را همچون نوعی انرژی ذخیره شده، آسان و میسر میسازد.
«گسل فرهنگی» که اشاره به جدایی نسلهای جدید در اغلب کشورهای توسعه نیافته از تجربیات تاریخی و از آن جمله، از بخشهایی از این ذخایر و ثروتهای مستور و ساختهای تسهیل گر فرهنگ ملی و بومی است.
«گوالیگری» یا نظریه برکت بخشی یا خیر افزایی در برابر نظریه خیر محدود جورج فاستر و «بازده افزایی» در برابر نظریه بازده نزولی که نشان میدهد دانشها و فن آوریهای سنتی، آموزهها، ارزشها و هنجارهای کار یاریگرانه با به کار گرفتن بیشتر نقصان نمیپذیرند بلکه برکت و گوالش مییابند و با کار مشارکتی در فضای غیر رقابتی کمیتهای قدیم به کیفیتهای جدید تبدیل میشوند یا گوالش مییابند.
«حرکت پاندولی در زمان فرهنگی» اشاره به حرکت خلاقانه و پاندول وار و مستمر نخبگان فرهنگ ساز به نمایندگی از ملتها و فرهنگها، از گذشته به حال و از حال به گذشته دارد.
طبقه بندی انواع یاریگری (مشارکت) که نتیجه سالها کار میدانی و جمع آوری آخرین بازماندههای انواع یاریگری (خودیاری، دگریاری و همیاری) در گوشه و کنار ایران است. آنچه در این میان قابل توجه است تاکید فرهادی بر استمرار جوهر همکاری و تغییر اشکال آن در طول زمان است. به این معنا که ممکن است شکل همکاری از واره شیر به واره پول تغییر کرده باشد، اما جوهر آن که همیاری است همچنان باقی مانده است. توجه به ساختارهای ماندگار و یافتن طبقه بندی برای کنشهای انسانی مثل انواع یاریگری بسیار جالب است.
سیر پروژه فکری و پژوهشی دکتر فرهادی را میتوان به ترتیب زیر خلاصه کرد:
تبین مفهوم یاریگری و مشارکت در زندگی اجتماعی و حتی زیستی / باز زنده سازی مشارکت ویاریگری های سنتی کشاورزی و دامپروری و مذهبی در زندگی ایرانیان / توجه به امر توسعه، و بررسی ناسازگاری برخی تعاریف و اقدامات برون زا توسعهای و نا همگونی برخی نگرشهای غیر بومی با واقعیتها زمینه ای/ نقد مکتب توسعه نوسازی، وتآمل درنظریههای اجتماعی واقتصادی وسیاسی استعماری واستثماری نظام سلطه ونقد رویکردهای شرق شناسانه مبتنی بر نگرشهای مدرن “سوژه به ابژه”/ توجه به فرهنگ تولیدی، کار و توسعه پایدار و پایه دار برآمده از سنتهای کشورهای کهن فرهنگ وتمدن ساز و باز زنده سازی وتآمل فرهنگی مبتنی با پشتوانه پتانسیل فرهنگی / بسط مفاهیم جامعه رفاقتی در برابر جامعه رقابتی، تعاون بقا درمقابل تنازع بقا و بازشناسی ریشههای کار و زندگی اجتماعی – انسانی.
حیطههای پژوهشی:
حیطههای پژوهشی در کار استاد از تبیین “نظریه یاریگری” و “انسان شناسی تعاون “آغاز تا “انسان شناسی توسعه و دانشهای سنتی ایرانیان” و “گیاه مردم شناسی”، “زیست بوم شناختی اجتماعی” و “مردم شناسی هنر و ادبیات” ادامه مییابد و….. وبسیاری حوزههای میان رشتهای را در مینوردد که از حوصله این مقال اندک خارج است. اما برخی از مهمترین دستاوردهای پژوهشی این پژوهنده خستگی ناپذیر را میتوان به خلاصه مورد اشاره قرار داد:
نقد نظریه تکروی ایرانیان:
یکی از معروفترین کلیشهها در رابطه با روحیه و خلقیات ایرانیان این است که ایرانیان اهل کار تیمی نیستند و نمیتوانند به صورت جمعی با هم کار کنند. حتی برخی پا را از این فراتر گذاشته اند و گفته اند: «دو ایرانی هرگز نمیتوانند با هم همکاری کنند، حتی اگر این همکاری برای گرفتن پول از شخص سومی باشد!» به درستی مشخص نیست چه کسی برای اولین بار صفت «تکروی» را در مورد ایرانیان به کار برده است، اما آنچه مشخص است اینکه این مفهوم توسط «شرق شناسان غربی» ایجاد شده است. شرق شناسی به رشته مطالعاتی گفته میشود که درباره کشورهای شرقی گفتگو میکند و درباره شرقیان قضاوت میکند. در حقیقت رشته شرق شناسی در ابتدا توسط خاطرات و سفرنامههایی که سیاحان غربی از سفر به شرق مینوشتند شکل گرفت؛ نوشته جاتی که هدف اصلی آنها گسترش استعمار اروپاییان و به زیر سلطه درآوردن شرق بود.
از زمره این سفرنامه نویسان خانم دکتر لمبتون (وابسته مطبوعاتی سفارت انگلیس در تهران) است که در قامت یک نظریه علمی ایرانیان را «تکرو» خواند. وی بدون توجه به ساختارهای همکاری جمعی و تعاونی دهقانان و روستاییان ایرانی، چون «واره» و «بُنه» و… که تا گذشته نه چندان دور در طول و عرض تاریخ ایران گسترده بوده اند دهقانان ایرانی را فردگرا و تکرو خواند و از همان زمان به بعد این مفهوم بدون تامل و بدون بررسیهای میدانی و تجربی، بارها و بارها در ادبیات روشنفکران ایرانی به کار گرفته شد. مهدی بازرگان، حسن نراقی، آبراهامیان، حسین بشیریه و شاگردانش و… شماری از روشنفکران ایرانی هستند که در کتابهای خود این ویژگی را به ایرانیان نسبت داده اند.
عمده کار دکتر فرهادی در نقد این نظریه نشان دادن ساختهای همکاری و مشارکت روستاییان و کشاورزان ایرانی بوده است. مقاله «آیا کشاورزان ایرانی بدوی هستند؟» و کتابهای ارزشمند «فرهنگ یاریگری در ایران» و «واره» در همین راستا تدوین یافته شده است.
دکتر فرهادی در کتاب «واره» نشان میدهد که حداقل حدود ۲۰۰ هزار تعاونی غیر رسمی خودجوش زنان روستایی برای به اشتراکگذاردن تولیدات کشاورزی به ویژه شیر در مناطق مختلف ایران وجود داشته است. این دستاورد وقتی جالب میشود که روشنفکران ایرانی نه تنها روستاییان ما را بدوی و غیر مشارکتی تصویر میکنند بلکه مشارکت زن ایرانی را به چند دهه اخیر آن هم تنها در شهرها محدود میکنند.
توسعه بومی:
دکتر فرهادی همچنین معتقد است که باید از سنت، فرهنگ و تمدن ایرانی نه صرفا مسئلهای زینتی که به عنوان پلی برای آینده بهره گرفت و به تعبیر خود ایشان «مردمنگاری دانشها و فنآوریهای سنتی، “نانِ شب” مردمنگاران ایران» است. استاد از اولین کسانی است که در ایران از لزوم «گرداوری دانشها و فنآوریهای عامیانه و کارابزارهای سنتی در ایران» به عنوان رویکردی برای توسعه بومی و گسترش تکنولوژی ایرانی داد سخن سر داده و از همین زاویه به «آسیبشناسی پژوهشهای فرهنگ عامیانه «نیز پرداخته است. استاد در مقاله «صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن «نیز از ایده صنعتیشدن به شیوه بومی و با حفظ محیط زیست و بر پایه دانشهای سنتی دفاع میکنند. ایشان «انهدام منابع سنتی آب و پیامدهای اجتماعی ـ اقتصادی ناشی از آن» را نه به خاطر افزایش جمعیت که محصول طبیعی کشاورزی مدرن و صنعتیشدن بیرویه و بیتوجه به خصوصیات بومی و منطقهای میدانند. واز همین زاویه است که بیان میدارند پیشرفت امری پیوسته است نه گسسته! مضاقاً که میبایست درون زا باشد و در نقد خود نسبت به دوگانههای جعلی تجدد وسنت یا صنعتی و سنتی میفرمایند:…. باید گفت صنعتی چیزی جز امروزی شده و نزدیکترین حد سنتی نسبت به ما نیست همچنان که زمان حال، چیزی جزنزدیکترین حد گذشته و محل تلاقی آن با نزدیکترین حد آینده نمیباشد. این مساله را {استاد} در مقالهای به شکل مبسوط مورد بحث قرار داده است. (صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن)، اما روشنفکران ما از آنجا که در ایران با انقطاع و گسل فرهنگی، به طور عینی یا ذهنی رو برو بوده اند، این دو را ماهیتاً دو نوع مختلف میپندارند و ارتباط و پیوستگی آنها را نفی میکنند، اما نگاهی به تاریخ اروپا نشان میدهد که چگونه انواع همکاریهای سنتی، با تغییرات آهسته و پیوسته و یا جهشی در صفات ثانویه، به همکاریهای صنعتی مبدل شده اند. (واره، ص۵۹).
علم بومی و دانشهای سنتی ایران
دکتر فرهادی در مقدمه کتابهای «واره» و «انسانشناسی یاریگری» بحث خود با وضعیت علم و پژوهش در ایران آغاز میکند و در ادامه این پرسش را مطرح میکند که چرا علوم اجتماعی ایران ناکارآمد است؟ پاسخهای استاد به این سوال متنوع است: مشکلات پژوهش خویش فرما و بنیادی در کشور، عدم شناسایی اولویتهای پژوهشی، نیاز به بازتعریف پژوهش کاربردی و از همه مهمتر ردپای توجیه استعمار در نظریات به ظاهر علمی در قالب زور پوشیده و مستور. ایشان بیان میدارند که”منظورما از تکرار و یاد اوری این سخنان { باز یاد آوری تواناییها و افتخارات گذشته } به هیچ وجه ارضای خاطر خود و خواننده و دل خوش کردن به گذشتههای دور نیست، منظور از بیان تاریخ، پند اموزی است، به دلیل این است که گذشته چراغ راهی برای آینده است، وبا این افسوس که ما چلچراغهای بسیاری را از گذشته در تهاجم فرهنگی غرب به یکباره بر سنگ جهل خودباختگی شکستیم وامروزه کورمال کورمال کارمان از چاله به چاه افتادن شده است. سخن از ضدیت با نوآوری و تکنولوژی و دانش نوین کشاورزی جهانی نیست، برعکس، این است که به چه شیوهای میتوانیم به شایستهترین وجه از این نوآوریها برای بالندگی کشاورزی خود سود جوییم. سخن از تقلید کورکورانه، در برابر یادگیری از طریق بینش و بصیرت است. ” (فرهنگ یارگیری در ایران، ص۱۳) والبته “سود نجستن از تجربیان جهانی دیوانگی است، اما رها کردن تجربیات خودی که حاصل شرایط فرهنگی – اقلیمی این مرز و بوم است نیز به هیچ روی خردمندانه نیست. ” (همان، ص۲۰)؛ بنابراین نیاز به دانشی بومی و وطنی است که البته ایران به دلیل پتانسیل فرهنگی عظیمی که دارد، در این دانش بسیار پیشروست؛ در همین جا میبایست برای مثال به برخی دانشهای بومی کمتر شناخته شده، که توسط استاد گرد اوری و بصورت مقاله باز یاد اوری شده نیز اشاره کنیم: ۹ ***
پزشکی: «پُپ گوش (واکسیناسیون پیش از پاستور) در میان عشایر سیرجان و چند شهر پیرامون آن»، و «برخی روشهای پیشگیرانه در دانش عامیانه در میان عشایر و روستاییان استان کرمان»
معماری: «کبوترخانههای ایران، اعجاز معماری و خلاقیت در کار کشاورزی» همچنین کتاب «نگاهی به اهمیت و پیشینه کبوترخانههای ایران»
هواشناسی: «تقویم آب و هوایی در ایلات و عشایر سیرجان، بافت و میمند شهر بابک»، «فرهنگ هواشناسی و گاهشماری کمره ای»، «پیشبینی آب و هوا، در میان عشایر و روستاییان سیرجان و بافت و میمند شهر بابک» و در نهایت «بررسی الگوی زمانی چرا در البرز شرقی»
شیمی: «”تیلون دادن”، “آرنگ سازی” و “گیرماسه” (تیرهگری و روشنگری آب)». دو شگرد کمتر شناخته شده در کشاورزی سنتی ایران
مهندسی عمران آب: «محاسن قنات و راههای سنتی استفاده زراعی از آبهای زمستانه چشمهها و کاریزها»، «قنات تمام آفتابی و گمانهای در چگونگی آفرینش کاریز در ایران «و «ماشینهای آبی و استفادههای غیرزراعی از آبهای زمستانه چشمهها و کاریزها»، «بند کهن نیمهور و تاسیسات آبیاری سنتی آن»
مهندسی ژنتیک: «نیمهور و کشاورز نیمه وری که میخواهد دنبهها را از پشت میشهای ایرانی بردارد»
صنایع چرم و الیاف: «مشکهسازی و مشکهزنی در چهارده روستای کمره» و «مردم شناسی قالیچههای گل برجسته دره جوزان ملایر»
کشاورزی: «کشت آدوری (خاروابسته)»راه حلی بومی برای کشاورزی در کویر؛ «چومسوزان، سازمان سنتی مبارزه با سرماهای نابهنگام در روستاهای الیگودرز، سمیرم، شهرکرد و نجفآباد»، «ماکیانداری سنتی در روستای کمره» و در نهایت کتاب ارزشمند «کشتکاری و فرهنگ؛ چون و چراهایی بر کشاورزی صنعتی و شیوههای سنتی بهورزی و بهداری و توانبخشی زمینی در ایران «و…
فرهنگ روستا:
قسمت عمده مردم نگاریهای دکتر فرهادی در روستاهای نواحی مرکزی ایران از خمین و اراک گرفته تا کرمان و سیرجان صورت گرفته است. در پارادیم شرق شناسانه متاثر از فلسفه تک خطی تاریخی اروپایی که در مکاتب توسعهای همچون مکتب نوسازی به شدت ظهور و بروز دارد فرهنگ روستایی به عنوان یک فرهنگ بدوی، عامیانه و ضد توسعه مورد طعن و تمسخر قرار میگیرد. به خصوص در مکتب نوسازی اولین قدم برای توسعه تغییر و ارتقای فرهنگ روستایی و به عبارت دقیقتر انهدام فرهنگ و اخلاق روستایی در دستور کار قرار میگیرد. جان کلام پژوهشهای دکتر فرهادی درباره روستا را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد:
«روستایی در تمشیت معیشت خود نه تنها ازعقلانیتی تام و تمام بهره میگیرد (۲) بلکه این تمشیت را به صورت مشارکتی و یاریگرانه (۳) پی میگیرد. بر این اساس روستای ایرانی نه تنها خواستگاه معرفت (۴) و دانش و کار و تلاش و مشارکت و یاریگری است بلکه روستایی بهترین همزیستی مسالمت آمیز با طبیعت و محیط زیست را داشته است (۵) و از این رو فرهنگ روستایی بهترین ذخیره و «پتانسیل فرهنگی» (۶) برای آنچه که امروزه توسعه پایدارنامیده میشود را فراهم میآورد. یکی از دلایل عمده مشکلات شهرنشینی امروزین ما از جمله آلودگی، ترافیک، فردگرایی، مصرف زدگی و… بواسطه پشت پا زدن به همین تجربه دانشی و معرفتی و مهارتی در فرهنگ سنتی و تخفیف دادن نقش روستا و روستاییان و از همه مهمتر فرهنگ روستاییان بوده است و البته عبور از این معضلات بدون بهره بردن از تجربیات گذشتگان از جمله فرهنگ کار و تلاش و تولید و مشارکت و همزیستی مسالمت آمیز با طبیعت که مرتضی فرهادی آن را «پتانسیل فرهنگی» نام نهاده است حاصل نمیشود. نمود این پتانسیل یا به عبارتی ذخیره دانشی و معرفتی و مهارتی روستاییان ما را میتوان در کوشندگی و فرهنگ تولیدی، زمان سنجی و صرفه جویی، فرهنگ کار و تلاش فتوتی، همدلی و صفا و تعاون و یاریگری و مشارکت (۷) و دانشها و فناوریهای سنتی در طب وتغذیه، کشاورزی و بهره وری از زمین، دامپروری، حفظ محیط زیست، پیش بینی آب و هوا و…. (۸) مشاهده کرد.
آسیب شناسی مردم شناسی ایرانی:
قسمت عمده کار دکتر فرهادی نقد و آسیب شناسی گونهای از مردم نگاری ایرانیان است. اولین کارهای غیر آکادمیک مردم نگاری که توسط امثال صادق هدایت در کتاب «نیرنگستان» و دیگرانی، چون جمال زاده و… صورت گرفت غالبا جمع آوری «خرافات و مثل ها» (بدون توجه به معنای پدیدارشناسانه و زمینههای فرهنگی و اجتماعی آن ها) به عنوان فرهنگ عامه در چهارچوب همان طرح استعماری یعنی تخفیف فرهنگ بومی وایران بعد از اسلام بود و سنگ بنای مردم شناسی را بر روی خرافه نگاری نهاد. به قول دکتر فرهادی از همان ابتدا “دوستداران فرهنگ فوکلور در ایران به این راه سهل، اما اشتباه آمیز افتادند، چنانکه گویی انگار فرهنگ عامیانه یعنی خرافه و کارمردم نگار نیز یعنی کار سهل و پرتفنن خرافه نگاری [برای کوبیدن فرهنگ عامه و دینی مردم]و اگر از این کار هم خسته شدی و یا این که دیگر خرافهای به ذهنت خطور نکرد، آن وقت نوبت به گردش و گل چینی در باغ پر طراوت تخیلات زیبای عامیانه و ادبیات شفاهی میرسد. چند ضرب المثل چند ترانه عاشقانه و یا بچگانه و چند لالایی و قصهای از مادربزرگ و…و بعدها با پیدایش نمونهها و سرمشقهای تازهای از ایرانیان و خارجیان، دامنه کار از این دو موضوع کمی فراتر رفت و برخی آداب پر سر و صدا و در دسترس همچون مراسم عقد و عروسی که خوشبختانه هم خرافه دارد و هم توصیفات شب زفاف نیز به آن افزوده شد. در نهایت با چند مطلب جسته و گریخته دیگر، چند بازی محلی و مراسم ختنه سوران و چند صفحه واژگان محلی و…” (۱). اما اتفاقی که بعدها با کارهای جلال آل احمد (به خصوص تات نشینهای بلوک زهرا) در حوزه مردم نگاری روستایی آغاز شد مردم شناسی سویهای بومی نیز یافت و تجربههای دانشی و بینشی و مهارتی و زندگی کشاورزی و دامداری و به طور کلی اجتماعی و فرهنگی و خانوادگی روستاییان نیز مورد توجه قرار گرفت.
اگرچه این نگاه تازه هنوز که هنوز است در بین مردم نگاران و مردم شناسان ما خیلی جدی گرفته نشده است و غالب مردم شناسان و انسان شناسان ما در چهارچوب همان طرح استعماری اولیه مشغول به فعالیت هستند، اما سویههای بومی و ضد استعماری کارهای مردم شناسان آکادمیک، چون دکترمرتضی فرهادی این شیفت پارادیمی یعنی عبور از پارادایم شرق شناسانه به پارادیم بومی را به وضوح نشان میدهد.
همانگونه که در بالا نیز اشاره شد حوزههایی چون: کوشندگی و فرهنگ تولیدی، زمان سنجی و صرفه جویی، فرهنگ کار و تلاش فتوتی، همدلی و صفا و تعاون و یاریگری و مشارکت (۷) و دانشها و فناوریهای سنتی در طب وتغذیه، کشاورزی و بهره وری از زمین، دامپروری، حفظ محیط زیست، پیش بینی آب و هوا و…. (۸) از حوزههایی است که میتواند مورد پژوهش مردم شناسان ایرانی قرار گیرد و دکتر فرهادی به مثابه یک پژوهش ” خویش فرما” عمده عمر علمی و فرهنگی خود را در پژوهش در این حوزهها مصروف نموده اند.
برخی از ارجاعات متن:
(۱) – واره، درامد به مردم شناسی وجامعه شناسی و جامعه شناسی تعاون، مرتضی فرهادی، شرکت سهامی انتشار، چاپ سوم۱۳۸۷
(۲) رجوع کنید به:
مرتضی فرهادی، آیا کشاورزی ایران بدوی است؟ نشریه اقتصاد کشاورزی و توسعه، سال نهم شماره ۳۵ پاییز ۱۳۸۰
کشتکاری وفرهنگ، مرتضی فرهادی، موسسه پژوهشهای برنامه ریزی واقتصاد کشاورزی وزارت جهاد کشاورزی ۱۳۸۲
موزههای بازیافته (گمانه زنیهایی در فرهنگ عشایر روستاییان سیرجان، بافت، بردسیر و شهربابک استان کرمان)، مرتضی فرهادی ۱۳۷۸، انتشارات کرمان شناسی
جواد صفی نژاد و بیژن دادرس، بند قنات (سری نهفته در دل خاک) فصلنامه علوم اجتماعی شماره ۵،۶ (پاییز و زمستان ۱۳۷۳) دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی، صص ۱۱۵ تا ۱۳۳
(۳) رجوع کنید به:
فرهنگ یاریگری در ایران، مرتضی فرهادی، مرکز نشر دانشگاهی ۱۳۷۳
واره، مرتضی فرهادی، شرکت سهامی انتشار ۱۳۸۷
انسان شناسی یاریگری، مرتضی فرهادی، نشر ثالث، تهران ۱۳۸۸
(۵) مرتضی فرهادی، بحران محیط زیست در ایران، کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره ۴۱
(۶) انسان شناسی یاریگری، مرتضی فرهادی، نشر ثالث، تهران ۱۳۸۸
(۷) مرتضی فرهادی، انتقاد از تقلیل جامعه شناسی روستا به جامعه شناسی کشاورزی، پایگاه علوم اجتماعی اسلامی ایرانی http://ejtemaee.ir/?p=۸۵۹
(۸) مرتضی فرهادی، مردم نگاری دانشها و فن آوریهای سنتی: “نان شب ” مردم نگاران ایران. فصلنامه دانش بومی، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی ۱-۳۷
(۹) انسان شناسی یاریگری، مرتضی فرهادی، نشر ثالث ۱۳۸۸
(۱۰) – فرهنگ یاریگری، درامد به مردم شناسی وجامعه شناسی و جامعه شناسی تعاون، جلد اول:یاریگری سنتی در آبیاری وکشتکاری.
نویسندگان؛ رضا واعظی راد-میثم مهدیار::