واکنش ساواک به خواست امام خمینی (ره)
امروز دوم فروردین شصتمین سالروز حمله ساواک به مدرسه فیضیه در سال ۱۳۴۲ است.
در پی مخالفت محمدرضا پهلوی با امام خمینی (ره) و سایر مراجع و علمای حوزههای علمیه و اصرار بر اجرای اصول انقلاب سفید، آیتالله العظمی سید روحالله موسوی خمینی در اعتراض به این اقدام در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۴۱ پیام کوتاهی از قم صادر کردند.
ایشان در این پیام تاکید کردند که «دستگاه حاکمه میخواهد با تمام کوشش، به هدم احکام ضروریه اسلام قیام کند که به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر میاندازد لذا اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر (عج) جلوس میکنم و به مردم اعلام خطر میکنم. مقتضی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبتهای وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند.»
امام یک هفته بعد در تاریخ ۲۹ اسفند در سخنانی که در جمع طلاب و مردم قم داشتند به تبیین انگیزههای مخالفت با تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی پرداختند و از خوابهای خطرناکی که رژیم در هتک حرمت احکام و شعائر دینی برای مردم دیده بود، سخن گفتند و با دعوت مردم و طلاب به فداکاری و پایداری، تاکید کردند: «من در کمین آنها ایستادهام.»
ایشان در پایان این سخنرانی بار دیگر نوروز سال ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کردند و خواستار برگزاری عزای سیاسی در نوروز شدند.
امام امت همچنین در نشستهای هفتگی و دیدارهایشان از مراجع تقلید و بزرگان حوزههای علمیه خواستند تا با ایشان همراهی کنند.
به دنبال این درخواست ۴۶ نفر از بزرگان و علمای تهران و قم با صدور اعلامیههای جداگانه با این درخواست امام همراه شدند و نوروز سال ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کردند.
جنایت ساواک
مصادف شدن اولین روز نوروز ۱۳۴۲ با ۲۵ شوال ۱۳۸۳، شب شهادت امام جعفر صادق (ع) و برگزاری مراسمهای عزا در منزل برخی از بزرگان و علمای قم و منزل سایر شیعیان و دوستداران اهل بیت (ع) از یک سو و رنگ و بوی سیاسی گرفتن نوروز ۱۳۴۲ از دیگر سو، حال و هوای سال نوی ایرانیان را به کلی تغییر داد.
نوروز ۱۳۴۲ در شهر قم قدری متفاوتتر از سایر شهرهای ایران برگزار شد. دو مجلس عزا در دو محله معروف قم توسط دو عالم و مرجع عالیقدر شیعه برگزار شد. مجلس اول به میزبانی آیتالله سید روحالله موسوی خمینی در محله یخچال قاضی و مجلس دوم به میزبانی آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی در مدرسه فیضیه برگزار شد.
مسئله قابل تامل این بود که در آخرین روزهای اسفند ۱۳۴۱ به ساواک خبر رسید علما و طلاب قم و تبریز خود را آماده برگزاری مراسم عزای امام جعفر صادق (ع) رییس مذهب شیعه میکنند. مدیران ارشد ساواک تصمیم گرفتند ماموران گارد را با لباس غیر سازمانی و مبدل به مدارس فیضیه و طالبیه بفرستند و مانع برگزاری آرام مجالس عزا شوند و همین کار را هم کردند.
در قم وقتی امام خمینی متوجه حضور ماموران ساواک در بین عزاداران منزلش شدند به واسطه یکی از طلاب حاضر در جلسه به ماموران هشدار که اگر بخواهند نظم مجلس عزا را بهم بریزند یا مانع برگزاری مجلس عزا شوند، به حرم حضرت معصومه (س) میروند.
ماموران ساواک به خوبی متوجه تهدید امام شدند. آنان میدانستد با خروج امام خمینی از منزلشان و حرکت در خیابانها و کوچههای منتهی به حرم حضرت معصومه (س) موجی از جمعیت در پی ایشان خواهند رفت و این اتفاق موجب خارج شدن کنترل اوضاع از دستشان میشود به همین دلیل مجلس عزای منزل ایشان را بهم نریختند.
اما این ملاحظه در مراسم دوم که عصر روز دوم فروردین ۱۳۴۲ در مدرسه فیضیه برگزار شد، رعایت نشد. ماموران رژیم در این روز علاوه بر ضرب و شتم و مجروح کردن تعداد زیادی از طلاب جوان این مدرسه با شلیک به بیهدف موجب شهادت سید یونس رودباری شدند.
سپهبد محسن مبصر رییس وقت شهربانی کل کشور در خاطرهای از این اتفاق نوشت: «پیشنهاد حضور ماموران ساواک در بین مردم و طلبهها را نعمتالله نصیری رییس وقت ساواک طراحی کرد، اسدالله علم نخستوزیر پسندید و شاه آن را تأیید کرد و دستور اجرا داد.»
واقعه فیضیه
بر اساس رسمی که از توسط آیتالله عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم گذاشته شد، آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی بعد از ظهر روز شهادت امام جعفر صادق (ع) مجلس عزایی در مدرسه فیضیه برگزار کردند. مجلس عزا در آرامش در حال برگزاری بود. واعظان در ظلم و ستمیکه به امام باقر شده بود، سخنها گفتند و جهت سخنانشان را به ظالم و ستم دستگاه حاکمه و خوابی که برای ایران با اجرای اصلاحات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در قالب انقلاب سفید دیده بود، معطوف کردند. ابتدا حجتالاسلام آلطه و بعد حاج انصاری قمی منبر رفتند و علیه نظام پهلوی سخن گفتند بعد از آن بود که مأموران شهربانی و گارد، مدرسه فیضیه را اشغال کردند و طلاب را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
در میانه مراسم ماموران لباس شخصی ساواک و شهربانی قم در هماهنگی با هم شروع به ایجاد سر و صدا و بهم زدن سکوت و نظم مجلس و درگیر شدن با طلاب جوان حاضر در مراسم و ضرب و شتم آنان شدند.
در پی شدت عمل ماموران ساواک، نظامیان شهربانی قم با بیاهمیتی و بیحرمتی به مجلس عزا، حرمت فضای مذهبی مدرسه فیضیه را با به چوب و باتوم بستنِ طلاب جوان و پرت کردن آنها از حجرههای بالایی مدرسه به داخل حیاط و تخریب اموال و آتش زدن کتابهای ادعیه و قرآن، شکستند.
تعداد زیادی از نیروهای انتظامی، امنیتی، کماندوهای ضد شورش و سربازان گارد شاهنشاهی با لباس مبدل در این مراسم حضور داشتند. عوامل رژیم که طبق دستورالعمل ساواک وظیفه برهم زدن مجالس وعظ به آنها محول شده بود، با ذکر صلواتهای بیموقع مجلس عزا را به تشنج کشاندند.
در هرج و مرج ناشی از بهم ریختن مجلس عزا، ماموران ساواک و شهربانی با دشنه، قمه و زنجیر به روحانیون، وعاظ و طلاب مدرسه فیضیه حمله و تعداد زیادی از آنان را مجروح کردند. آنان همچنین با سلاح گرم، طلاب را به رگبار بستند که موجب شهادت یک نفر و مجروح شدن تعداد زیادی از آنان شد.
ماموران در این واقعه شیخ اسماعیل حبیبی و آقای گلستانی را از طبقه دوم فیضیه به پایین پرت کردند که چشمان و بدن حبیبی به شدت آسیب دید و دست و پای گلستانی شکست. علاوه بر اینها بسیاری دیگر مانند آقای قریشی مصدوم شدند. برخی طلاب مثل آقای قائمی با چوب و سنگ به مقابله با سربازان و ماموران مشغول شدند که ماموران آنان را بیشتر کتک زدند. وقتی این عده را به بیمارستان بردند، آنقدر زده بودند که بدنشان کبود شده بود.
درگیری ماموران شهربانی و ساواک تا ساعت ۷ بعدازظهر آن روز ادامه یافت. نظامیان لباسها، کتابها و بسیاری از لوازم و اثاثیه طلاب را در وسط صحن مدرسه به آتش کشیدند.
بعد از حمله به فیضیه بسیاری از طلاب این مدرسه و دیگر مدارس دینی قم از ترس حملات بعدی، حوزههای علمیه را ترک کردند و این اتفاق موجب تعطیلی ۴۰ روز مدرسه فیضیه و سایر مدارس دینی قم شد همچنین فریضه اقامه نماز جماعت در مساجد تهران و بسیاری شهرهای کشور به مدت یک هفته تعطیل شد.
واکنش امام
خبر این رفتار ضد انسانی و وحشیانه ساعتی بعد به امام خمینی (ره) رسید. ایشان غروب همان روز در جمع طلاب قمی در اعتراض به این رفتار ضد انسانی بیان کردند: «.. ناراحت و نگران نشوید، مضطرب نگردید، ترس و هراس را از خود دور کنید. شما پیرو پیشوایانی هستید که در برابر مصایب و فجایع صبر و استقامت کردند، که آنچه ما امروز میبینیم نسبت به آن چیزی نیست.
پیشوایان بزرگوار ما، حوادثی، چون روز عاشورا و شب یازدهم محرم را پشت سر گذاشتند و در راه دین خدا یک چنان مصایبی را تحمل کردند. شما امروز چه میگویید؟ از چه میترسید؟ برای چه مضطربید؟ عیب است برای کسانی که ادعای پیروی از حضرت امیر علیه السلام و امام حسین علیه السلام را دارند و در برابر این نوع اعمال رسوا و فضاحتآمیز دستگاه حاکمه، خود را ببازند.
دستگاه حاکمه با ارتکاب این جنایت، خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهیت چنگیزی خود را به خوبی نشان داد. دستگاه جبار با دست زدن به این فاجعه، شکست و نابودی خود را حتمی ساخت. ما پیروز شدیم ما از خدا میخواستیم که این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا کند.
بزرگان اسلام ما، در راه حفظ اسلام و احکام قرآن کریم کشته شدند، زندان رفتند، فداکاریها کردند تا توانستند اسلام را تا به امروز حفظ کنند و به دست ما برسانند. امروز وظیفۀ ماست که در برابر خطراتی که متوجه اسلام و مسلمین میباشد، برای تحمل هرگونه ناملایمات آماده باشیم تا بتوانیم دست خائنین به اسلام را قطع نماییم و جلو اغراض و مطامع آنها را بگیریم.»
ایشان فردای واقعه – سوم فروردین – نیز در جمع برخی طلاب و روحانیون قمی گفتند: «.. مردم لازم است از مدرسۀ فیضیه دیدن نمایند و جنایات غیر انسانی دستگاه حاکمه را از نزدیک ببینند و نیز به بیمارستانها سرکشی کنند و از روحانیان مجروح و مصدوم عیادت به عمل آورند تا دریابند که دستگاه حاکمه با روحانیت چه کرده است.»
حمله به طالبیه تبریز
همزمان با مدرسه فیضیه قم، عوامل رژیم پهلوی در روز دوم فروردین ۱۳۴۲ رفتار مشابهی با طلاب مدرسه طالبیه تبریز کردند. خبر تحریم نوروز ۱۳۴۲ توسط آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبایی به اطلاع مردم تبریز رسید و با همراهی جوانان تبریزی در سطح شهر پخش شد. دوم فروردین ۱۳۴۲ مأموران شهربانی به بهانه نصب اعلامیه امام خمینی برای تحریم عید نوروز و عزای عمومی در مدرسه طالبیه تبریز به این مدرسه هجوم بردند که با مقاومت و اعتراض طلاب، مشاجره لفظی بین طلاب و ماموران شهربانی و ساواکِ تبریز در گرفت که حاصل این مشاجره، ضرب و جرح خونین طلاب این مدرسه بود.
واکنش چند باره
امام خمینی ۱۱ روز بعد از حمله ساواک و شهربانی قم به طلاب مدرسه فیضیه و هتک حرمت و منزلت طلاب و روحانیون قمی در نامه تندی واکنش نشان دادند.
ایشان که این نامه را در پاسخ به نامه آیتالله سید علیاصغر خویی نوشتند، حملۀ کماندوها و مأمورین انتظامیِ دولت با لباس مبدل و به معیت و پشتیبانی پاسبانها به مرکز روحانیت را موجب زنده شدن خاطرات حمله مغول به ایران توصیف کردند.
ایشان در این نامه تاکید کردند: «با این تفاوت که آنها به مملکت اجنبی حمله کردند، و اینها به ملت مسلمان خود و روحانیون و طلاب بی پناه در روز وفات امام صادق ـ علیه السلام ـ با شعار «جاوید شاه» به مرکز امام صادق و به اولاد جسمانی و روحانی آن بزرگوار حملۀ ناگهانی کردند و در ظرف یکی دو ساعت تمام مدرسه فیضیه، دانشگاه امام زمان ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ را با وضع فجیعی، در محضر قریب ۲۰ هزار مسلمان، غارت نمودند و درهای تمام حجرات و شیشهها را شکستند.
طلاب از ترس جان، خود را از پشت بامها به زمین افکندند. دستها و سرها شکسته شد. عمامۀ طلاب و ساداتِ ذریۀ پیغمبر را جمع نموده آتش زدند؛ بچههای ۱۶-۱۷ساله را از پشت بام پرت کردند؛ کتابها و قرآنها را ـ چنانکه گفته شده ـ پاره کردند.
اکنون روحانیون و طلاب در این شهر مذهبی تأمین جانی ندارند. اطراف منازل علما و مراجع محصور کارآگاه و گاهی کماندو و مأمورین شهربانی است. مأمورین تهدید میکنند که سایر مدارس را نیز به صورت فیضیه در میآوریم. طلاب محترم از ترس مأمورین لباسهای روحانیت را تبدیل نمودهاند. دستور دادهاند که طلاب را به اتوبوس و تاکسی سوار نکنند. در مجامع عمومی مأمورین به روحانیون ـ عموماً ـ و به بعضی افراد ـ به اسم ـ ناسزا میگویند و فحشهای بسیار رکیک میدهند.
شبها پاسبانها ورقههای فجیع با امضای مجهول پخش میکنند. اینان با شعار «شاه دوستی» به مقدسات مذهبی اهانت میکنند. «شاه دوستی» یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، و تجاوز به مراکز علم و دانش؛ «شاه دوستی» یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانههای اسلام و محو آثار اسلامیت؛ «شاه دوستی» یعنی کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت.
حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در مخاطره است. با این احتمال، تقیه حرام است؛ و اظهار حقایق، واجب «وَلو بَلَغَ مَا بَلَغَ».
اکنون که مرجع صلاحیتداری برای شکایت در ایران نیست و ادارۀ این مملکت به طور جنون آمیز در جریان است، من به نام ملت از آقای عَلم، شاغل نخست وزیری، استیضاح میکنم: با چه مجوز قانونی در دو ماه قبل حمله به بازار تهران گردید، و علمای اعلام و سایر مسلمین را مصدوم و مضروب نمودید؟ با چه مجوز علما و سایر طبقات را به حبس کشیدید که جمع کثیری در حبس به سر میبرند؟
با چه مجوزی بودجۀ مملکت را خرج رفراندم معلوم الحال کردید؟ در صورتی که رفراندم از شخص شاه بود ـ و بحمدالله ایشان از غنیترین افراد بشر هستند ـ با چه مجوز مأمورین دولت را که از بودجۀ ملت حقوق میگیرند برای رفراندم شخصی التزاماً به خدمت واداشتند؟ با چه مجوزی در دو ماه قبل بازار قم را غارت کردید، و به مدرسۀ فیضیه تجاوز نمودید و طلاب را کتک زده و آنها را به حبس کشیدید؟ با چه مجوز در روز وفات امام صادق ـ سلام الله علیه ـ کماندوها و مأمورین انتظامی را با لباس مبدل و حال غیرعادی به مدرسۀ فیضیه فرستاده و این همه فجایع را انجام دادید؟
من اکنون قلب خود را برای سرنیزههای مأمورین شما حاضر کردم ولی برای قبول زورگوییها و خضوع در مقابل جباریهای شما حاضر نخواهم کرد. من به خواست خدا احکام خدا را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد؛ و تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مصالح مملکت را برملا میکنم.
اکنون یک چشم مسلمین بر دنیای خود، و چشم دیگرشان بر دین خود گریان است؛ و حکومت چند ماهۀ شما با کارهایی که میکنید اقتصاد، زراعت، صنعت، فرهنگ، و دیانت مملکت را به خطر انداخته، و مملکت از هر جهت در شُرف سقوط است. خداوند تعالی اسلام و مسلمین را در پناه خود و قرآن حفظ فرماید.»
رفتار نهایی رژیم
چند روز بعد از واقعه حمله ساواک و شهربانی به مدرسه فیضیه قم، به دستور محمدرضا پهلوی طلاب و روحانیون جوان نیز به زور سرنیزه سربازان شهربانی به خدمت سربازی برده شدند، اما خدمت زیر پرچم رژیم پهلوی برای طلاب سخت و طاقتفرسا بود. با اطلاع امام این موضوعف ایشان نمایندهای را از طرف خودشان به سربازخانهها فرستادند و از طلاب سرباز خواستند «به خود تزلزل راه ندهند و از فرصت خدمت سربازی استفاده کنند و برای تقویت جسم و روح خود بکوشند.»
امام با مخاطب قرار دادن طلاب سربازخانهها به آنان سفارش کردند: «شما سربازان امام زمان (عج) هستید. سربازان و درجهداران را نسبت به نظام رژیم آگاه نمایید و تعلیمات نظامی را با جدیت فرا گیرید.»
منبع: ایسنا