مبارز خستگی ناپذیر با مکتب تجدد
پیش از اینها یک دور آل احمد را خوانده بودم و اینکه قریب به هزار روستا در ایران را پای پیاده دیده است، اما برایم همیشه سؤال بود که چرا با روحیه جلال وارانه اش جز دو سه مورد تک نگاری خروجی دیگری نداشته است تا اینکه با فرهادی آشنا شدم کتابهای واره یاریگری و … را که مطالعه کردم به عینه دیدم که کسی جاپای جلال گذاشته است و سنت فعال جامعه ایرانی را به نظریاتی علمی مبدل ساخته است (گرچه خود ممکن است به این تشبیه معتقد نباشد).
اکنون با آخرین کتاب فرهادی «صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن» ما با روایت قصهای جذاب از مبارزه جویی خستگی ناپذیر مواجهیم. سینه فرهادی مالامال از حرف و اندوه است مقدمه ۱۷۰ صفحهای کتاب که تا به حال ۵ بار ویرایش شده است و هر بار بر حجم آن افزوده گردیده، نشان از این دارد که پروژه کلان فرهادی زایاست و ظرفیتهای زیادی را در اختیار علوم انسانی کشور میتواند قرار دهد.
فعالانه و همدلانه
فرهادی رویکردی فعال در جامعه شناسی دارد او معتقد است کشورهای توسعه نیافته نباید منتظر بمانند که بیماریهای اجتماعی اقتصادی آنها را جوامع توسعه یافته کشف و به آنها گزارش کنند. فرهادی البته برای رسالت خود سطح جهانی قائل است. فرهادی مجدانه بیان میکند که ما باید به تمام کشورهای توسعه یافته این حرفها را برسانیم تا آنها بتوانند ذخایر سرشار انرژی امکانهای مردم شان را در مقابل نظام حاکم بسیج کنند.
علم ادبیات ساز
محور دیگر فرهادی در کتاب هایش ابتکار در واژه سازیهای جدید برای بیان معانی و تجارب بومی است او میگوید مهم آن است که اصطلاح با دقت تعریف شده و قابلیت تطبیق با واقعیت جدید را داشته باشد و بتواند ما را از پیامدهای وضعیت مان آگاه سازد شناختی که جامعه را برای مشکل پیش آمده توانمند کند.
شاکی با ادبیات رسمی ـ ادبی
در واقع این کتاب شکایت نامهای علیه تحصیل کردگان و دانشگاهیان متأثر از مکتب نوسازی و مدرنیسم است. حتی فرهادی نقل میکند که یک ناشر دولتی در چند سال گذشته دلیل عدم چاپ این کتاب را لحن گفتاری و ادبیات نسبتا تند و گزنده نویسنده به این رویکرد میداند. البته واقعا فرهادی کلمات را لای زرورق میپیچد و تحویل میدهد. مثلا اگر قرار بود به کسی بگوییم زالوصفت و خون خوار، فرهادی آن را بدین ترتیب ترجمه میکند: دوال پاوار.
مثلا به ادبیات این نقد دقت کنید: نظام استعماری نوین به خوبی میداند که این راه هم افسونگر و ظاهرا بدیهی و بی نیاز از استدلال است و هم به هزار و یک دلیل غیرقابل پیاده شدن در کشورهای توسعه نیافته است. آنها میدانند که کشورهای توسعه نیافته نمیتوانند شرایط پیشین غرب را برای توسعه خویش فراهم سازند. به عنوان مثال آنها نمیتوانند حتی برای یک روز هم که شده کشورهای غربی را مستعمره خود سازند. آنها البته ۴۰۰ سال نه تنها شیره مردمان این قاره را که خون آنان را کنهآسا و زالوصفتانه و شیره جان آن را مردآزماوارانه مکیدند و دوالپا گونه بر آن سوار و چیره شدند.
