وب گردی

قرن حاضر؛ ظهور آسیا و زوال غرب

در دهه اخیر، مفهوم ظهور آسیا یا قرن آسیایی به یکی از موضوعات مهم در گفتمان استراتژیک جهانی تبدیل شده است. این مفهوم یکی از جدیدترین و در عین حال یکی از قدرتمندترین جلوه های توجه روزافزون جامعه جهانی به قاره آسیا است.

در سال‌های اولیه قرن بیست و یکم، گزارش‌های مربوط به ضعف فزاینده آمریکا، افول احتمالی آن، و کاهش قدرت نظم جهانی به رهبری آمریکا در کنار آن، مفهوم قرن آسیایی را تقویت کرد. ریشه این مفهوم در دهه ۸۰ قرن گذشته است و حکایت از موفقیت اقتصادی ژاپن دارد. مفهوم قرن آسیایی در اقتصاد سرزمین خورشید در دهه ۱۹۹۰ و همچنین در اقتصادهای اصلی چین و هند در اوایل دهه ۲۰۰۰ به کار رفت.

بنابراین، قرن آسیایی یک اصطلاح مبهم است که معمولاً تعریف روشنی ندارد. یکی از دلایل این ابهام در اسامی مشابهی مانند قرن پاسیفیک، قرن آسیا و اقیانوسیه و قرن چینی و همچنین اصطلاحاتی مانند معجزه شرق آسیا، ظهور آسیا و ظهور چین نهفته است. با این حال، همه این تعاریف نشان دهنده ظهور کشورهای آسیایی در دهه اخیر است.

با این حال، قرن آسیایی بسیار خاص تر از اصطلاحات فوق است. زیرا این عبارت روایتی تاریخی و هنجاری از قطب های متحرک قدرت جهانی است. کارشناسان روابط بین الملل اغلب از قرن نوزدهم به عنوان قرن اروپا یاد می کنند و دلیل آن را تسلط قدرت های بزرگ در اروپا به ویژه بریتانیای کبیر بر روندهای سیاسی، نظامی، اقتصادی و فناوری جهان می دانند.

در این راستا، به قدرت رسیدن آمریکا و تبدیل شدن به یک ابرقدرت، قرن بیستم را به دلیل نفوذ واشنگتن در امور جهانی به قرن آمریکایی معروف کرد. بر این اساس، با آغاز قرن بیست و یکم، کشورهای پیشرو آسیایی به ویژه چین و هند به تدریج نقش بیشتری در شکل گیری و مدیریت نظم جهانی ایفا کردند. این نقش نتیجه توانمندی های رو به رشد و چشمگیر این کشورها در دو دهه گذشته است. در این اصطلاح، قرن آسیایی یا ظهور آسیا به نقش اقتصادی و سیاسی غالبی اطلاق می شود که انتظار می رود چین، هند و همسایگان آنها در قرن بیست و یکم ایفا کنند.

اجزای قرن آسیایی

تصورات غالب از قرن آسیا اغلب است، در حالی که به نظر می رسد روندهای مرتبط نه تنها در مورد تحول اقتصادی آن قاره است، بلکه شامل ابعاد ساختاری و هنجاری نیز می شود. قرن آسیایی در واقع نتیجه آسیایی شدن است. آسیایی‌شدن خود فرآیندی است که در آن مناطق مختلف آسیا به طور پیوسته و به طور فزاینده‌ای حول برنامه‌های اقتصادی و تمدنی مشترک منحصر به فرد خود همگرایی می‌کنند.

آسیای امروزی با وجود تنوع جغرافیایی و سیاسی دارای یک ویژگی مشترک است که آن توسعه سریع اقتصادی و همگرایی تمدنی است. در قرن جدید، آسیا در ابعاد مختلف اقتصادی از جمله تجارت، زنجیره ارزش، تولید و سرمایه گذاری مستقیم خارجی به عنوان بلوکی از ابرمنطقه ها به هم متصل شده است.

از این نظر، پیش بینی می شود که سهم قاره آسیا از مصرف جهانی و طبقه متوسط ​​جهان تا سال ۲۰۴۰ به ۳۹ و ۵۴ درصد برسد. در همین حال، این نسبت در سال ۲۰۱۷ به ۲۸ و ۴۰ درصد می رسد. اما تأکید بر جنبه اقتصادی در مفاهیم غالب قرن آسیایی، این واقعیت مهم تاریخی را نادیده می گیرد که چین و هند بزرگترین اقتصادهای جهان در سال ۱۸۷۰ بودند، اما هر دو کشور این گونه بودند. تحت استعمار قدرت های غربی است. بر این اساس، قرن آسیایی نه تنها عروج اقتصادی آن قاره را در صحنه جهانی نشان می دهد، بلکه نوید برتری سیاسی و اجتماعی آن را نیز می دهد.

همانطور که قبلا ذکر شد، جهان غرب در قرن بیستم تلاش کرد تا سلطه خود را در همه زمینه های اقتصادی، نظامی، دیپلماتیک و سیاسی تحمیل کند. با ورود به قرن بیست و یکم، موازنه قدرت اقتصادی و سیاسی به نفع آسیا تغییر کرد، به طوری که مرکز ثقل قدرت اقتصادی و سیاسی از اروپا-آتلانتیک به آسیا-اقیانوسیه منتقل شد.

در واقع می توان گفت که از دهه ۱۹۸۰ یک چرخش استراتژیک به سمت شرق در فعالیت های اقتصادی آغاز شده است و با ادامه این وضعیت تا سال ۲۰۵۰ مرکز ثقل اقتصاد جهان به سمت آسیا و بین هند خواهد بود. و چین. تا سال ۲۰۵۰، سه اقتصاد از چهار اقتصاد بزرگ جهان (چین، هند و ژاپن به همراه ایالات متحده) آسیایی خواهند بود. بنابراین، جهان با توزیع مجدد قدرت از غرب به شرق مواجه است.

البته ظهور آسیا به معنای از بین رفتن نفوذ و نفوذ غرب در امور جهانی نیست. بلکه قرن آسیایی به معنای از دست دادن برتری قدرت اقتصادی، سیاسی و نهادی غرب به شرق است و پکن و دهلی نو نقش اصلی را در این فرآیند انتقال قدرت دارند.

ظهور آسیا و زوال غرب

با نزدیک شدن به پایان قرن آمریکا و کاهش قدرت آمریکا در کنترل و دیکته کردن امور جهانی، دنیای جدیدی در حال ظهور است. در دنیای مدرن، کشورهای آسیایی دیگر بازیگرانی وابسته، ضعیف و دست نشانده در عرصه بین‌المللی نیستند که از قدرت‌های غربی پیروی می‌کنند، بلکه به تدریج به فعالانی تبدیل شده‌اند که در بسیاری از موارد استقلال عمل در برابر دولت‌های مسلط غربی را دارند. ما این موضوع را در جنگ اوکراین و غزه و اختلاف نظر بین روسیه، چین از یک طرف و آمریکا در طرف دیگر شورای امنیت به وضوح دیده ایم.

اوکراین؛ نمادی از شکست غرب در برابر شرق

یکی از ویژگی‌های ظهور آسیا، تقویت قدرت‌های منطقه‌ای مانند جمهوری اسلامی ایران در چارچوب جهانی چندقطبی با نقش‌آفرینی قدرت‌های شرقی مانند روسیه، هند و چین است. از نظر اقتصادی، در سال ۲۰۰۰، آسیا کمتر از یک سوم تولید ناخالص داخلی جهانی را تشکیل می داد و در حال حاضر در مسیر رسیدن به بیش از ۵۰ درصد تا سال ۲۰۴۰ قرار دارد. اگر روند کنونی ادامه یابد، تا سال ۲۰۵۰، آسیا مرکز اقتصاد جهانی خواهد بود و تامین کننده بیشتر خواهد شد. بیش از ۵۰ درصد از تولید اقتصاد جهانی، عمدتا با نقش چین و هند.

ظهور چین و هند به عنوان قدرت های بزرگ، چه از نظر اقتصادی و چه نظامی، اولین و مهمترین جلوه تغییر در توزیع قدرت جهانی است. چین و هند در بیست سال گذشته سهم خود از اقتصاد جهانی را سه برابر کرده اند، بنابراین نه تنها بزرگترین تولیدکنندگان کالا و خدمات در جهان خواهند بود، بلکه بزرگترین مصرف کنندگان جهان نیز خواهند شد.

قدرت‌های نوظهور آسیایی، به‌ویژه چین، بیش از هر زمان دیگری در تلاش هستند تا نظم جهانی کنونی را به گونه‌ای که منعکس‌کننده منافع، ارزش‌ها و هنجارهای ملی و آسیایی باشد، تکامل دهند.

اگرچه پکن اکنون نقش یک بازیگر مسئول را در نظم بین المللی موجود ایفا می کند که ایالات متحده بر اساس جاه طلبی های استکباری خود بر سایر کشورهای جهان تحمیل کرده است، اما طرح های جاه طلبانه چین مانند طرح کمربند و جاده و مشارکت در زیرساخت های آسیایی بانک سرمایه گذاری آن را حذف کرده است تا نظم جدیدی را با تمرکز بر رویارویی با سلطه لیبرال دموکراسی غربی ارائه دهد. بنابراین، بر خلاف ژاپن، هند، کره جنوبی، یا هر کشور آسیایی دیگر، چین تنها قدرتی است که خود را خارج از هر ساختار ائتلافی غرب محور قرار می دهد.

دومین جلوه تغییر در توزیع قدرت جهانی، افول مستمر و فزاینده قدرت آمریکا در صحنه جهانی است. در اواخر دهه ۱۹۶۰، آمریکا قدرت تولیدی پیشرو در جهان بود. اما امروزه به یک اقتصاد رانتی تبدیل شده است. در حال حاضر، ۵۸ درصد از کل درآمد در ایالات متحده از سود سهام و پرداخت بهره است.

در این میان، چین پیشروترین کشور تولیدکننده در جهان است. از سوی دیگر، هند در حال حاضر سومین اقتصاد بزرگ جهان است، بنابراین تولید ناخالص داخلی آن دو برابر آلمان یا ژاپن است. ورود آینده جهان به عصر آسیا نه تنها نتیجه رشد و اقتصاد تولیدی بزرگ خواهد بود، بلکه رشد کشورهای کوچکتر و متوسط ​​مانند اندونزی، مالزی، کره جنوبی و ویتنام نیز سهم قابل توجهی خواهد داشت. در این منطقه.

سومین مظهر تغییر در توزیع قدرت جهانی، چالش برتری نظامی آمریکاست. زیرا بین موقعیت نظامی و اقتصادی یک قدرت بزرگ و اعتبار قدرت ارتباط غیرقابل انکاری وجود دارد

نرمی و ظرفیت برنامه ریزی وجود دارد، در واقع ظرفیت ایالات متحده برای شکل دادن به نظم بین المللی از طریق نفوذ و مدل سازی در حال کاهش است.

در واقع، آمریکا به تدریج نه قادر خواهد بود و نه مایل به رهبری باشد، زیرا برخلاف گذشته، منابع لازم برای متعهد شدن به رهبری مستمر در اقتصاد و سیاست بین‌الملل را نخواهد داشت و به دلیل شکاف‌های داخلی فزاینده، این تمایل را نخواهد داشت. و از حمایت افکار عمومی برای ایفای نقش پلیس جهانی استفاده نخواهد شد.

سرنوشت قرن آسیا به فراز و نشیب اقتصادهای ملی در آسیا، به عملکرد اقتصادی کشورهای این قاره و جهان و به طور کلی به سیر تحولات بین المللی بستگی دارد. از آنجایی که آسیا به طور سنتی در معرض رقابت قدرت های جهانی و منطقه ای قرار داشته است، احتمالاً رقابت برای تسلط سیاسی، قدرت نظامی و نفوذ اقتصادی را نیز تجربه خواهد کرد.

در همین حال، اگرچه به نظر می رسد نظم جهانی آینده در منطقه آسیا شکل بگیرد، اما شاهد الگوهای پیچیده رقابت، درگیری، همکاری و فروپاشی نیز خواهد بود. بر این اساس، از نظر سیاسی و اجتماعی، آسیا به احتمال زیاد به مناطق فرعی مانند غرب آسیا، جنوب آسیا و آسیای مرکزی تقسیم خواهد شد.

البته در این میان بسیاری از کارشناسان غربی ظهور آسیا را افسانه می دانند و دلیل اصلی انتقاد آنها را «گستردگی آسیا و نبود ساختار یکپارچه در آسیا» می دانند و همین عدم اتحاد بین برخی کشورهای آسیایی باعث شده است. همواره یکی از معضلات تاریخ منطقه بوده و ابزار اصلی کشورهای غربی برای گسترش سلطه و نفوذ خود در آسیا بوده است.

در این راستا افزایش وحدت و همگرایی کشورهای آسیایی فراتر از چین و هند و تلاش همه کشورها در جهت یک هدف مشترک و برد-برد یکی از شرایط اساسی قرن آسیایی است. با این حال، صعود و رشد آسیا غیرقابل انکار است و یکی از نشانه های بارز آن، قدرت روزافزون شورای همکاری شانگهای، اتحادیه اقتصادی اوراسیا و عضویت هر چه بیشتر کشورها در توافقنامه بریکس است.

کاهش قدرت غرب و هژمونی غرب در جنگ غزه و ناتوانی آمریکا به عنوان رهبر نظم جهانی رو به زوال در مدیریت تنش ها و چالش های کنونی جهان مانند تغییرات آب و هوایی، بحران گرسنگی ناشی از جنگ. در اوکراین و فساد اتحادیه اروپا و کیف در فرآیند صادرات غلات و غیره. کشف جنایات رژیم صهیونیستی در غزه و نادیده گرفتن قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد و قوانین بین المللی از تل آویو نشانه های بارز عدم وحدت و سقوط قرن آمریکاست.

منبع: برنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا