وب گردی

صداوسیما اینجا هم قافیه را باخت/ از بس مهمانان کلیشه ای و موضوعات تکرای مطرح کردف یوتیوب روی دستش بلند شد

بعد از آن‌که تلویزیون با کارشناسان تکراری و موضوعات پاستوریزه نتوانست در میان انواع چالش‌های کشور محتوای مناسب را برای مخاطب تهیه کند این‌بار هم پلتفرم‌ها دست به کار شدند.

بعد از آن‌که تلویزیون با کارشناسان تکراری و موضوعات پاستوریزه نتوانست در میان انواع چالش‌های کشور محتوای مناسب را برای مخاطب تهیه کند این‌بار هم پلتفرم‌ها دست به کار شدند.

به گزارش خبرآنلاین روزنامه خراسان نوشت: برنامه اینترنتی «رُک» یکی از همین تجربه‌هاست؛ مجید واشقانی بازیگری که با حضور در رئالیتی‌شوها دیده شد پشت میزی می‌نشیند که قرار است میز گفت‌وگو باشد، اما اغلب به صحنه‌ نمایش جدل و ژست بدل می‌شود.
سوی دیگر طی چند برنامه اخیر چهره‌های دانشگاهی‌ هستند که تلاش می‌کنند در دنیای معنا سیر کنند اما به‌طور معمول از جایی به‌بعد در دل روند برنامه وارد جدل می‌شوند. درباره مطهرنیا اما حتی کمی ژست‌ها زیاد به نظر می‌رسید. اما پرسش این‌جاست: در این روزگاری که پر از سوال و دغدغه هستیم آیا چنین برنامه‌هایی ما را به فهم نزدیک‌تر می‌کند یا از آن دورتر؟ 

چرا مردم از تلویزیون به یوتیوب کوچ کردند؟

پرمخاطب شدن گفت‌وگوهایی چون «رُک» یا مجموعه برنامه اینترنتی علی ‌ضیاء فقط محصول کنجکاوی مردم برای شنیدن چند چهره تازه نیست؛ بلکه نشانه‌ شکافی عمیق‌ است میان مردم و رسانه‌ رسمی. تلویزیون در سال‌هایی که بحران‌های مختلف یکی‌یکی گریبان جامعه را گرفت، همچنان در دنیای خودش سیر می‌کند؛ برنامه‌هایی پر از واژه‌های تکراری، فضای بی‌چالش، کارشناسان محتاط و موضوعاتی که حتی وقتی درباره مسئله‌ای جدی حرف می‌زدند، بوی تکرار از آن بیرون می‌زد.

مخاطب خسته از این یکنواختی و عدم شفافیت، کم‌کم سراغ بسترهایی رفت که حس گفت‌وگوی واقعی می‌دادند. در چنین فضایی، یوتیوب و پلتفرم‌های داخلی به میدان تازه‌ای برای بیان آزاد بدل شدند؛ جایی که هر میکروفونی می‌تواند احساس رهایی و جسارت ایجاد کند. مردم می‌خواستند آدم‌هایی را ببینند که «جرئت گفتن» دارند، حتی اگر عمق نداشته باشند. این نیاز به شنیدن صداهای متنوع، باعث شد چهره‌هایی چون واشقانی یا ضیاء به سرعت جای خود را باز کنند، چون در قاب آن‌ها اثری از کلیشه‌ها و واژه‌های رسمی نبود. اما این کوچ جمعی هنوز نشانه بلوغ رسانه‌ای نیست؛ رسانه‌ جایگزین وقتی نهادِ اعتماد را بازسازی نمی‌کند و جای خالی ساختار و مسئولیت‌پذیری را با هیجان پُر می‌سازد، هنوز نتوانسته به نیاز واقعی جامعه پاسخ دهد. 

پیامد رُک‌گویی‌های یوتیوبی واشقانی

در ظاهر، گفت‌وگوهای اینترنتی گامی به سوی احیای فرهنگ گفت‌وگو در جامعه‌اند؛ اما در عمل، بسیاری از آن‌ها به چیزی میان مناظره و اجرای نمایشی تبدیل شده‌اند. در این برنامه‌ها، به‌ویژه در یوتیوب که عددِ بازدید، شاخصِ موفقیت و کسب درآمد است، جذابیت و هیجان جای عمق و دقت را گرفته‌اند. هدف، بیشتر نگه داشتن مخاطب است تا روشن کردن یک مسئله. قسمت تازه «رُک» نمونه آشکار این روند است؛ هرجا دکتر مطهرنیا با ادبیاتی دانشگاهی سخن گفت، مجید واشقانی برای حفظ ریتم برنامه به تقابل می‌پرداخت. 

 مجری یا مناظره‌گر؟

واشقانی در جایگاه مجری‌ و ‌تحلیلگر گیر کرده است. او نه بی‌طرفی لازم برای مناظره را دارد و نه آن تخصص تحلیلی را که بتواند بحث را هدایت کند. نبودِ چارچوب نظری، فقدان موضوع روشن و تلاش برای مدیریت گفت‌وگو از موضع احساسی، سبب می‌شود که گفت‌وگوها به‌تدریج از مسیر اندیشه به جدل شخصی بلغزند.

 ساده‌سازی به‌مثابه دام

این برنامه‌ها مدعی‌اند مفاهیم دانشگاهی را برای مردم «قابل‌فهم» می‌کنند، اما در این ترجمه‌ افراطی، اندیشه قربانی می‌شود. وقتی از نظریه تا شوخی فقط یک جمله فاصله است، گفتمان به سطحی‌ترین شکلش تنزل می‌کند. در این ساختار، نه مخاطب چیزی می‌آموزد و نه مجری نقش هدایتگر دارد؛ تنها چیزی که باقی می‌ماند بازدید بالا و بحث‌های بی‌انتها در شبکه‌های اجتماعی است هیاهویی که علم و تفکر در آن گم می‌شود. 

وقتی اندیشه لباس اجرا می‌پوشد

در بسیاری از گفت‌وگوهای اینترنتی تازه، مسئله دیگر حقیقت نیست، بلکه ارائه تصویری شیک از متفکر بودن با کمک لباس، مدل مو و ریش، اکسسوری و واژگان انگلیسی است؛ مهمان در چنین برنامه‌هایی باید طوری حرف بزند که صحبتش وایرال شود. از همین‌جا، منطق تولید معنا جای خود را به منطق نمایش و اقتصاد می‌دهد. در این دنیای تازه چهره‌هایی چون مطهرنیا تبدیل به «اندیشمند سلبریتی» شده‌اند؛ کسی که باید هم نگاه محتوایی داشته باشد و هم نوعی جذابیت نمایشی و شاید ادایی. این دوگانه، فرد را وادار می‌کند که میان علم و دیده‌شدن تعادل بسازد، اما اغلب کفه‌ دیده‌شدن سنگین‌تر است. ژست‌ها و کلمات پرطمطراق در نهایت چیزی نیستند جز ابزار بقا در میدان رقابتی‌ای که مخاطب در آن با فشردن دکمه «اسکیپ» حکم داور را دارد و هرآن‌چه مخاطب فراگیر برایش جذاب باشد، می‌شود محور برنامه. در همین برنامه واشقانی به‌خوبی اشاره کرد مهمان برنامه هرچه باشد او در مقام مخالف برمی‌آید، چرا؟ چون جذابیت تقابل، مخاطب را حفظ می‌کند نه عمق حقیقت. 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا