چگونه جمهوری اسلامی توانست در مسأله فلسطین واقعیتآفرین باشد؟
در معنای عامیانه ایدهآلگرا بودن با معناهای تحریفشدهای همچون خیالپروری، رویاپروری، واقعنابینی و… همردیف است و وقتی هم مشتقاتی از آن ساخته میشود ادامهای ازهمین معانی است؛ حجم قابلتوجهی از ادبیات سیاسی تولیدشده از سوی جریانهای ناهمسو با جمهوری اسلامی، درهمین معنا ازاین کلمه ومشتقاتش استفاده کردهاندواستناد مستقیم و غیرمستقیم این دسته برای توصیف نظام سیاسی به واژه «آرمان» بوده است. اما سؤال اینجاست که آن معناهای تحریفشده تا چه اندازه میتوانند همردیف کلمه آرمان قرار گیرند و آرمانگرایی رهبران سیاسی جمهوری اسلامی دقیقا چه معنا و نمودهایی داشته است؟
یافتههای اساسی
درادبیات رهبران سیاسی انقلاب اسلامی، واژه «آرمان» یکی از واژگان کلیدی مهم و نسبتا پرتکرار محسوب میشود. هم بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی وهم رهبر کنونی انقلاب، آیتا… خامنهای در پیامها و سخنان خود به مناسبتهای مختلف از این واژه استفاده کردهاند؛ شاید در سالهای آغازین جمهوری اسلامی، هنوز مفهوم این واژه و اراده از بهکارگیری آن برای مردم و نخبگان روشن نبود. احتمالا همین ابهام نیز سبب شدتا «ایدهآلیسم» ازسوی افراد و جریانهای ناهمسو بهعنوان معادلی غالبا منفی برای آرمانگرایی درنظرگرفته شود. به لطف برخی مترجمان، ناکاربلد ایدهآلیسم سیاسی رایج در ایران کاملا معنایی متفاوت با مفهوم علمی آن دارد واین خلط فضا میان فضای عامیانه بافضای علمی سبب شده تابرای مثال نظامهای سیاسی لیبرال ــ دموکراسی آمریکا و نظام کمونیستی شوروی سابق هر دو در چارچوب با ایدهآلیسم سیاسی قرارگیرد؛ غافل ازاینکه ظاهر این عبارت برای هر دو یکی است، اما تفاوت محتوا زمین تاآسمان است.
آیا جمهوری اسلامی برای تحققبخشیدن آرمان واقع فلسطین تلاش کرده است؟ آیا آرمان فلسطین در جهان نسبت به قبل برجستهتر و پررنگتر شده است؟ آیا جمهوری اسلامی در برجستهسازی آرمان یک فلسطین در جهان نقش پررنگی داشته است؟ آیا دنبال کردن آرمان فلسطین از سوی جمهوری اسلامی باعث تغییر در مناسبات ژئوپلیتیکی منطقه و جهان شده است؟ آیا حمایت جمهوری اسلامی از آرمان فلسطین تنها وهمی بیش نبوده یا اینکه نمودهای عینی و میدانی داشته است؟ آیا آرمان فلسطین درجهان باجمهوری اسلامی ایران شناخته میشودیاخیر؟ به نظر میرسد که عبارت شکست «آرمان» حداقل درباره جمهوری اسلامی چندان صدق نمیکند؛ بلکه «شکست تلقی از آرمان» شاید عبارت دقیقتری باشد.
روشنترین مثالی که میتوان در این باره زد، آرمان «صدور انقلاب» است که در سالهای آغازین پس از پیروزی انقلاب برجسته بود و در مقطعی گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی را شکل میداد. دوگانه «آرمان گرایی ــ واقعگرایی» که مبتنی بر تقابل «آرمان- واقعیت» شکل گرفته، دوگانهای جعلی و بیاساس است. مسأله آن نیست که در فضای این دوگانه آرمان بهمثابه امر غیرواقع در نظر گرفته میشود، زیرا چنین تعریفی میتواند درست باشد؛ بلکه مشکل آنجاست که آرمان همردیف با توهم و تعینی پوچ در نظر گرفته میشود که از اساس «امکان» ندارد. آرمانگرایی اگر نگوییم در زبان فارسی، اما حداقل در ادبیات رهبران سیاسی جمهوری اسلامی به معنای واقعیتآفرینی است؛ آفریدن واقعیت یعنی تلاش برای جامه عمل پوشاندن؛ بر چه چیز؟ بر چیزی که هنوز وجود ندارد امامتعین است یاحداقل زمان یک تعین اولیه دارد. وجود نداشتنش به معنای عدم امکانش نیست؛ به معنای محال بودنش نیست. مفهوم دقیقتر آرمانگرایی در جمهوری اسلامی «نصبالعین» است؛ یعنی نقطهای که به عنوان هدف درپیشرو قرار میگیرد و همواره رسیدن به آن مد نظر است.
آرمانگرایی جمهوری اسلامی عین عملگرایی است! اگر قرار باشد مفهوم آرمانگرایی را در جمهوری اسلامی مورد مطالعه قرار دهیم، بهترین و در دسترسترین کار تمرکز روی مواردی است که بهعنوان آرمان شناسایی و تعیین شدهاست. حمایت از فلسطین و آزادسازی قدس از چنگ اسرائیل یکی از این آرمانهاست. در جمهوری اسلامی آرمان به معنای توهم یا خیال خام نیست؛ زیرا میتوان برای هر آرمان معین مجموعهای از اقدامات را در طول چند دهه فهرست کرد و صورتبندی مشخصی از آنها ارائه داد.
این گزاره البته بدین معنا نیست که نظام سیاسی در پیشبرد آرمانهایش همواره موفق بوده یا توانسته بسیاری از آنها را تحقق بخشد؛ بلکه فکر کردن به جنس آرمانگرایی جمهوری اسلامی از آن جهت مهم است که بدانیم آرمانها چه تأثیری بر پیکربندی مناسبات نظام سیاسی و تحولات پیشروی آن داشتهاست؟ به عبارت دیگر اگر این آرمانها نبود نظام سیاسی چه شکلی داشت و چگونه بود و حالا که هست وضعیت چه فرقی کرده است. لازم به تأکید است که نگارنده در این متن در نقطهای نایستاده که بخواهد از جمهوری اسلامی تعریف کند یا نگاهی ارزشگذارانه به آرمانخواهی و آرمانگرایی در جمهوری اسلامی داشته باشد؛ هدف صرفا مطالعهای توصیفی است در این راستا که دقیقتر بدانیم با چگونه نظام سیاسی مواجه هستیم.
ایده: واژه ایده که علیالظاهر نخستین بار از زبان یونانی به زبانهای انگلیسی و آلمانی رفته و بهویژه در زبان آلمانی در نظریات کسانی همچون کانت، فیشته، هگل و دیگران برجسته شده بهتدریج به ادبیات سیاسی نیز راه پیدا کرد و امروزه در عرصه سیاسی شکلدهنده مکتب «ایدهآلیسم» است؛ مکتبی که دارای نظام معنایی مشخص است.
ایدهآلیسم سیاسی: ایدهآلیسم سیاسی که ریشههای آن را میتوان در آثار افلاطون و ارسطو در مباحث نظر مبتنی بر اخلاق سیاسی و خیر عمومی جستوجو کرد و در عصر روشنگری در قرنهای هفدهم و هجدهم زمینههای آن برای تبدیل شدن به یک رویکرد سیاسی شکل گرفت، پس از جنگ جهانی که اول بهعنوان یک رویکرد پدیدار شد که بر مواردی همچون اصول اخلاقی، ترویج صلح، حقوق بینالملل، مداخله بشردوستانه و صلح و همکاری تأکید داشت و به همین خاطر رویکردی خوشبینانه محسوب میشد. در همین زمان بود که وودرو ویلسون رئیسجمهور آمریکا بهعنوان یکی از مدافعان برجسته ایدهآلیسم سیاسی، تأسیس جامعه ملل را پیشنهاد داد و سازمانی بینالمللی را پیشبینی کرد که بتواند از طریق امنیت جمعی و دیپلماسی از درگیریهای آینده جلوگیری کند.
نهادی که از همان ابتدا با چالشهایی مواجه بود و درنهایت نتوانست از جنگ جهانی دوم جلوگیری کند و از بین رفت. این شکست البته مقدمهای برای تأسیس سازمان ملل متحد بهعنوان یک نهاد بینالمللی جدید بود که همین نهاد جدید هماکنون در پیشگیری از جنگها و تنشهای جهانی چندان کارآمد نبوده است. پس از نظر علمی ایدهآلگرایی در سیاست مبتنی بر اصول ذکرشده شناخته میشود و نظامهای سیاسی مبتنی بر لیبرالیسم نیز بهنوعی در حیطه کلی نظامهای سیاسی ایدهآلیستی قرار میگیرند. روشن است که چنین چارچوب معنایی کاملا متفاوت است با ادراک عامیانه از ایدهآلیسم که بهطور پررنگ نیز در ادبیات سیاسی و رسانهای جریانهای ناهمسو دیده میشود؛ ادراکی که سرشار از مغلطهها، کجفهمیها و نافهمیهاست.
تفاوتهای آرمانگرایی با ایدهآلیسم
شاید بهعنوان مقدمه مناسب باشد که بحثی درباره مفهوم «آرمان» در ادبیات انقلاب اسلامی و ترجمان عینی آن در نظام سیاسی برآمده از این انقلاب در پیش کشید. اگرچه تا همین امروز نیز در ادبیات سیاسی رایج عبارات «آرمانگرایی» و «ایدهآلیسم» گاه معادل در نظر گرفته میشود، اما روشن است که بهدلیل پیچیدگیهای زبانی و تفاوت ویژگیهای ادراکی و زیستی اهالی هر زبان نمیتوان بهسادگی آنها را معادل هم دانست. اما همچون بسیاری از واژگان وارده به زبان فارسی و مفاهیم معطوف به آنها درباره ایده و ایدهآلیسم نیز سوءتفاهمهایی به وجود آمده است. ایدهآلیسم سیاسی در معنای اصلی خود دیدگاهی سیاسی در روابط بینالملل است که رئالیسم سیاسی در تقابل با آن قرار میگیرد، اما در ادبیات سیاسی رسانهای ایران نوعی تلقی عامیانه از کلمه «ایدهآل» شکل گرفته و مدام مورد استفاده قرار میگیرد که تقریبا هیچ سنخیتی با مفهوم علمی ایدهآلیسم ندارد.
به لطف برخی مترجمان ناکاربلد، ایدهآلیسم سیاسی رایج در ایران کاملا معنایی متفاوت با مفهوم علمی آن دارد و این خلط فضا میان فضای عامیانه با فضای علمی سبب شده تا برای مثال نظامهای سیاسی لیبرالدموکراسی آمریکا و نظام کمونیستی شوروی سابق هر دو در چارچوب ایدهآلیسم سیاسی قرار گیرد؛ غافل از اینکه ظاهر این عبارت برای هر دو یکی است، اما تفاوت محتوا زمین تاآسمان است. درمعنای عامیانه، ایدهآلگرا بودن با معناهای تحریفشدهای همچون خیالپروری، رویاپروری، واقعنابینی و … همردیف است و وقتی هم مشتقاتی از آن ساخته میشود ادامهای از همین معانی است؛ حجم قابلتوجهی از ادبیات سیاسی تولیدشده از سوی جریانهای ناهمسو با جمهوری اسلامی در همین معنا از این کلمه و مشتقاتش استفاده کردهاند و استناد مستقیم و غیرمستقیم این دسته برای توصیف نظام سیاسی به واژه «آرمان» بوده است. اما سؤال اینجاست که آن معناهای تحریفشده تا چه اندازه میتواند همردیف کلمه آرمان قرار گیرد و آرمانگرایی رهبران سیاسی جمهوری اسلامی دقیقا چه معنا و نمودهایی داشته است؟
در اینجا بحث دو شاخه میشود؛ یکی بحث در این باره که آیا اساسا ایدهآلیسم سیاسی آنگونه که تصور میشود ناکارآمد است؟ شاخه دوم، به این مسأله میرسد که در نسبت با جمهوری اسلامی، ایدهآلیسم و آرمانگرایی چه تفاوتهایی با هم دارد؟ به شاخه اول از آن نظر اشاره شده که مخاطبان بدانند هنوز میتوان ادبیات رایج درباره ایده آلیسم سیاسی را که غالبا مورد مذمت قرار میگیرد مورد تشکیک قرار داد؛ اما با توجه به اینکه موضوع نوشته حاضر پرداختن به آن نیست به ذکر این گزاره کلی بسنده وازآن صرف نظرمیشود. اما شاخه دوم به نوشته حاضرمرتبط است و نویسنده سعی دارد با استناد به همان تصور کلی مذمومی که ازایدهآلیسم سیاسی وجود دارد، تمرکزرابرمفهوم آرمان ومشتقات آن ازقبیل آرمانگرایی و آرماناندیشی قرار دهد.
پاسخ را به دو صورت میتوان بیان کرد:صورت اول آن که به نظر میرسد که عبارت «شکست آرمان» حداقل درباره جمهوری اسلامی چندان صدق نمیکند؛ بلکه «شکست تلقی از آرمان» شاید عبارت دقیقتری باشد. روشنترین مثالی که میتوان در این باره زد، آرمان صدور انقلاب است که در سالهای آغازین پس از پیروزی انقلاب برجسته بود و در مقطعی گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی را شکل میداد. در آن مقطع با این استدلال که انقلاب ایران برآمده از مکتب جهانشمول اسلام است و میتواند به مرزهای جغرافیایی ایران محدود شود و نیز به این دلیل که ایدئولوژی انقلاب اسلامی متمایز از ایدئولوژیهای «شرقی» و «غربی» است «ابلاغ پیام اسلام و انقلاب به گوش جهانیان» بهعنوان یک رسالت مورد توجه قرار گرفت؛ رسالتی که در مرکز آن حمایت از محرومین و مظلومین عالم قرار داشت و گاه حتی ممکن بود به جنبههای فرهنگی محدود نباشد و زور، خشونت و نظامیگری را نیز دنبال کند.
چنین رویکرد سختی البته به مرور با روی کار آمدن دولتهایی با گفتمانهای متفاوت تعدیل شد و جنبههای جدید و متنوعی به خود گرفت. در مجموع و بهطور خلاصه میتوان گفت اتفاقی که برای «آرمان صدور انقلاب» افتاد، نه «شکست» که «تکامل» بود. اگرچه اصل آرمان همچنان وجود دارد، اما مسیری که از ابتدا تاکنون پیموده از نظر سیر مفهومی و به تبع از نظر کنشبرانگیزی پرفراز و نشیب و پرچالش بوده است.
صورت دوم پاسخ به وجه اثباتی «موجود» برمیگردد؛ به این معنا وقتی پدیدهای موجود میشود، «امکان» را معنادار میکند و اگر فرض کنیم که از بین صد آرمان، تنها یکی پیشروی نسبی داشته باشد و ۹۹ آرمان دیگر همگی شکست بخورند، بازهم توجه به «امکان» پیشروی نسبت به عدم امکان ۹۹ آرمان دیگر اولویت پیدا میکند؛ بنابراین حتی اگر فرض بگیریم که جمهوری اسلامی جز در آرمان فلسطین در هیچکدام از آرمانهای دیگر پیشروی نداشته بازهم مطالعه چگونگی این پیشروی از آن جهت که امکانبخش بوده و «واقعیت» آفریده، احتمالا ارجحیت خواهد داشت؛ حتی اگر قصد آن باشد تا علل عدم پیشروی همه آرمانهای دیگر مشخص شود، بازهم احتمالا چنین اقدامی با کالبدشکافی یک آرمان موفق و اتخاذ رویکرد مقایسهای منطقیتر است.
در دام دوگانههای غیراصیل؛ آرمانگرایی ــ واقعگرایی
با توجه به بحثهایی که در بالا درباره مفاهیم آرمان ایده و نسبت آنها با واقعیت انجام شد، میتوان گفت دوگانه آرمانگرایی ــ واقعگرایی که مبتنی بر تقابل «آرمان ــ واقعیت» شکل گرفته، دوگانهای جعلی و بیاساس است. مسأله آن نیست که در این دوگانه، آرمان به مثابه امر غیرواقع در نظر گرفته میشود، زیرا چنین تعریفی میتواند درست باشد؛ بلکه مشکل آنجاست که آرمان همردیف با توهم و تعینی پوچ در نظر گرفته میشود که از اساس «امکان» ندارد؛ بنابراین دوگانه «نظام سیاسی آرمانگرا توجهی به واقعیت ندارد، چشم به روی آن بسته و در مسیری وهمآلود اهداف دستنیافتنی و محال را دنبال میکند؛ اما نظام سیاسی واقعگرا، چشم بر واقعیت نمیبندد و سنجیده رفتار میکند.
فرض کنیم که چنین دوگانهای درست باشد و بتوان شیوه عمل درباره مسائل مورد مواجهه را بر اساس این دوگانه به این صورت تعیین تکلیف کرد که کدام شیوه واقعگرایی است و کدامیک آرمانگرایی؛ در این صورت آیا واقعا میتوان گفت که شیوه عمل جمهوری اسلامی در مسأله فلسطین، به این صورت بوده که توجهی به واقعیت نداشته، چشم به روی آن بسته و در مسیری وهمآلود، اهداف دستنیافتنی و محال را دنبال کرده است؟ شاید بهجای پاسخ مثبت یا منفی دادن به این سؤال مناسبتر باشد پیوستاری را در نظر بگیریم که دو سر آن را واقعگرایی و آرمانگرایی بهعنوان دو رویکرد متقابل تشکیل داده باشد؛ در این صورت در این پیوستار آیا شیوه عمل جمهوری اسلامی در مسأله مورد اشاره به واقعگرایی بیشتر نزدیک بوده یا به آرمانگرایی (در معنای فرضی توهمگرایی)؟ حال با صرفنظر کردن از چنین فرضی، باید گفت که البته آرمان و واقعیت در مقابل یکدیگر قرار نمیگیرند؛ بلکه در یک راستا بوده و بهصورت درهم تنیده به هم پیوند میخورد، اما این پیوند از چه جنسی است و چگونه شکل میگیرد؟ پاسخ را باید در عبارت واقعیتآفرینی جستوجو کرد.
مسأله فلسطین؛ از آرمانگرایی تا واقعیت
آرمانگرایی اگر نگوییم در زبان فارسی، اما حداقل در ادبیات رهبران سیاسی جمهوری اسلامی به معنای واقعیتآفرینی است؛ آفریدن واقعیت یعنی تلاش برای جامه عمل پوشاندن؛ بر چه چیز؟ بر چیزی که هنوز وجود ندارد، اما متعین است یا حداقل یک تعین اولیه دارد. وجود نداشتنش به معنای عدم امکانش نیست؛ به معنای محال بودنش نیست. مفهوم دقیقتر آرمانگرایی در جمهوری اسلامی نصبالعین است؛ یعنی نقطهای که بهعنوان هدف درپیشرو قرارمیگیرد وهمواره رسیدن به آن مدنظراست. آرمان فلسطین برای جمهوری اسلامی نیز در همین معنا پیش رفته است؛ نصبالعینی که در یک مسیر کلی بهسوی آن در حرکت بوده است و نه در توقف. به نظر میرسد که جمهوری اسلامی تمام مناسبات مرتبط با این آرمان را به گونهای شکل داده تا در نهایت واقعیتی را بیافریند که نماینده آرمان بهوقوعپیوسته باشد. با اینکه شاید بتوان آرمانهای دیگری را برای جمهوری اسلامی یافت که نتوانسته در راستای پیشروی آنها حرکت مؤثری داشته باشد، اما به جرات میتوان گفت که مواجهه جمهوری اسلامی با مسأله فلسطین در یک خط زمانی مشخص حداقل تا زمان کنونی مواجههای رو به جلو بوده است.
مهم نیست که حامی جمهوری اسلامی باشیم یا مخالف آن؛ در هر صورت کمتر کسی هست که تردیدی در این گزاره داشته باشد که بانی اصلی برجسته کردن مسائل فلسطینیان در جهان جمهوری اسلامی بوده است. نشانه روشن این مسأله هم ذهنیتی بود که پس از آغاز درگیری اخیر میان حماس و اسرائیل در روز ۷ اکتبر در تمام جهان شکل گرفت؛ بدون آنکه نشانه یا سندی مبنی بر مداخله جمهوری اسلامی در عملیات طوفانالاقصی وجود داشته باشد، همه تقریبا مطمئن بودند که کار، کار جمهوری اسلامی است! هرچقدر هم که واقعیات میدانی و مواضع طرفین در جهت خلاف این گزاره بود، اما بازهم نگاهها به جمهوری اسلامی طوری بود که انگار امکان ندارد چنین اقدامی بدون اطلاع ایران صورت گرفته باشد؛ بنابراین جمهوری اسلامی در مسأله فلسطین واقعیتآفرینی کرد و به نظر میرسد که تعریف مطلوب از آرمانگرایی نیز همین است. اگر بخواهیم دقیقتر مشخص کنیم که چگونه، شاید بتوان گامهای زیر را متناظر با کلیتی از مصادیق آنها در نظر گرفت. بدیهی است جدول زیر تنها یک احصای کلی و مختصر برای استفاده خوانندگان است و محتوای آن قابل تدقیق و قابل تفصیل است. حال شاید بتوان با چنین رویکردی به آرمانهای به وقوع نپیوسته یا ناموفق دیگر نیز بار دیگر نگریست و پی برد که چرا آنها نتوانستهاند پیش روند.
آیا جمهوری اسلامی در آرمانهایش شکست خورده است؟
ممکن است تشخیص یا بخشی ازاقدامات هرنظام سیاسی درراستای تحقق هرآرمان معین اشتباه بوده باشد؛ اما درهرحال حداقلیترین تفاوت میان آرمانگرایی و خیالپروری، کنش است؛ به محض اینکه بتوان کنشگری مشخصی را با هر آرمان مشخص متناظر کرد، از وهم فاصله گرفتهایم و پای به عرصه واقعیت نهادهایم. با فاصله گرفتن از فضای نظری میتوان این پرسش را طرح کرد که پیروزی فلسطین و آزادسازی قدس از حصار رژیم اشغالگر بهعنوان یکی از آرمانهای جمهوری اسلامی اکنون چه وضعیتی دارد؟ در اینجا سعی بر آن است تا بهجای پاسخ مستقیم با طرح سؤالهایی بیشتر، مقدمات تحلیل و رسیدن به پاسخ در ذهن مخاطبان فراهم شود؛ آیا جمهوری اسلامی برای تحققبخشیدن آرمان فلسطین تلاش کرده است؟ آیا آرمان فلسطین در جهان نسبت به قبل برجستهتر و پررنگتر شده است؟
آیا جمهوری اسلامی در برجستهسازی آرمان فلسطین در جهان نقش پررنگی داشته است؟ آیا دنبالکردن آرمان فلسطین از سوی جمهوری اسلامی باعث تغییر در مناسبات ژئوپلیتیکی منطقه و جهان شده است؟ آیا حمایت جمهوری اسلامی از آرمان فلسطین تنها وهمی بیش نبوده یا اینکه نمودهای عینی و میدانی داشته است؟ آیا آرمان فلسطین در جهان با جمهوری اسلامی ایران شناخته میشود یا خیر؟ فکر کردن به این پرسشها و یافتن پاسخهایی برای آنها میتواند به شناخت جنس آرمانگرایی جمهوری اسلامی کمک کند. ممکن است این سؤال در ذهن مخاطب پیش آید که چرا قرار است با تمرکز بر آرمانی که بهطور نسبی در مسیر تحقق پیشروی داشته به جنس آرمانگرایی جمهوری اسلامی پی ببریم؟ چرا آرمانهایی را که پیشروی نداشته یا مثلا شکست خوردهاست، مورد توجه قرار ندادهایم؟
۱-طرح آغازین مسأله و تعینبخشی به مسأله فلسطین بهعنوان یک آرمان مبارزاتی
پیامها، سخنرانیها و نامههای امام خمینی (ره) و سایر فعالان فکری انقلاب نظیر شهید مطهری در دهههای ۴۰ و ۵۰ و تاکید بر حمایت از مسلمانان مظلوم فلسطین
۲- مشروعیتبخشی به آرمان مبارزاتی فلسطین بهعنوان یک اصل اساسی در حیات سیاسی جمهوری اسلامی پس از پیروزی انقلاب اسلامی
تداوم شعارهای قبل از پیروزی انقلاب در حمایت از مردم فلسطین در مناسک و آیینهای سیاسی و اجتماعی پس از روی کار آمدن نظام سیاسی جمهوری اسلامی، ترسیم خط سیر تحولات آینده جمهوری اسلامی با گزاره «راه قدس از کربلا میگذرد»
۳- تلاش برای تبیین «حمایت از فلسطین» بهعنوان یک ضرورت مذهبی برای مسلمانان جهان
تعیین روزجهانی قدس ازسوی امامخمینی (ره)؛ تبیین آرمان فلسطین توسط فعالان فکری وسیاسی جمهوری اسلامی، ازجمله آیتا… خامنهای، شهید بهشتی و…
۴- وارد کردن مسأله فلسطین به فرهنگ سیاسی و اجتماعی مردم ایران
زمینهسازی برای تالیف، ترجمه و چاپ کتب و نشریات متعدد درباره مسأله فلسطین و اشغالگری اسرائیل
۵- وارد کردن مسأله فلسطین بهعنوان یک مؤلفه موثر بر تصمیمگیری در سیاست خارجی
بهرسمیتنشناختن اسرائیل بهعنوان یک کشور در مناسبات بینالمللی ازجمله در مناسبات سیاسی، اقتصادی و ورزشی و تاکید بر حمایت از فلسطین در مواضع سیاسی و بینالمللی
۶- شکلدهی تحولات میدانی و توان نظامی جبهه مقاومت با محوریت آزادی
منبع: جام جم