وب گردی

چند می‌گیری ردیف اول کنسرت بشینم؟

موضوع بازار سیاه کنسرت‌ها، سوژه جدیدی در حوزه موسیقی کشور محسوب نمی‌شود. این جریان، حداقل از دهه ۷۰ تاکنون به شکل پررنگی وجود دارد که امروزه با توجه به گسترش ابزار‌های ارائه بلیت، شیوه‌های فروش آن تغییر یافته است.

یکی از مهم‌ترین این ابزارها، نرم افزار دیوار است که در آنجا، بلیت تقریبا تمامی کنسرت‌های مهم را می‌توانید پیدا کنید. گاهی، بلیتی خریداری می‌شود که دارنده آن، فرصت رفتن به آن اجرا را پیدا نمی‌کند؛ در چنین شرایطی، کاملا طبیعی است که آن فرد بخواهد بلیت خود را به قیمتی که خریده و یا حتی کمتر از آن چیزی که هزینه کرده، در دیوار بارگذاری کرده تا پولش سوخت نشود. اما اینکه به محض باز شدن یک کنسرت مهم، نسبت به خرید چندین بلیت در ردیف‌های عمدتا جلوی کنسرت همت کرده و بعد، هر یک از آن بلیت‌ها را به چندبرابر قیمت بفروشد، موضوعی است که دود آن به چشم مخاطبان واقعی کنسرت، خواننده و تهیه‌کننده برنامه می‌رود.

سود چندصد درصدی

اگر طی دوران مختلف به دیوار مراجعه کنید با انبوه تبلیغاتی از این دست مواجه می‌شوید که طی آن، قیمت بلیت برخی کنسرت‌هایی که کمتر تکرار می‌شوند، به ۴ میلیون تومان نیز می‌رسد. همین چند وقت پیش بود که خبر رسید، بلیت کنسرت علیرضا قربانی، در بازار سیاه تا ۸ میلیون تومان خرید و فروش شد. وقتی در اثنای کنسرت قربانی، قیمت بلیت اجراهایش، تا ۴ میلیون خرید و فروش می‌شود طبیعی است که این قیمت برای روز‌های آخر کنسرت که دیگر تمدیدی در کار نیست، فراتر از این ارقام نیز شده است.

روزانه یک تا ۳ کنسرت، تنها در تهران برگزار می‌شود و کسی که در این حوزه فعال است اگر بخواهد فقط هر شب، یکی از این کنسرت‌ها را پوشش دهد، درآمد ماهانه چندده میلیونی خواهد داشت.

بنابراین حالا می‌توان با قطعیت اعلام کرد که یکی از دلایل زود فروش رفتن بلیت برخی کنسرت‌های مهم، حضور قاچاقچیان بلیت و خریداری چندده بلیت ردیف‌های جلو است تا بتوانند با فروش چندبرابری آن بلیت‌ها، سود خوبی را نصیب خود کنند. حاشیه امن مالی این اتفاق، زمانی ضریب می‌خورد که بدانیم روزانه یک تا ۳ کنسرت، تنها در تهران برگزار می‌شود و کسی که در این حوزه فعال است، اگر بخواهد فقط هر شب، یکی از این کنسرت‌ها را پوشش دهد، ماهانه به یک رقم چند ۱۰میلیون تومانی خواهد رسید.

مثلا در کنسرت اخیر قربانی را در نظر بگیرید که طی ۳۲ سانس در ۱۶ شب به روی صحنه رفت. یک سوءاستفاده‌گر اگر در هر سانس، تنها ۱۰ بلیت قاچاق بفروشد و در هر بلیت نیز حداقل سودی ۱۰۰درصدی را تجربه کند، به درآمد ۲۵۶ میلیون تومانی دست می‌یابد. وخامت شرایط زمانی بیشتر می‌شود که بدانیم اولا: تعداد قاچاقچیان برای یک‌چنین کنسرتی، به‌مراتب بیشتر از یک نفر است؛ ثانیا: تعداد بلیت فروخته‌شده برای هر سانس، قطعا بیشتر از ۱۰ بلیت است، ثالثا: آن فرد باید خیلی منصف باشد که به سود ۱۰۰درصدی قانع باشد و بیشتر از این میزان نفروشد و رابعا: بار‌ها دیده شده که یک بلیت، به چند نفر فروخته شده و کلاهبرداری‌هایی از این دست نیز رقم خورده است که دست فرد مالباخته نیز به جایی بند نیست.

تداوم این روند برای سایر کنسرت‌های مهم سبب می‌شود تا افراد، خیلی‌راحت به این کار، به چشم یک حرفه پرسود نگاه کرده که آن‌ها را از انجام دیگر کار‌ها بی‌نیاز می‌کند چرا که یک فرد فعال در این حوزه، حداقل ۳۵ میلیون تومان در ماه درآمد دارد که این میزان حقوق که قطعا سود خالص است، با درآمد بسیاری از مناصب مهم کشور برابری می‌کند.

یک کار ثابت با درآمد چند ۱۰میلیونی در ماه

این قاچاقچیان، حاشیه امن بالایی دارند. آن‌هایی که به این کار به چشم شغل نگاه می‌کنند، چندان به سمت کلاهبرداری و فروش هم‌زمان یک بلیت به چند نفر نمی‌روند. ترجیح می‌دهند چراغ‌خاموش به کار خود ادامه دهند تا در تمام طول سال از این سود خوب بهره‌مند شوند. محسن، یکی از این افراد است که پس از اطمینان از اینکه قصد مزاحمت برای او را نداریم و به خیال اینکه ما همراه فردی هستیم که در کنسرت حضور دارد، به زحمت، تن به گفت‌وگویی کوتاه می‌دهد.

محسن به ما می‌گوید: بعد از اتمام تحصیلاتم، خیلی تلاش کردم تا در جایی استخدام شوم، اما یا کار نبود و یا جنس کار‌هایی که پیدا شد، چندان با مزاجم سازگار نبود. یک‌بار خیلی اتفاقی در کانالی خواندم که بلیت یک خواننده، در کمتر از نیم‌ساعت به فروش رفت. جرقه‌ای در ذهنم زده شد که اگر بتوانم به محض باز شدن سایت، بلیت بخرم و آن را در بازار سیاه بفروشم، به سود خوبی می‌رسم. آن‌زمان قیمت بلیت ۵۰۰ هزار تومان بود و من، ۶ بلیت در ردیف پنجم خریداری کردم و توانستم در ۳ روز، ۵ بلیت را به ۳ نفر بفروشم و ۳ میلیونم به ۴ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان برسد.

بلیط کنسرت

محسن ادامه می‌دهد: این کار خیلی به من مزه داد و تصمیم گرفتم جدی‌تر در این حوزه کار کنم. با همه ناشی‌گری‌های فعالیت روز‌های اولم، اما برای ماه نخست، حدود ۱۴ میلیون تومان درآمد داشتم که تقریبا معادل ۲ ماه حقوق یک کارمند بود. باید به من حق بدهید که بخواهم این کار را برای ماه‌های دیگر هم ادامه بدهم.

محسن، اما به سختی‌های این شغل نیز اشاره می‌کند و می‌گوید: این البته صورت زیبای کار ماست. این کار، همیشه با استرس همراه است. هر کسی که برای خرید بلیت به من زنگ می‌زند، این دلهره را در من به وجود می‌آورد که نکند این فرد، پلیس باشد. نکند رد من را بزنند. همیشه این کابوس را دارم که روزی دستگیر شوم و مجبورم کنند تا تمام این پول‌ها را پس دهم. باور کنید نمی‌دانید در هر بار که خرید می‌زنم، چه بر من می‌گذرد تا تمام آن بلیت‌ها فروش برود.

چند می‌گیری ردیف اول کنسرت بشینم؟

محسن در پاسخ به این پرسش ما که آیا این پول برکت دارد و توانسته به دردت بخورد، اندکی تامل می‌کند و می‌گوید: من که کسی را مجبور نکردم از من بخرد. قیمت را گذاشتم و هر کسی که توانایی‌اش را دارد، از من خرید می‌کند پس دلیلی ندارد که بخواهم به این پول به چشم حرام نگاه کنم. ضمن اینکه من کار را برای آن طرف، راحت کرده‌ام که رفته‌ام در زمان پیک خرید بلیت، برایش در بهترین لوکیشن سالن، بلیت خریده‌ام و حالا راحت و شسته‌رفته در اختیارش قرار می‌دهم. این طبیعی است که بخواهم بهایی بالاتر از آنچه در بلیت درج شده را مطالبه کنم.

او به خاطره‌ای اشاره می‌کند که حین اجرای یک خواننده پاپ، نیرو‌های اورژانس، یک مخاطب را که تقریبا بیهوش شده بود، به بیرون هدایت کردند و متوجه شدند که قندش افت کرده است. آن جوان وقتی به هوش آمد، با وجودی که حالش چندان روبه‌راه نبود، اصرار داشت که به داخل سالن برگردد. وقتی ماموران دلیل این اصرار او را جویا می‌شوند می‌گوید که برای این کنسرت، ۹ میلیون پول یک بلیت را داده و حالا نمی‌خواهد پولش سوخت شود.

آیا همتی در جهت مبارزه وجود دارد؟

استدلال‌های محسن، طبیعتا برای او و همکارانش مستدل است. این کار، نامش نوعی قاچاق است و به راه انداختن بازار سیاه، در هر کشوری، جرم تلقی می‌شود و مجازات‌های بسیاری هم دارد. اینکه فعالان این حوزه، در تمام این سال‌ها، در یک حاشیه امنی به فعالیت خود ادامه داده‌اند و چندان شاکی خصوصی ندارند، دلیل نمی‌شود که این حاشیه خوب برای تداوم روند کاری آن‌ها فراهم شود. آن‌هم وقتی که خیلی راحت می‌توان دست آن‌ها را از این بازار کوتاه کرد و تمام بلیت‌ها را بی‌واسطه به دست مخاطب حقیقی خود رساند.

اکنون که رقم بلیت کنسرت برای ردیف‌های جلوی سالن، روی ۸۰۰ هزار تومان ثابت مانده و اجرای زنده موسیقی به یک کالای لوکس تبدیل شده، وقت آن رسیده تا پس از چند دهه، به شکلی جدی با این پدیده مبارزه شود. سازوکار چندانی هم نمی‌خواهد که بخواهیم پای بروکراسی‌های زمان‌بر اداری را به این موضوع باز کنیم. تنها یک همت عالی می‌طلبد تا دست این واسطه‌ها که تعدادشان زیاد هم نیست، از بازار موسیقی کشور بریده شود و فضای امنی برای دوست‌داران و دلسوزان واقعی موسیقی فراهم شود؛ فقط گوش شنوا می‌خواهد و یک عزم جزم.

منبع: ایرنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا