جنایت پهلوی و قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲
امروز ۱۵ خرداد شصت و یکمین سالروز قیام مردم قم، تهران، پیشوا و ورامین در سال ۱۳۴۲ است. در فاصله حمله بیرحمانه فرماندهان و سربازان شهربانی و ماموران ساواک قم به طلاب مدرسه فیضیه در تاریخ دوم فروردین تا چند روز مانده به شروع محرم ۱۳۸۳ قمری در اواخر اردیبهشت ۱۳۴۲، انتقادات و افشاگریهای حضرت آیتالله سید روحالله موسوی خمینی علیه رژیم پهلوی و نخستوزیرش اسدالله عَلَم در قالب سخنرانیها و اعلامیهها و تلگرافهای متعدد شدت گرفت.
افشاگریها و اعتراضات امام، اما با آغاز محرم در تاریخ سوم خرداد ۱۳۴۲ بیش از گذشته رنگ و بوی افشاگری و انتقاد به رژیم گرفت. ایشان با در میان گذاشتن عواقب تصمیمات رژیم پهلوی در تصویب طرح انقلاب سفید شاه با مردم و روحانیون در سراسر کشور وارد مرحله جدیدی از مبارزه شدند.
امام در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ درست در اوج ماتم و نوحهسرایی مردم عزادار قم در عصر عاشورا سخنرانی آتشینی در جمع روحانیون و مردم قم علیه رژیم پهلوی و شخص محمدرضا پهلوی انجام دادند. امام در این سخنرانی ریشه تمام مشکلات و گرفتاریهای ایران را اسراییل و شخص شاه دانستند و واقعه حمله وحشیانه نظامیان رژیم به مدرسه فیضیه قم را به تکرار حادثه کربلا تشبیه کردند.
ایشان در این سخنرانی بیان کردند: «الآن عصر عاشوراست. گاهی که وقایع روز عاشورا را از نظر میگذرانم، این سؤال برایم پیش میآید که اگر بنی امیه و دستگاه یزید بن معاویه تنها با حسین، سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا با زنهای بیپناه و اطفال بیگناه مرتکب شدند؟ بچۀ خردسال چه تقصیر داشت؟ زنها چه تقصیر داشتند؟
نظرم این است آنها با اساسْ سر و کار داشتند. بنیهاشم را نمیخواستند، بنی امیه با بنیهاشم مخالفت داشتند، نمیخواستند شجرۀ طیبه باشد. همین فکر در ایران وجود داشت. اینها با بچههای ۱۶ ـ ۱۷ سالۀ ما چه کار داشتند؟ سید ۱۶ ـ ۱۷ ساله به شاه چه کرده بود؟ به دولت چه کرده بود؟ به دستگاههای سفاک چه کرده بود؟ لکن این فکر پیش میآید که اینها با اساس مخالفند، با بچه مخالف نیستند. اینها نمیخواهند که اساس موجود باشد؛ اینها نمیخواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد.»
رهبر فقید انقلاب اسلامی اسراییل را منشا همه گرفتاریهای ایران دانستند و ادامه دادند: «اسراییل نمیخواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسراییل نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسراییل نمیخواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسراییل نمیخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسراییل به دست عمال سیاه خود، مدرسه را کوبید. ما را میکوبند؛ شما ملت را میکوبند. میخواهد اقتصاد شما را قبضه کند؛ میخواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد؛ میخواهد در این مملکت، دارای ثروتی نباشد، ثروتها را تصاحب کند به دست عمال خود. این چیزهایی که مانع هستند، چیزهایی که سد راه هستند، این سدها را میشکند؛ قرآن سد راه است، باید شکسته شود؛ روحانیت سد راه است، باید شکسته شود؛ مدرسۀ فیضیه سد راه است، باید خراب شود؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند، باید از پشت بام بیفتند، باید سر و دست آنها شکسته شود برای اینکه اسراییل به منافع خودش برسد؛ دولت ما به تبعیت اسراییل به ما اهانت میکند.»
حضرت امام با مخاطب قرار دادن محمدرضا پهلوی به وی توصیه کرد: «آقا! من به شما نصیحت میکنم؛ای آقای شاه!ای جناب شاه! من به تو نصیحت میکنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند میکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند.
من یک قصهای را برای شما نقل میکنم که پیرمردهایتان، ۴۰ سالههایتان یادشان است، ۳۰ سالهها هم یادشان است. سه دسته ـ سه مملکت اجنبی ـ به ما حمله کرد: شوروی، انگلستان، امریکا به مملکت ایران حمله کردند؛ مملکت ایران را قبضه کردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا میداند که مردم شاد بودند برای اینکه پهلوی رفت.
من نمیخواهم تو اینطور باشی؛ نکن. من میل ندارم تو اینطور بشوی، نکن! اینقدر با ملت بازی نکن. اینقدر با روحانیت مخالفت نکن. اگر راست میگویند که شما مخالفید، بد فکر میکنید. اگر دیکته میدهند دستت و میگویند بخوان، در اطرافش فکر کن؛ چرا بیخود، بدون فکر، این حرفها را میزنی؟
آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو میگویی؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را میبوسد؟ دست حیوان نجس را میبوسد؟ چرا تبرک به آبی که او میخورد، میکنند؟ حیوان نجس را این کار میکنند؟! آقا ما حیوان نجس هستیم؟ خدا کند که مرادت این نباشد؛ خدا کند که مرادت از اینکه «مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند»، مرادت علما نباشند والاّ تکلیف ما مشکل میشود و تکلیف تو مشکل میشود.
نمیتوانی زندگی کنی؛ ملت نمیگذارد زندگی کنی. نکن این کار را؛ نصیحت مرا بشنو. آقا! ۴۵ سالت است شما؛ ۴۳ سال داری، بس کن، نشنو حرف این و آن را؛ یک قدری تفکر کن، یک قدری تأمل کن. یک قدری عواقب امور را ملاحظه بکن! یک قدری عبرت ببر! عبرت از پدرت ببر. آقا. نکن اینطور! بشنو از من؛ بشنو از روحانیین؛ بشنو از علمای مذهب؛ اینها صلاح ملت را میخواهند؛ اینها صلاح مملکت را میخواهند.
ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سیاه» است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردی؟! شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب سفید را کردی آقا؟ چرا اینقدر مردم را اغفال میکنید؟ چرا نشر اکاذیب میکنید؟ چرا اغفال میکنی ملت را؟ والله، اسراییل به درد تو نمیخورد، قرآن به درد تو میخورد.
امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت و گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه میخواهید بگویید، یکی شاه را کار نداشته باشید؛ یکی هم اسراییل را کار نداشته باشید؛ یکی هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید، هر چه میخواهید بگویید. خب، اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوییم؟! ما هر چه گرفتاری داریم از این سه تاست تمام گرفتاری ما.
آقا، اینها خودشان میگویند، من که نمیگویم، به هر که مراجعه میکنی، میگوید: شاه گفته؛ شاه گفته مدرسۀ فیضیه را خراب کنید؛ شاه گفته اینها را بکشید. آن مردکه آمد در مدرسۀ فیضیه ـ حالا اسمش را نمیبرم، آن وقت که دستور دادم گوشهایش را ببرند، آن وقت اسمش را میبرم [ابراز احساسات حضار]آمد در مدرسۀ فیضیه فرمان داد، سوت کشید؛ تمام مستقر شدند در یک گوشهای گفت: منتظر چه هستید، بریزید تمام حجرهها را غارت کنید، تمام را از بین ببرید. گفت: حمله کن، حمله کردند. از ایشان بپرسی آقا چرا این کار را کردید؟ میگوید: اعلیحضرت فرموده. اینها دشمن اعلیحضرتند. اسراییل دوست اعلیحضرت است؟ اینها دشمن اعلیحضرت هستند؟ اسراییل مملکت را به باد میبرد، اسراییل سلطنت را میبرد؛ با کمک عمال اسراییل.»
رهبر فقید انقلاب اسلامی با افشای ماهیت اسراییل و تاثیرش بر حکومت ایران گفت: «آقا، یک حقایقی در کار است، من باز سرم دارد درد میگیرد؛ یک حقایقی در کار است. شما آقایان در تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهاییها مراجعه کنید؛ در آنجا مینویسد: تساوی حقوق زن و مرد، رأی عبدالبهاء است؛ آقایان از او تبعیت میکنند. آقای شاه هم نفهمیده میرود بالای آنجا، میگوید: تساوی حقوق زن و مرد. آقا! این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایی هستی، که من بگویم کافر است؛ بیرونت کنند.
نکن اینطور؛ بدبخت! نکن اینطور. تعلیم اجباری عمومی نظامی کردن زن، رأی عبدالبهاء است. آقا تقویمش موجود است، ببینید! شاه ندیده این را؟ اگر ندیده مؤاخذه کند از آنهایی که دیدهاند و به این بیچاره تزریق کردهاند اینها را بگو.
والله، من شنیدهام که سازمان امنیت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بیندازد تا بیرونش کنند و لهذا مطالب را معلوم نیست به او برسانند. مطالب خیلی زیاد است، بیشتر از این معانی است که شما تصور میکنید. مملکت ما، دین ما، در معرض خطر است؛ شما هی بگویید که «آقایان! نگویید: دین در معرض خطر است». ما که نگفتیم دین در معرض خطر است، در معرض خطر نیست؟! ما اگر نگوییم شاه چطور است، چطور نیست؟ آقا یک کاری بکنید اینطور نباشد. همه چیز را گردن تو دارند میگذارند. بیچاره! نمیدانی آن روزی که یک صدایی در آمد، یک نفر از اینهایی که با تو رفیق هستند، رفاقت ندارند. اینها همه رفیق دلارند؛ اینها دین ندارند؛ اینها وفا ندارند.
تأثرات ما زیاد است؛ نه اینکه امروز عاشوراست و زیاد است، آن هم باید باشد، لکن این چیزی که برای این ملت دارد پیش میآید، این چیزی که در شرف تکوین است، از آن تأثرمان زیاد است؛ میترسیم. ربط مابین شاه و اسراییل چیست که سازمان امنیت میگوید: از اسراییل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید؛ این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاهْ اسراییلی است؟ به نظر سازمان امنیت، شاه یهودی است؟ اینطور که نیست، ایشان میگوید. مسلمانم؛ ایشان که ادعای اسلام میکند، محکوم به اسلام است، به حَسَب ظواهر شرع.
ربط مابین اسراییل … این ممکن است سرّی در کار باشد؛ ممکن است آن معنایی که میگویند که سازمانها میخواهند آن را از بین ببرند، شاید راست باشد؛ احتمالش را نمیدهی تو؟ یک علاجی بکن، اگر احتمال میدهی. یک جوری این مطالب را برسانید به این آقا؛ شاید بیدار بشود، شاید روشن بشود یک قدری. اطرافش را گرفتهاند، شاید نگذارند این حرفها به او برسد. ما متأسفیم، خیلی متأسفیم از وضع ایران، از وضع این مملکت خراب، از وضع این هیأت دولت، از وضع این وضعیتها، از همۀ اینها متأسفیم.»
مردم و روحانیون و بازاریان تهرانی در اعتراض به حکومت، دو روز قبل از واقعه ۱۵ خرداد راهپیمایی کردند. یکی از شعارهای تظاهرکنندگان که مقابل کاخ مرمر شاه سر داده شد «مرگ بر دیکتاتور» بود.
مردم خشمگین در مسجد حاج آقا ابوالفتح تجمع کردند و یک روحانی به تشریح جزییات واقعه مدرسه فیضیه و طلاب این مدرسه پرداخت.
طبق برآورد ماموران ساواک تعداد جمعیت در ساعت ۹ صبح ۱۳ خرداد بین ۲ تا ۲۰ هزار نفر برآورد شد. این جمعیت در صفهای ۸ نفری به راه افتادند و در خیابانهای ری، امیرکبیر، بهارستان، مخبرالدوله، استانبول، فردوسی، شاهرضا، ۲۴ اسفند، ۳۰ متری، سپه و میدان توپخانه تظاهرات کردند.
در طول میسر در چند نقطه سخنرانان سخنرانی کردند و خواستار لغو تساوی حقوق زنان و سوء استفاده از آنان در قالب طرح انقلاب سفید شاه شدند. مأمورین انتظامی در میدان توپخانه به معترضان حملهور شدند و با شلیکهای متفرقه موجب متفرق شدن آنان شدند.
فردای آن روز ماموران شهربانی تهران حجتالاسلام محمدجواد باهنر و آیتالله مرتضی مطهری را دستگیر کردند.
در ساعت ۳ بامداد ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ چند نفر از فرماندهان و سربازان شهربانی و ساواک قم از تاریکی هوا استفاده کردند منزل امام خمینی در منطقه قاضی یخچال قم محاصره کردند و بدون اجازه به خانه ایشان حملهور شدند و امام را در حال راز و نیاز و تهجد شبانه دستگیر کردند. ماموران ابتدا امام را به بازداشتگاه باشگاه افسران منتقل کردند و در غروب همان روز به زندان قصر منتقل کردند.
خبر دستگیری امام توسط عوامل رژیم به سرعت در شهرهای مختلف کشور پیچید و موجب ناراحتی و خشم مردم و طلاب در شهرهای تهران، قم، شیراز، مشهد، ورامین و پیشوا و راهپیمایی آنان شد. مردم در این شهرها با شعار «یا مرگ یا خمینی» خواستار آزادی امام شدند، اما واکنش رژیم سفاک به خواسته و اعتراض مردم، شلیک گلوله و حمله بیرحمانه بود به این ترتیب تجمعات مردم در این شهرها رنگ خون گرفت و نیروهای انتظامی و امنیتی سرکوب مردم را شروع کردند. با این که رژیم موفق به سرکوب تجمعات مردم در شهرهای قم و ورامین و پیشوا و سایر شهرها شد، اما تجمعات اعتراضی مردم تا ۱۷ خرداد ادامه یافت. براساس آمار به جا مانده از روزها ۳۲ نفر از هموطنانمان به دست عمال رژیم به شهادت رسیدند.
خبر بازداشت و زندانی شدن امام خمینی ساعت ۹ صبح روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در شهر تهران پخش شد. روحانیون و کسبه و بخشی از مردم شهر در اعتراض به این اقدام در میدان بارفروشان تهران در خیابان مولوی تجمع کردند. دانشجویان دانشگاه تهران و پلیتکنیک نیز در اعتراض به این اقدام با شعار «خمینی را آزاد کنید» به خیابانها ریختند.
مزدوران رژیم در نخستین اقدام به میدان بارفروشان تهران در خیابان مولوی حمله کردند و کسب و کار آنان را بهم ریختند و بار و میوههای آنان را از بین بردند. گروهی از اراذل و اباش تهران به سرکردگی قمهکش معروف، طیب حاج رضایی و شعبان استخوانی در شهر به راه افتادند. طیب در این روز از عامل مؤثر در دامن زدن به اغتشاش، آتش زدن کلوبها و بانکها و تاراج مغازهها بود.
تمرکز اعتراضات در میدان ارگ و اطراف بازار بزرگ تهران، میدان شوش، چهارراه شاه، میدان قزوین و ۳۰ متری بود.
اراذل و اوباش به روزنامههای اطلاعات، کارخانه پپسی کولا، بانکها، کاخ دادگستری، آتش زدن مکانهای عمومی و کتابخانهها حمله کردند و خانههای مردم، زورخانه شعبان جعفری گنده لات معروف محله سنگلج تهران در خیابان بهشت را آتش زدند. همچنین مرکز فرهنگی ایران و آمریکا و کیوسکهای تلفن نیز تخریب شد. علاوه بر آن اتوبوسهای سازمان اتوبوسرانی در طول مسیرهای تجمع به آتش کشیده شد و زنان در حال تردد در خیابانها مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. برای بهم زدن نظم کشور انجام شد.
اسدالله علم نخستوزیر وقت رژیم با شدت عمل مردم معترض را در روزهای ۱۵ و ۱۶ خرداد ۱۳۴۲ سرکوب و بعد از آن با اعلام حکومت نظامی در تهران جمعی از کسبه بازار ترهبار خیابان و میدان مولوی و روحانیان و بازاریان تهران را دستگیر و زندانی کرد و خفقان پادگانی در تهران به پا کرد و به این ترتیب قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ جمع شد.
منبع: ایسنا