کشتار همه جانبه، دستاورد مکتب نوسازی
فرهادی دلسوزانه مطرح میکند که یکی از مهمترین راهکارهای نظریات توسعهای در مکتب نوسازی، القای این تصور است که توسعه امری سیستمی است و این سیستم یکپارچه وقتی میتواند به بار بنشیند که در وطن اصلی خود با تمام کلیتش مورد قبول واقع شود. همچنین آنها باور به تکامل همه جانبه برای بشریت را انحصاری در مسیر همین الگوی توسعه میدانند مکاتب توسعه و در کل فرهنگ غرب نمیتواند باور به تصرف در بخشهایی از فرهنگ و تمدن خود را بپذیرد و در این مورد سکوت سنگینی بر غرب حاکم است در حالی که به این مسیر، انتقادات بسیار زیادی وارد است. در یک کلام فرهادی نتایج توسعه ۴۰۰ ساله جهان را شورشی علیه خود، بشریت و طبیعت میداند که در آن چند مسئله اساسی وجود دارد:
خودکشی خودخواهانه
نزاع فردی
دیگرکشی سازمان یافته
طبیعت کشی گسترده
فرهنگ کشی یا قومیت کشی
پنبهها در گوش
راهبرد اساسی قدرت توسعه غالب در جهان، برای اینکه پنهان بماند تا جایی که برایش ممکن است تلاش میکند تا مسائل اساسی انسانی و تضادهای بنیادین دیده نشوند به همین دلیل به حجم عظیمی از مسائل غیراساسی و بزک کرده را خلق میکند. تضادهای دروغین میسازد و مسائل درجه چندم مبتذل را غیرقابل حل مطرح میکند تا بدین ترتیب هیچ صدایی با معنایی به گوش جهانیان نرسد و به همین ترتیب همه روایتها، اشیا، رویدادها و رفتارها هم وزن میشوند تا هیچ چیز از چیز دیگر قابل تشخیص نباشد. همچنین مکتب نوسازی تلاش میکند تا تنوعات و تفاوتهای فرهنگها و مختصات تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی جهان به رسمیت شناخته نشود، چون از این راه مشروعیت و قدرت نرم نظریه خود را از دست میدهد.
نقدی ایجابی
فرهادی معتقد است که این کتاب دارای دو نوآوری در حوزه نقد مکتب نوسازی است: اول آنکه تلاش کرده است سخنها و استدلالها و نقد و نظریههای بدیلی را برای این نظریه که ذاتش استعماری و سوداگرانه است را مطرح کند مهمتر از اینها پیشنهادهای ایجابی او مبتنی بر برخی کارهای میدانی و اکتشافی مردم شناختی بوده است. در واقع تفاوت محوری فرهادی، با امثال طیف غرب ستیز ایرانی مانند فردید، نصیری و … آن است که رویکردی ایجابی دارد و تنها مانند آنها صرفا نق نمیزد یا اینکه سراسر غرب را باطل بپندارد.
فرهادی معتقد است ما در شرایط اضطراری فعلی به شاعر و مستندساز خاکی، به مردم شناس و جامعه شناس اقتصاددان و روانشناس اجتماعی خاکی و ریشه در خاک این سرزمین نیازمندیم و نهایتا فیلسوف خاکی که سخنان این خاکیان وطن را بخواند و بر دیده نهد بسیار متواضعانه بر خاک وطن و کشرهای نظیر گام بردارد و بدانند که بدون خواندن تاریخ نگاری و مردم نگاریها و جامعه نگاری ها، اقتصاد نگاریها و سیاست نگاریهای کمیاب کشورش دردهای تاریخی این کشور درمان نخواهد شد.
سوزن به خود
البته فرهادی در این کتاب تنها به دیگران جوال دوز نمیزند بلکه سوزن به هم سلک هایش را فراموش نمیکند. او معتقد است در همین رشته مردم شناسی، نیز آن قدر تحت سلطه تمام قدرت استعماری و فرهنگ استحماری است که باعث شده معتقدین به آن بسیار دری به فکر مسائل اساسی و جدی جامعه و فرهنگ خودشان افتاده باشند و آن قدر پایه این رشته در ایران سهل انگارانه و تفننی گذاشته شده که عبور از این فضای موهوم کار بسیار دشوار و تا اندازه زیادی مشکل است.
او معتقد است مردم شناسان مسائل حیاتی جامعه ایرانی مانند فرهنگ تولیدی و فرهنگ کار فتوتی و تفکر و کار دسته جمعی را فراموش کرده اند و موضوعاتی مانند اوقات فراغت، مصرف گرایی و بیزاری از هر گونه کار و کوشش را تئوریزه کرده اند. فرهادی البته صرفا به نظام سوداگری استعماری جهان و نقد آن اکتفا نمیکند بلکه با منافع کلان همراهان داخلی آنها که منافع آنها در وضع موجود است و در وضع مطلوب جامعه ایرانی نقد جدی وارد مینماید و معتقد است که این همسودان عمدتا به تجارت و نه کار و تولید و کشاورزی و صنعت داخلی مشغول بودند و در همان تجارت هم عمدتا مشغول مبادله متقارن گرم ملت ما با بخشی از جهان و نظام سلطه هستند که البته اگر برای ما آب ندارد برای آنها و همسویان و همراهانشان نان چربی دارد؛ و این رویکرد باعث شده است تا در حوزه علم نیز به مصرف گرایی روی بیاوریم و عشق به کپی کاری، خرید مدارک دانشگاهی تا غصب و دزدی عناوین و … یکی از نتایج این رویکرد دلبستگان مکتب نوسازی در کشور ما باشد.
علاوه بر این علاقه شدید به بیکارگی و جویدن مستقیم آنچه که ترجمه شده است بسیار هم این نوع رشتهها به خصوص رشتههای قدیمی علوم اجتماعی، پرمدعا و خودشیفته هستند، چنان که از دماغ فیل افتاده اند که اگر بپرسی چرا مسائل، مشکلات، علایق و سلایق جوامع مرکز را در جامعه خودی باز میتابانید؟ شما را ریز میبینند و متهم به عقب ماندگی و رکود میکنند.
خودفراموشی بزرگ
کاری که رسانههای بین المللی و حتی ملی در حوزههای اقتصاد و آموزش و پرورش انجام میدهند آن است که ملتهای توسعه نیافته درباره مسائل واقعی جامعه و فرهنگ خودی دچار فراموشی فرار و راه رفتن در خواب و ترس بیماری از تاریخ فرهنگ ملی و بومی شوند آنها بسیار دوست دارند تا درباره مسائل اساسی فرهنگی کشورهای توسعه نیافته آنها را به انفعال عملی وادار کنند.
فرهادی تلاش میکند تا فرهنگها و ملتهای زیرسلطه استعمار را تشویق به ایستادگی در مقابل نظام سوداگری استعماری ۴۰۰ ساله غرب نماید. به نحوی که پیشرفت شان و زیباشناسی و دگر خواهی و بشردوستی و طبیعت گرایی آیینهای تمنایی شرقی از میان نرود.
شاید بتوان تمام حرف فرهادی در توسعه پایدار بر فراز سنت را در برابر توسعه مدرن به این چند گزاره خلاصه کرد:
توسعه پایدار از نظر او اولا بر پایه آب به عنوان بن مایه آفرینش و محیط زیست، دانشها و فناوریهای بومی و سنتی و پایه دوم بر اساس مشارکت مردمی و سرمایه اجتماعی، با هویت ملی و در کل با پتانسیل فرهنگی و فرهنگ کار به عنوان بن مایه تولید، گره خورده است.
اول شاهنامه را بگیر!
کلیدواژههای اساسی فرهادی در توسعه نامتوازن در جامعه ایرانی، اقتصاد بادآورده است اقتصاد بادآورده تنها جسم جامعه ایرانی را تخریب نمیکند بلکه روح آن را نیز میخراشد و موتور محرکه آن را که فرهنگ و ظرفیتهای فرهنگی است از میان میبرد و این امر مایه از میان رفتن روح و روان ذهن جامعه میشود. اقتصاد باد آورده، تنها باعث لاغری و تحلیل تولید در بخش کشاورزی، صنعت، تورم و رشد نامتوازن نیست بلکه اقتصاد بادآورده، فرهنگ تولید و کار را نشانه میگیرد و ارزشهای والا را ضعیف و ضد ارزشهای پس را به تقویت میکند. آقای فرهادی در این کتاب سه نمونه از کشورهایی را که توسعه در آنها مبتنی بر فرهنگ شان شکل گرفت است به عنوان نمونه مثال میزند: یکی ژاپن دیگری چین و دیگری هند او معتقد است که برخلاف تصور غالب این نظام سیاسی کشور نیست که میتواند یک جامعه ا به توسعه راهبری کند یا نکند؛ آنچه که از هر چیز برای توسعه مهمتر است فرهنگ تولیدی و فرهنگ کرا و در کل فرهنگ و هویت ملی و تاریخی و میزان وطن خواهی یک جامعه است که حرف اول را در آن میزند. اما سوگمندانه خاطرهای را از پیدایش توسعه در ایران بیان میکند که نشان میدهد روشنفکران مریض جامعه ایران با دست چدنی رضاخانی چگونه پایه توسعه را در این مرز و بوم کج گذاشته اند: بیهوده نبوده است که برخی از مشاوران رضاشاه به او گفته بودند برای سرکوب عشایر قبل از تفنگ باید شاهنامه را از دست آنها گرفت و شکنجه دادن برای گرفتن شاهنامه شدیدتر از شکنجه برای گرفتن تفنگ بوده است و بیهوده نبوده که گاه عشایر ما از سر ناچاری به ربودن شاهنامه خوان البته با عزت و احترام فراوان از نقاط دیگر اقدام میکرده اند.
چریک فرهنگی و شهید جستجو
محور اساسی دیگری که فرهادی روی آن دست میگذارد مسئولیت پذیری عمومی مردم است و معتقد است در سه دهه گذشته چندین و چند میلیون ولیعهدواره را در خانوادهها پرورش داده ایم که امنند شاه از همه مسئولیتهای خانوادگی و اجتماعی خود را مبرا میدانند، اما اختیارات، انتظارات و خواستههای ناتمام آنها به حدی بالا رفته است که کسی نمیتوانند آن را برآورده کند و این روحیه طلبکاری و افزون خواهی روزافزون فرزندان، والدین را در حالت انفعالی و درماندگی دردناکی قرار داده است این مسائل در کجای دانشکدههای علوم اجتماعی پرداخته میشوند؟
او معتقد است که در شرایطی که جامعه ایرانی با مسائل جدی مواجه است ما به برخی مردم نگاران و مردم شناسان که چریک فرهنگی و شهید جستجو باشند نیازمندیم، اما نظر میرسد به جای این اتفاق، اکنون این بازاریابهای چریکی و دلالان فرهنگ دارند برای محصولات فرهنگی نظام استعماری مشتری جور میکنند.
البته فرهادی تنها به جامعه شناسان اکتفا نمیکند و در مقام بعدی از فیلسوفان و طالبان فهم درخواست دارد و معتقد است که فلسفه میتواند و باید اگر چه با تأخیر، اما با تأثیرات مستقیمتر و با درگیری با مسائل و مشکلات جوامع مسلمان، خود را برای غواصی با این مردم و در این زمان و مکان با همه کمبودها و موانع همراه سازد.
از مهمترین محورهای کلان پروژه فرهادی در کتاب صنعت بر فرار سنت یا در برابر آن بیان کردیم، اما نقاط ابهامی هم در این کتاب به نظر میرسد:
متهوارنه و مجاهدانه با یک بال
فرهادی اگر چه متحولانه و پیشروانه به نقد پروژه نوسازی به خصوص در حوزه علم در جامعه ایران اشاره میکند. گرچه مجاهدانه به تجربه زیسته جامعه ایرانی در طول قرون مینگرد و آن را به جزئیت تدوین میکند گرچه متواضعانه به پیکار بدنه خشن و استکباری علم غربی به خصوص در حوزه علوم اجتماعی میایستد، اما پیکار او تنها در حوزه علم نمیتواند زمین بازی را عوض کند و یا حتی پایههای آن را به نحوی بلرزاند که یک بازی جدید تأسیس شود؛ چون به هر صورت پایه دیگر تغییر رسانه است و فرهادی به این منظر کم توجه است این علم مدرن خشن، در جامعه ایرانی تنها بر پایه کوششهای علمی وابستگان به خود تفوق و تسلط نیافته است بلکه عمدتا بر پایه هیمنه رسانهای خود است که توانسته تفاوت توفیق و قوام پیدا کند لشکر رسانهای مزدبگیر از همه ابزارهایش برای نفوذ علم مدرن تا کنج دورترین روستاهای کشور استفاده کرده است.
آنچه از آن سخنی نیست!
او معتقد است که در ایران از تولستوی و گاندی باید بیشتر معرفی میشده است، اما حتی بعد از انقلاب اسلامی از اساتید و فلاسفه دور و نزدیک سخنی از گاندی به میان نیامده است.
اما سؤال اساسی آن است که چگونه در کنار افرادی مانند تولستوی، گاندی و بزرگان منتقد غرب در جهان، اسمی از امام و شاگردان او و ثمره هم یاری مردم در چهاردهه گذشته یعنی انقلاب اسلامی نمیآورد؟ در حالی که بزرگترین اتفاق جامعه ایرانی حاصل شناخت دقیق سنت از سوی امام است.
او به گونهای ۴ دهه گذشته را روایت میکند کانه هیچ اتفاق ایجابی در حوزه معرفت عمومی مبتنی بر پیوند پیشرفت با سنت اصیل ایرانی نیفتاده است؟ درست است که دانشگاه از تحولی که در مردم اتفاق افتاده عقب مانده است و تلاش دارد که به آن توجهی کند، اما ما خودمان نباید این تحول را نادیده بگیریم.
البته این طرح بحث استاد گرچه ممکن است برای دانشگاهیان تازگی داشته باشد، اما برای مجاهدین راه خمینی و معتقدین غیردانشگاهی آن حرف جدیدی نیست! آنها با ابداع نظام جمهوری اسلامی، صنعت را برفراز سنت ساخته اند و تعریف کرده اند گرچه در اجرای آن با آفتها و هجوم ملخها مواجه شده باشند. اصل این اتفاق ایجابی و شگرف که اثرات معرفتی گستردهای بر ایران و جهان داشته است اگر از سوی بوم نگاران اصیل و تجربی مانند فرهادی دیده نشوند نمیتوان به صورت کامل صرفا با بازیابی سرمایه کهن در حوزههای کار و روستا و تعاون و … به جنگ دیو هفت سر استکبار استعماری رفت!
نویسنده: جمال یزدانی، دکتری فرهنگ و ارتباطات
منبع: مجله راه